Wednesday, October 13, 2004

داستان زوال

سينا سعدي
خانه اي روي آب
كارگردان و فيلمنامه نويس: بهمن فرمان آرا
فيلمبردار: محمود كلاري
بازيگران
رضا كيانيان،عزت الله انتظامي،هديه تهراني،...

Example


خانه اي روي آب ساخته بهمن فرمان آرا پس از يك سال و اندي و در پي كشمكش هاي بسيار سرانجام نوروز امسال به صورت بي سروصدايي بر پرده سينماهاي تهران قرار گرفت. اين فيلمي است كه نابودي باورها و اعتقادت نسل هايي چند از قوم و ملتي را به تصوير مي كشد. ادگار آلن پو، نويسنده نامدار آمريكايي داستاني دارد با نام زوال خاندان آشر كه وضعيت هولناك نابودي يك خاندان در آن تصوير مي شود. بهمن فرمان آرا نيز كار سينمايي خود را با زوال خانداني آغاز كرد كه زماني بزرگ ترين و قدرتمندترين خاندان ايراني و در سلاله پادشاهي بود. شازده احتجاب داستان نابودي دودمان قاجار بود. سي سال پس از آن، او در خانه اي روي آب به از هم پاشيدگي ملتي مي پردازد كه در نظر او همه اركان آن در حال از دست رفتن است. خانه اي روي آب به نوعي همان درونمايه فيلم بوي كافور، عطر ياس را دارد كه چند سال پيش، كارگردان شازده احتجاب را به درون دنياي مورد علاقه اش، سينماي ايران بازگرداند.
با اين تفاوت كه اگر بوي كافور، عطر ياس به سرگذشت يك نفر به عنوان يكي از آحاد مردم ايران مي پرداخت، خانه اي روي آب به سرگذشت نسل ها و شايد ملتي مي پردازد كه او از ميان آن برخاسته و به آن عشق مي ورزد.استاندال مي گفت ما زندگي نمي كنيم بلكه در اميد زندگي روزگار مي گذرانيم. اين سخن شايد در زندگي بيشتر آدم ها و ملت ها صادق باشد.
فرمان آرا نيز پيش از اين اگر زندگي جاري را به باد انتقاد مي گرفت، اميد زندگي در آثارش جريان داشت اما اكنون ديگر حتي اميد را هم از دست داده است و در خانه اي روي آب مردمي را به تصوير مي كشد كه اميدي به آينده ندارند.فيلم داستان خاصي ندارد و اساسا براي داستان گويي ساخته نشده است. چيزهاي پراكنده اي سرهم شده اند تا شرايط زوال چند نسل را كه هم زمان و در يك دوران مي زيند بازگو كنند.دكتر سپيدبخت هر شب كلي پول از مطب پارو مي كند؛ خانه اش قصري است اما از زندگي بي بهره است.دكتر از همسرش جدا شده و او را با تنها فرزندشان به خارج از كشور گسيل كرده است.پدر دكتر (نسل پيشين) با آنكه دكتر خانه اي چند طبقه چون كاخ دارد، در خانه سالمندان اسير است.
پسر دكتر (نسل بعدي) كه با مادر مطلقه اش در خارج از كشور به سر مي برد، پس از پانزده سال نزد پدر باز مي گردد اما معتاد است و در همان بدو ورود در فرودگاه گرفتاري او آشكار مي شود.ژاله منشي دكتر سپيدبخت كه پدري معتاد و مفلوك دارد خانمان را ترك كرده و حتي به تلفن مادرش جواب نمي دهد.پسربچه ده ساله اي نيز در فيلم هست كه حافظ قرآن است اما در مي يابد كه پدر و مادرش دارند از عشق او به خدا و قرآن سوءاستفاده مي كنند. كودك معصوم و بي گناه چنان از قهر خدا مي ترسد كه به حال اغما فرو مي افتد.البته اين بخش از فيلم به دليل حذف باعث سردرگمي تماشاگر مي شود و رابطه كودك را با جامعه اطرافش به درستي القا نمي كند اما اساسا بين ماجراهاي گوناگون فيلم رابطه اي هم نمي توان جست وجو كرد الا همان بيهودگي و غرقه شدن در دنيايي كه ارزش ها و باورهايش نابود شده و در گرداب بي اعتقادي و اعتياد فرو غلتيده است، ارزش ها و باورهايي كه گهگاه در خلال گفت وگوهاي شكوه آميز بين دو نسل با آه و افسوس به خاطر مي آيند اما ظاهرا هيچ كس قادر به زنده كردن و برقرار كردن دوباره آنها نيست. همه در وضعيت و شرايطي ناگوار دست و پا مي زنند و راه به جايي نمي برند.فيلم نسل هاي سرگردان و معلق و پا در هوا و بي هدفي را به تصوير مي كشد كه عاقبت هيچ يك معلوم نيست و داستان هيچ يك نيز به سرانجام نمي رسد و سرنوشت هيچ يك بر تماشاگر معلوم نمي گردد زيرا كه اصلا هيچ كس جز نيستي عاقبت مشخصي ندارد كه معلوم تماشاگر شود.چيزهايي كه در خانه اي روي آب مي بينيم همان چيزهايي است كه هر روز در جامعه شاهد آنيم و در دوروبرمان مي گذرد اما همه از كنار آنها بي تفاوت رد مي شويم و كاري نمي كنيم. شايد همان طور كه كارگردان تصوير مي كند، كاري هم نمي توانيم بكنيم
.