Sunday, August 01, 2004

عنكبوت

آدمي بدكردار به هنگام مرگ فرشته اي را ديد كه نزديك دروازه اي جهنم ايستاده بود. فرشته به او گفت : (( يك كار خوب در زندگيت انجام داده أي و همان به تو كمك خواهد كرد . خوب فكر كن كه چه بوده!))
مرد به ياد آورد كه يكبار ، هنگامي كه در جنگل مشغول رفتن بود عنكبوتي را سر راهش ديده بود و براي آنكه آن را زير پا له نكند مسيرش را تغيير داده بود.
فرشته لبخندي زد و تار عنكبوتي از آسمان پايين آمد و با خود مرد را به بهشت برد. عده أي از جهنمي ها نيز از فرصت استفاده كردند تا از تار بالا بيايند. اما مرد آنها را به پايين هل داد مبادا كه تار پاره شود.
در اين لحظه تار پاره شد و مرد دوباره به جهنم سقوط كرد.
فرشته گفت: (( افسوس! تنها به فكر خود بودن همان يك كار خوبي را كه باعث نجات تو شده بود ضايع كرد!))