Saturday, July 31, 2004

[Persian] زمستان

سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
سرها در گريبان است
کسي سربرنيارد کرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را
نگه جز پيش پا را ديد نتواند
که ره تاريک و لغزان است .
وگر دست محبت سوي کس يازي
به اکراه آورد دست از بغل بيرون
که سرما سخت سوزان است.
نفس کز گرمگاه سينه مي آيد برون ابري شود تاريک
چو ديوار ايستد در پيش چشمانت
نفس کاينست ، پس ديگر چه داري چشم
زچشم دوستان دور يا نزديک.
***
مسيحاي جوانمرد من ! اي ترساي پير پيرهن چرکين !
هوا بس ناجوانمردانه سرد است... آي...
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوي ، در بگشاي
منم ، من ، ميهمان هر شبت ،لولي وش مغموم
منم ، من ، سنگ تيپا خورده رنجور
منم ، دشنام پست آ فرينش ، نغمه ناجور
***
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بيرنگ بيرنگم
بيا بگشاي در، بگشاي ، دلتنگم.
حريفا ! ميزبانا ! ميهمان سال و ماهت پشت در چون موج مي لرزد.
تگرگي نيست ، مرگي نيست
صدايي گر شنيدي ، صحبت سرما و دندان است.
***
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه مي گويي که بيگه شد ، سحرشد ، بامداد آمد؟
فريبت مي دهد ، بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست.
حريفا ! گوش سرما برده است ، اين يادگار سيلي سرد زمستان است.
و قنديل سپهر تلگ ميدان ، مرده يا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توي مرگ اندود ، پنهان است.
حريفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز يکسان است.
***
سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
هوا دلگير ، درها بسته ، سرها در گريبان ، دستها پنهان ،
نفس ها ابر ، دلها خسته و غمگين ،
درختان اسکلتهاي بلور آجين ،
زمين دلمرده ، سقف آسمان کوتاه ،
غبارآلوده مهر و ماه ،
زمستان است...