Thursday, November 18, 2004

ريشه‌هاي زار در ايران و تارانتیسم در جنوب ایتالیا



رقصی چنین میانه میدانم آرزوست!



گروه فرهنگ، كيان مهر احمدي _ معمولا روز 8 تیرماه، روز مقدس سن پائولو و سن پيتر، زنان را می آورند. اغلب بیهوش یا در حالتی چون خلسه. جمعیت کنجکاو کم کم جمع می شوند و میدان اصلی شهر پر می شود از آدم های بیکار و مشتاقی که می خواهند روند درمان را نظاره کنند. نوازندگان کم کم شروع می کنند. اول ماندولين، سپس گيتار و آنگاه طبل. موسیقی گام به گام اوج می گیرد و با اوج گرفتن آن، گویی روح در جان زنان بیمار دمیده می شود. اول به آهستگی بدنشان را تکان می دهند ولی هر لحظه که می گذرد رقص آنها اوج می گیرد. رقصی که با جنون، شور و شیدایی همراه است.ناگهان از جا برمی خیزند، برخی می دوند و دیده شده است که برخی چون عنکبوت از در و دیوار آویزان می شوند. موسیقی و رقص جنون آمیز آن قدر ادامه می یابد تا بیمار از خستگی مفرط بیهوش می شود. محلی ها می گویند بیماری از بدنش خارج شده است و تارانتیسم اینگونه درمان می شود.
تارانتیسم بیماری مبهمی است. مرضی کشنده که از نیش عنکبوتی به نام «تارانتولا» پدید می آید. این بیماری در قرون شانزدهم و هفدهم در جنوب ایتالیا شیوعی گسترده داشت و تا دهه 1970 همچنان در سالنتو، شهري در جنوب ايتاليا رایج بود. بیمار، که به او «تارانتاتا» می گفتند، در شور و جذبه ای فرو می رفت که که فقط رقصی جنون آمیز او را از آن حال به در می آورد.«تارانتاتا»، خواب یا بیدار ناگهان از جا می پرید و دردی شدید چون نیش زنبور عسل در بدن احساس می کرد. بعضی از آنها عنکبوت را می دیدند و بعضی دیگر نه، اما همه آنها می دانستند که این درد حاصل نیش «تارانتولا» است. از خانه بیرون می دویدند و در میدان و بازار با شور و هیجان مشغول رقص می شدند. چندین روز بی وقفه می رقصیدند تا از پای در می آمدند. به نظر می رسد که این عمل بر اصل انرژی حیاتی استوار بوده است. فشار جسمانی عدم تعادل روانی_ جسمی ایجاد می کند و نوع خاصی از موسیقی با ریتمی تند و دیوانه وار آن را آرام می کند. دیگر کسانی که به تازگی دچار نیش عنکبوت شده بودند و نیز افرادی که سال ها پیش به این درد مبتلا بودند به تارانتاتاها می پیوستند. سم در بدن می ماند و هر سال با گرمای تابستان فعال می شد. روایت ها حاکی از آن است که بیماران فقط در اوج گرما و در ماه های خشک تابستان یعنی ژوئیه و اوت به این حال دچار می شدند. علاج این درد فقط موسیقی و رقص بود و گفته اند که بعضی از بیماران به سبب در دسترس نبودن نوازندگان، پس از چند روز یا حتی چند ساعت جان می سپردند. از زماني كه راه درمان اين بيماري شناخته شده بود، در روزهاي مقدس سن پائولو و سن پيتر مثلي ميان مردم جنوب ايتاليا رواج يافته بود. آنها خطاب به نوازندگان مي گفتند:«احتياج است، بيا و بزن» و به اين شكل نياز اين زنان به درمان را نشان مي داند.
دکتر «تیزیانا چیاوردینی»، انسان شناس ایتالیایی كه به ايران سفر كرده است روز سه شنبه در كتابخانه تخصصي مركز گفت و گوي تمدنها درباره تارانتيسم صحبت كرد. او به دعوت گروه انسان شناسي معاصر دفتر پژوهشهاي فرهنگي در اين سخنراني شركت كرده بود. دكتر سهيلا شهشهاني انسان شناس ايراني و مدير گروه انسان شناسي معاصر كه به شكل همزمان هم امر ترجمه را انجام ميداد و هم توضيحات لازم را ارائه مي كرد، باني برگزاري اين جلسه بود.
«چياورديني» از نخستين علائم ظهور اين بيماري در قرن سيزدهم خبر داد. عده اي از مردم روي پلي كه بر رودخانه اي قرار داشت، جمع شده بودند و به شكلي ديوانه وار به پايكوبي مشغول بودند. ناگهان پل تخريب مي شود و همه به رودخانه مي ريزند. شوريده رقصيدن از آن زمان باب شده است.
او اين بيماري را بيشتر زاييده نابساماني‌هاي اجتماعي دانست، نه بيماري‌اي با منشاء واقعي. انسان‌شناسان اجتماعي اين بيماري را نتيجه تضادهاي اجتماعي مي‌دانند كه اين زنان با آنها درگير هستند. به اعتقاد آنها زنان با انتخاب اين بيماري، داستان زندگي دردناك خود را باز مي‌گويند و از آنجا كه اين رقص در روز مقدس سن پائولو بر پا مي شود، بيماران خود را در پناه چتر محافظتي يك قديس مي‌يابند و به بيان دردهاي ناگفته خود مي پردازند.
مبتلايان به تارانتيسم تقريبا هميشه زن بوده اند. هرچند كه در بعضي از منابع از مردان بيمار نيز ياد شده است. اين بيمارن، زناني بودند كه از موقعيت اجتماعي خود رنج مي بردند. «ارنستو دمارتينو» مردم شناس ايتاليايي در كتاب «سرزمين پشيماني»، پديده تارانتيسم را عميقا مطالعه و بررسي كرده و به اين نتيجه رسيده است كه زناني بيشتر به اين درد مبتلا مي شدند كه يا تعادل رواني نداشتند يا دچار افسردگي بودند يا در جواني تصميمي نادرست گرفته بودند. براي زنان عادي و خاموش «سالنتو» كه هيچ وسيله فرهنگي ديگري براي بيان درد خود نداشتند، تارانتيسم هم ساز و كاري نمادين براي بيان درد بود و هم در نهايت وسيله اي براي درمان آن. زن به عنوان مادر نخستين نقش را در سلسله مراتب درك درد تجربه مي كند و از زاويه انسان شناسي عواطف، اين حيطه در انحصار جنسيتي اوست.كارشناسان مي گويند كه شوريده رقصي راهي براي درمان اين زنان است و موسيقي باعث پالايش آنها مي شود.
به اعتقاد «دمارتينو» بيشتر موارد ابتلا به تارانتيسم تخيلي بود. نيش عنكبوت بهانه اي بود براي برگزاري «جشن پرشور و حرارتي» كه آنها به شركت در آن دعوت مي شدند. از مدت ها پيش روشن شده است كه نيش عنكبوت كاملا بي ضرر است و پژوهشهاي جديد در روانشناسي ناخودآگاه نشان مي دهد كه اين بيماري فقط جنبه هيستريك دارد. در هر بيماري اگر بيمار قويا به قدرت شفابخش موسيقي يا رقص يا هرچيز ديگر اعتقاد داشته باشد، بر اساس تلقين به نفس ممكن است از آن طريق درمان شود.
در جنوب ايران نيز پديده مشابه تارانتيسم رواج دارد. مراسم «زار» و نحوه درمان شخصي كه به اعتقاد بومي ها باد يا جن در روح او حلول كرده است به وسيله موسيقي و رقص انجام مي شود. نكته جالب توجه اين است كه اكثر محققاني كه درباره زار تحقيق كرده‌اند، معتقدند ريشه هاي اين نوع مداوا به كشورهاي آفريقايي باز مي‌گردد، اما بنا به گفته‌هاي انسان‌شناس ايتاليايي، ريشه هاي تارانتيسم را بايد در يونان و روم قديم جستجو كرد. او معتقد است كه درمان با رقص و موسيقي، از اين كشورها به ايتاليا سفر كرده است.
امروزه ديگر تارانتيسم به شكل قديمي آن وجود ندارد. از دهه 1990 شكل تازه اي از آن به نام «نوتارانتيسم» رواج پيدا كرده است. اين روزها رقصي با عنوان «پيتزكيا» رواج يافته كه از تارانتيسم نشات گرفته است. نسل هاي جديد با اين موسيقي مي رقصند. در واقع جوانان جنوب ايتاليا با انتخاب اين رقص‌ها به نوعي هويت منطقه‌اي خود را احراز مي‌كنند. اجراي اين رقص عملي آگاهانه و اختياري به قصد تفريح و سرگرمي است و همچنان كه «تارانتاتا»ها در گذشته چنين مي كردند، جستجويي است براي دستيابي به حالت هاي ديگر آگاهي.
در سال هاي اخير در سراسر ايتاليا مردم با نواي موسيقي «پيتزيكا» در كوچه و خيابان مي رقصند. اين موسيقي و رقص آن، هنوز قدرت دارد با ضرباهنگ زندگي هماهنگ شود و مردم را به يكديگر پيوند دهد و گرد هم جمع كند. پديده تارانتيسم به شكل قديمي آن ديگر وجود ندارد، اما اين موسيقي كه به همت گروه هاي مختلف دوباره زنده شده و رواج يافته است، مثال جالبي است از بقاياي آوازهاي عاميانه «سالنتو» و زنده ماندن ياد و خاطره «تارانتيسم».

بهرام