Tuesday, November 16, 2004

[Persian] داستان بهرام و آزاده

داستان بهرام و آزاده و نقش آن بر سينه ظروف موزه اي
نويسنده :حسن فتاحي

بسياري از نقوش روي بدنه ظرف ها و ديگر اشيا تاريخي _ فرهنگي درون موزه ها را نمي توان تنها يك نقش ساده و تزييني دانست. بلكه بسياري از آنها داراي ادبيات و تاريخي سرشار از جذابيت و حادثه اند. دانستن اين ادبيات، براي همه علاقه مندان به موزه ها و ميراث فرهنگي گذشتگان به ويژه براي كارشناسان و موزه داران شاغل در موزه ها اهميت بسياري دارد. بي شك انتخاب بعضي از نقش ها و تكرار آنها بر روي اشيا گوناگون، توسط هنرمندان دوره هاي مختلف، هيچگاه نمي تواند براساس اتفاق و يا تنها يك تقليد صرف باشد. بلكه لازمه تداوم يك نقش داشتن پشتوانه فرهنگي غني است تا بتواند بيرون از كش و قوس هاي سياسي و بدور از دامنه تحولات فرهنگي _ اجتماعي ادامه حيات تصويري خود تضمين كرده و تا قرن ها و گاه هزاره ها ادامه يابد.
شناخت ادبيات و ويژگي هاي تاريخي _ فرهنگي اين نقوش و آگاهي از چرايي وجود آنها براي ايجاد ارتباط بيشتر ميان شي و بيننده يك ضرورت است. اين شناخت ما را از شكل و فرم ظاهري اثر فراتر برده و امكان برقراري رابطه احساسي ميان‍ اثر و بيننده را فراهم مي سازد. براي رسيدن به چنين مرحله اي بهره برداري از آثار شاعران و نويسندگان بزرگ ايران، تاريخ، مردم شناسي، هنر، اسطوره شناسي و تاريخ اديان در كنار آگاهي هاي باستان شناسي به منزله يك دستور كاري براي كارشناسان شاغل در موزه ها به شمار مي رود. چرا كه طرح روايت هاي تاريخي، داستان ها و اشعاري كه درباره يك نقش مطرح است. و يا درآميختن تصاوير با موضوعات مردم شناسي و اساطيري و نيز نحوه استفاده از يك شي و يا شيوه ساخت و تكنيك مورد استفاده صنعتگران از جمله مواردي هستند كه در اشتياق و جذب بازديدكنندگان موثر مي باشد. توجه به اين آگاهي ها موزه ها را در راه رسيدن به اهداف فرهنگي شان كه همانا آشنا ساختن مردم با فرهنگ و تاريخ گذشته از طريق معرفي اشيا موزه اي است ياري مي رساند.
در ميان آثار ايراني موجود در موزه هاي ايران و جهان، آثار دوره ساساني به لحاظ نقش و تنوع موضوعي از اهميت زيادي برخوردارند، اين تنوع به گونه اي است كه پژوهشگران نقش هاي اين دوره را به گروه هاي نقشي مختلفي چون، نقش هاي بزمي، رزمي، درباري، گياهي، حيواني، اساطيري، مناظر، تزييني صرف و شكارگاهي طبقه بندي مي كنند. در ميان نقوش گفته شده، نقش هاي شكارگاهي تعداد بيشتري را به خود اختصاص مي دهد، چرا كه شكار يكي از تفريحات هميشگي شاهان ساساني بود و شكارگاه ها ميداني براي نمايش قدرت آنها به شمار مي رفت.
در ميان حوادث مربوط به شاهان ساساني، افسانه ها و ماجراهايي كه به بهرام پنجم پانزدهمين شاه ساساني نسبت داده مي شود داراي كشش و جاذبه خاصي است. و مورخان و شاعران هر گاه كه فرصتي يافتند از آن ياد كرده و صورتگران و هنرمندان آن را به تصوير كشيده اند. زندگي بهرام پنجم به گونه اي در تاريخ ورق مي خورد كه گويا سرنوشت او را براي قهرماني داستان هاي عاشقانه و تفريحات شاهانه آفريده است. از تصميم يزدگرد مبني بر فرستادن بهرام به ميان اعراب و تربيت وي زير نظر منذر تا ساختن كاخ خورنق و سپس بازگشت به وطن و ربودن تاج از ميان دو شير، تا افسانه سفر به سرزمين هاي دور و حكايت هايش با دختران هفت قلعه تا مرگ افسانه وارش همه و همه به بهرام پنجم شخصيتي فراتاريخي و افسانه اي داده است.
از جمله داستان هايي كه به بهرام پنجم نسبت مي دهند داستان دلدادگي او به دختري رومي به نام آزاده است. اين داستان براي هنرمندان چنان جذاب بود كه حتي در عصر ساساني نيز نقش بهرام و آزاده بر بشقاب هاي نقره ثبت و در قاب هاي گچي زينت بخش كوشك هاي شاهي شد. و بي شك در عصر فردوسي يعني قرن چهارم هجري كه قرن سرودن شاهنامه و طرح داستان بهرام و آزاده است،‍ ايران شرقي از داستان هاي عصر ساساني لبريز بود و لوليان نغمه خوان و مطربان گرم پنجه اين داستان ها، از جمله داستان بهرام و آزاده را مي خواندند و مي نواختند.
به روايت شاهنامه آزاده را كه يك كنيز رومي بود منذر بن نعمان امير حيره به بهرام پيشكش كرد. مهارت آزاده در نواختن چنگ و زيبايي اش موجب شد تا در ميان زنان حرم شاه از موقعيتي خاص برخوردار شده و هميشه همراه و در كنار شاه باشد. در يكي از روزها بهرام به همراه آزاده سوار بر شتري براي شكار از كاخ خارج مي شوند. در دشت به تعدادي آهو برمي خورند. آزاده چنگ مي نوازد و بهرام سرمست از نغمه چنگ، آهوان گريزپاي را يكايك با تير از پاي در مي آورد. آنگاه مغرورانه از آزاده مي پرسد كدام آهو را شكار كنم؟ آزاده كه از غرور و خودخواهي بهرام ناخرسند است، آزموني سخت را به شاه پيشنهاد مي دهد و به بهرام مي گويد اگر مي تواند گوش آهو را نشان رود.


كمان مُهره انداز تا گوش خويش نهد همچنان خوار بر دوش خويش
«فردوسي»

آزاده با اين پيشنهاد قصد در هم شكستن غرور كاذب بهرام را دارد اما از مهارت شاه در تيراندازي غافل است.
بهرام مي پذيرد تير بر كمان گذاشته به سوي آهو پرتاب مي كند. تير بر گوش آهو مي نشيند. اما بهرام اين را براي نشان دادن مهارت خود در تيراندازي كافي نمي داند، و زماني كه آهو پايش را براي خاراندن به گوش نزديك مي كند، بهرام تيري ديگر در كمان كرده و آهو را نشانه مي رود و پا را به گوش و سر مي دوزد.
بخاريد گوش آهو اندر زمان به تير اندران راند چاچي كمان
سر و گوش و پايش به يكجا بدوخت بر آن آهوان آزاده را دل بسوخت
«فردوسي»

آزاده از ديدن چنين صحنه اي سخت متاثر شده و در مقابل رجزخواني شاه كه مي گويد: هزاران شكار را با چنين مهارتي از پاي در خواهد آورد، تاب نمي آورد، بر شاه مي آشوبد و چنين سخت دلي را نشان از خوي اهريمني مي خواند و نه مهارت و شجاعت.
كنيزك بدو گفت اهريمني وگر ني بدينسان كجا افكني
شاه كه تاب شنيدن چنين گستاخي را ندارد علي رغم علاقه اش به آزاده او را از پشت شتر بر زمين مي اندازد و در زير پاي حيوان لگدكوب مي كند.
بزد دست بهرام و او را ز زين نگون ساز برزد بروي زمين
هيون از بر ماه چهره براند برو دست و چنگش بخون برفشاند
«فردوسي»

و يك بار ديگر اين واقعيت تاريخي را يادآور مي شود كه نزد شاهان مقام فرمانروايي و خدشه ناپذير بودن آن از مقام احساس و دوست داشتن بسي والاتر است. و هيچكس نبايد خود را از قهر شاهان در امان بداند.
آزاده جان مي بازد. بهرام بر پيكر به خون نشسته معشوق نگاه مي كند و از اين كه به ننگ كشتن يك زن بي دفاع آلوده شده چنان آزرده و شرمگين مي شود كه ديگر هيچ گاه زني را با خود به شكار نبرد.
چو او زير پاي هيون جان سپرد به نخجير ازينش كنيزك نبرد
«فردوسي»

فردوسي در بازگويه اين داستان به نشانه هايي اشاره مي كند كه كاملا با نقش هاي روي ظروف ساساني مطابقت دارد و اين احتمال وجود دارد كه فردوسي علاوه بر بهره برداري از ادبيات، به تصاوير باقي مانده از عصر ساساني دسترسي داشته است.
بر روي يك بشقاب نقره ساساني موزه آرميتاژ بهرام را به همراه آزاده سوار بر شتر نشان مي دهد. آزاده چنگ مي نوازد و بهرام تير در كمان كرده غزالان را نشانه مي رود. دو غزال كشته شده و دو غزال ديگر از مقابل بهرام مي گريزند.
بر بشقابي ديگر بهرام و آزاده سوار بر شتر در دشت به دنبال غزالان مي تازند، آزاده چنگ مي نوازد و بهرام تير در كمان غزالان را بنا بر پيشنهاد آزاده شكار مي كند. غزالي از پاي در آمده و شاخ غزال ديگر با تير بهرام از سر جدا شده است دو غزال ديگر نيز مي كوشند از صحنه بگريزند. (Sasania Silver)
بر روي يك كاسه مينايي متعلق به قرن ششم هجري نقش بهرام و آزاده تكرار شده. اين ظرف كه در موزه رضا عباسي تهران نگهداري مي شود نمونه اي از ده ها نمونه منقوش به تصوير بهرام و آزاده در دوره اسلامي است.


منابع:
* تاريخ مردم ايران _ دكتر عبدالحسين زرين كوب، انتشارات امير كبير
* شاهنامه فردوسي _ چاپ بمبئي _ ۱۲۷۲ ه.ش.
* Sasania silver university museum of art – august September 1967
http://www.chn.ir/showarticle.asp?no=248
Quoted by Prince Ali