Thursday, December 16, 2004

لودويك وان بتهوون



كامبيز توانا

•۱۷۷۰
آهنگساز معروف و پايه گذار نسل جديد موسيقى كلاسيك در چنين روزى در سال ۱۷۷۰ در بن، آلمان متولد شد. روند حركت بتهوون و آهنگسازى او در موسيقى به خلق دوره اى جديد در موسيقى كلاسيك منتهى شد.

Example



نخستين كار هاى او در عرصه آهنگسازى، متاثر از كلاسيك سنتى و كار هايى بود كه موتسارت و هايدن در همان زمان ارائه كردند كه به كلاسيك سنتى قرن ۱۸ معروف است. او در ميانه هاى كار خود به دورانى رسيد كه از كلاسيك سنتى فراتر رفت و با ورود المان هاى جديد به موسيقى به سبكى رسيد كه آن را موسيقى اواخر قرن ۱۹ مى نامند و تا آن زمان ادامه داشت. عمده كار هاى او عبارتند از كوارتت براى ساز هاى زهى، سمفونى ها و سونات هايى براى پيانو.اعقاب بتهوون به خاندان سلطنتى مى رسيد و پسوند «ون» در نام او به همين علت در نام خانوادگى او حفظ شد چرا كه نشان از همين عقبه سلطنتى داشت. پدرش كه خواننده تنور بود و دستى در موسيقى داشت بسيار علاقه مند بود كه پسر دوم او نيز به يك اعجوبه ديگر چون موتسارت تبديل شود. همانقدر كه بتهوون در موسيقى پيشرفت مى كرد، مشخص شد كه محيط كوچك بن براى او مناسب نيست و او بايد به مركزى بزرگتر خارج از شهر خود برود.در ۱۷۸۳ نخستين قطعه موسيقايى خود را نوشت كه وارياسيون هايى در كيبورد بود و آن را به چاپ رساند. چند كار ديگر نوشت كه در سال هاى ۱۷۸۰ منتشر شد اما تمام توجه او به وين بود. در ۱۷۸۷ به وين رفت تا به عنوان شاگرد نزد او آموزش ببيند اما بخت با او يار نبود و به دليل بيمارى مادرش مجبور شد دوباره به محل سكونت خود بازگردد. در ۱۷۹۰ و در ميانه سفر هايدن و در حالى كه هايدن از بن عبور مى كرد، بتهوون به عنوان يك استعداد موسيقى به او معرفى شد.در ۱۷۹۲ به وين رفت تا نزد هايدن درس بخواند. از آن زمان اين گونه نقل مى شود كه بتهوون به وين رفت تا روح موتسارت را توسط هايدن تجربه كند. در وين به عنوان نوازنده پيانو خوش درخشيد و قطعاتى نوشت كه از استعداد سرشار موسيقى او حكايت داشت. پس از آن توانست به كالج موسيقى طبقه اشراف راه پيدا كند. كار در كالج باعث شد بتهوون بتواند هر لحظه كه اراده كند آثار خود را به چاپ رساند. بتهوون در زندگى خود سه دوره موسيقايى را پشت سر گذاشت. دوره نخست از زمان هاى اوليه تا ۱۸۰۲ بود كه به ژانر مرسوم آن روزگار بازمى گردد و نوآورى ويژه اى در آن وجود ندارد. سمفونى اول و دوم خود را در اين زمان نوشت. سه كنسرت پيانو نوشت و اجرا كرد كه با موفقيت نسبى همراه شد و به چاپ رسيد. دو عامل ثابت در اين دوره از كار بتهوون ديده مى شود: نت هاى قدرتمند او به سمتى مى رود كه محبوبيت مردمى را كسب كند و ديگر بخشى از كار هاى اوست كه از استحكام زياد و تا حدى خشك برخوردار است. در واقع دوره اول برزخ موسيقايى بتهوون است كه بين خواست استعدادى او و موسيقى محبوب مردمى در حركت است.
در دوره دوم كارى بتهوون كه ميانه هاى زندگى او را دربرمى گيرد، بروز نبوغ ويژه او و جدايى از مكتب كلاسيك سنتى است. در اين دوره او همكارى هايى نيز داشت كه روند موفقيت او را تضمين كرد ولى در عين حال به شكلى كار خود را دنبال مى كرد كه نوآورى ها را با كمترين تنش ممكن انجام دهد. اين نوآورى را مى توان به وضوح در موومان نخستين سمفونى پنجم او مشاهده كرد. به تدريج او قوانين زمانى موومان ها را تغيير داد و حالتى ديناميك به آن داد. اما دوره سوم به نوعى زوال اوست و كار هايى كه انجام شده نه چندان بزرگ و درخشان است و به وضوح نشان مى دهد كه او در پى كسب پول و يا برخى ارتباط هاى مالى به انجام كار هايى سفارشى دست زده است. عجيب و غريب بودن كار هاى موسيقى سال هاى پايانى زندگى بتهوون نه تنها همكاران او را آزرد كه طرفداران موسيقى نيز هيچ دركى از آن نداشتند. اما بتهوون آن زمان گفته بود كه اين قطعات نه به دوران حاضر كه به دوران آينده تعلق دارد. بتهوون در حالى موسيقى را دنبال مى كرد كه از بيمارى كم شنوايى رنج مى برد و به تدريج در سال هاى پايانى زندگى قدرت شنوايى را از دست داده بود. برخى سمفونى هاى او مانند سمفونى پنج با پيام رساى وحشت از جنگ به ياد ماندنى است و سمفونى نهم او كه از آن در ايران با نام «اى انسان ها» ياد مى شود نمونه اى درخشان از كار هاى اوست. بتهوون در پيرى از كرى و حواس پرتى رنج مى برد و در يك پياده روى به خانه يك مزرعه دار رسيد و چون شب شده بود از صاحب مزرعه خواست كه شب را با آنها بگذراند.
پس از صرف شام افراد آن خانه ساز به دست گرفتند و قطعه اى نواختند. بتهوون از آنها پرسيد كه چه قطعه اى را نواخته اند؟ چرا كه او پيرمردى ناشنوا است. وقتى نام خود را بر دفتر نت ديد از شوق گريست و فرداى آن روز درگذشت. با مرگ او در سال ۱۸۲۷ دنياى موسيقى يكى ديگر از نوابغ خود را از دست داد اما كار هايى از او به جا ماند كه تا به امروز هنوز زنده است. ضمن اينكه نوآورى هاى او شروع يك عصر نوين در موسيقى كلاسيك به شمار مى آيد.