Monday, November 22, 2004

زندگى در ميان اعداد

نماى مهر

امروز دوم آذر ماه سالروز تولد استاد پرويز شهريارى رياضيدان برجسته ايران است.


Example


بيش از نيم قرن تدريس رياضى در دبيرستان ها و تاليف و ترجمه انبوهى از كتاب هاى رياضى از او چهره اى مهم و باارزش ساخته است.
پرويز شهريارى. متولد ۱۳۰۵ «دولت خانه» كرمان.
۱۳۲۱ آغاز تحصيل در دانشسراى مقدماتى كرمان. ۱۳۲۵ عضويت درهيأت تحريريه روزنامه «قيام ايران» . اين عضويت تا سال ۱۳۲۷ ادامه داشت. ۱۳۲۶ آغاز تدريس در آموزشگاهها و نيز دبيرستان ها. يك ماه براى تأمين هزينه هاى زندگى به كار در راه آهن پرداخت. همچنين در انتشار ماهنامه «انديشه ما» شركت جست ودوازده شماره از آن منتشر گرديد. ۱۳۲۷ نخستين كتابش را نوشت «جنبش مزدك و مزدكيان» . ۱۳۲۸ دوبار به زندان افتاد. يكبار براى مدت ۳ ماه و دومين بار به مدت سه سال.
۱۳۳۲ اخذ مدرك ليسانس در رشته رياضى دانشكده علوم ودانشسراى عالى .
۱۳۳۹ پايه گذارى دبيرستان خوارزمى . ۴۳ـ ۱۳۴۲ رئيس هيأت مديره «انتشارات خوارزمى و سردبيرى مجله «سخن علمى و فن» ۱۳۴۶ سرپرست دفتر ترويج علوم وزارت آموزش عالى كه تا سال ۵۴ ادامه داشت. ۱۳۸۱ ، تقديم دكتراى افتخارى دانشگاه كرمان.
از پرويز شهريارى تاكنون بيش از ۲۰۰ عنوان كتاب در زمينه هاى رياضيات، ادبيات، فلسفه وتاريخ به چاپ رسيده است. برخى از آنها عبارتند از:
خوارزمى و انفورماتيك . خلاقيت رياضى، فلسفه و اخلاق در رياضيات . در پى فيثاغورث اخلاق وانسان، كتابى درباره كتاب، ارشميدس كوچك، دانشمندان و هنرمندان، حقيقت هايى درباره افغانستان . علم، جامعه ، انسان و...
از استاد پرويز شهريارى بيش از هزار مقاله تاكنون در روزنامه ها ومجلات مختلف به چاپ رسيده است. «مهرداد شهشهانى» يكى از بزرگترين رياضيدانان جهان از شاگردان او بوده و نقش بسزايى در كشف استعداد رياضى اوداشته است. وى هم اكنون سردبير مجله هاى چيستا وعلم ودانش است.

احمد جلالى فرهانى : از رياضى لذت بردم.نه به زور تركه و كتك. كه به صبر و حوصله مردى ۷۸ ساله كه براى تو از اعداد چنان مى گويد كه شيفته شان مى شوى. «پرويز شهريارى» از اعماق فقر برخاسته و برقله علم نشسته است. آن هم علمى كه همه از آن گريزانيم: رياضى. «برخلاف خيلى ها زندگى غيرطبيعى نداشتم. در يكى از محرومترين روستاهاى كرمان در سال ۱۳۰۵ به دنيا آمدم. آنقدر فقير بودم كه با تمام جان كندن هاى پدرم باز هم خرج مان بيش از دخل مان بود. به طورى كه مجبور بوديم ما هم به اتفاق مادر كار كنيم.» دوره اى كه استاد شهريارى طى آن به دنيا آمده است جزو تاريك ترين دوران كرمان و تاريخ معاصر است. فقر و فلاكت چنان بيداد مى كرده كه آن را دوران «بچه ميرو» مى ناميدند. يعنى با به دنيا آمدن بچه ها كسى اميدى به ادامه زندگى شان نداشته!« پيش از من چند فرزند ديگر هم به دنيا آمده بودند كه همگى مرده بودند…» تمام درآمد پدرش مقدارى جو و گندم بوده است كه در طول يكسال كار كشاورزى به دست مى آورده كه تا چندماه ابتداى سال بعد كفاف زندگى شان را مى داده است. با اين حال عشق مادر به تحصيل فرزندان و ادامه آن باعث مى شود تا استاد شهريارى تا كلاس ششم ابتدايى آن دوران به هر ترتيبى كه بود درس را ادامه دهد.» پنجم دبستان بودم كه پدرم با مالك ده درگير شد و از كار دهقانى كنار كشيد و مجبور شد به استخدام كارخانه نساجى خورشيد درآيد و پس از يك سال كار در محيطى ناراحت كننده و پرگردوغبار، در سال ۱۳۱۷ وقتى كه من دوازده سالم بود، پزشك هم كرمان نبود و در نتيجه مداواى اشتباه «پزشك مجاز» كارخانه ومصرف داروى اشتباه درگذشت.» و اين تراژدى روى استاد تأثيرى ژرف مى گذارد و ديپلم ششم ابتدايى را درحالى دريافت مى كند كه غم دورى پدر او را دچار مشكلات شديدروحى مى كند. درگذشت پدر وضعيت معيشتى آنها را دچار بحران شديدى مى كند به طورى كه تصميم به ترك تحصيل و پرداختن به كار مى گيرد اما با مخالفت شديد مادرش روبرو مى شود.
«مادرم گفت بچه هاى من بايد ديپلمشان را بگيرند والا اجازه اينكه وارد كار ديگرى بشوند رابه آنها نمى دهم. مرحوم مادرم آن شش سال را روز و شب كار مى كرد تا ما بتوانيم درس بخوانيم. البته ما هم ضمن خواندن كار هم مى كرديم.»
به اين ترتيب استاد تا سوم دبيرستان را در مدرسه اى به نام ايرانشهر به پايان مى رساند و درپايان همان سال مدير مدرسه از او درخواست مى كند تا حساب و هندسه ششم دبستان را تدريس كند و من گفتم امتحانش ضرر ندارد. بنابراين زنگهايى كه ورزش داشتيم، درسهاى كم اهميت داشتيم كلاس حساب و هندسه ششم رابراى من گذاشتند كه از آن زمان تا پنج، شش سال پيش مرتب تدريس مى كردم و معلمى كه بسيار دوستش دارم، يكى از كارهايى است كه با عشق و علاقه به آن پرداختم.»
او پس از اتمام دانشسراى مقدماتى در كرمان، به عنوان شاگرد ممتاز، براى ادامه تحصيل به تهران مى آيد و در دانشكده ادبيات تهران كلاسهاى مربوط به سال آخر دبيرستان را تمام مى كند. «آن زمان سه رشته تحصيلى در دانشگاه و جود داشت. رياضى، تجربى (طبيعى) و ادبى. ابتدا در رشته ادبى ثبت نام كردم، چون خيال داشتم فلسفه بخوانم منتهى رشته ادبى در حدود سيصد و پنجاه نفر شاگرد داشت. كمتر از يك ماه آنجا ماندم و با وجود استادان خيلى برجسته اى چون دكتر معين و دكتر هوشيار، احساس كردم نمى توانم ادامه تحصيل بدهم و تصميم گرفتم به رشته كم تعدادترى بروم كلاسهاى طبيعى چهارده نفر و كلاس رياضى شش نفر بودند كه يك نفر هم وسط كار رفت و من اضافه شدم. در مجموع شش نفر فارغ التحصيل شدند.»
زمانى كه استاد شهريارى از دانشگاه تهران فارغ التحصيل مى شود تنها دانشگاه ايران، دانشگاه تهران بود وتنها دانشكده فنى در تمام ايران، دانشكده علوم دانشگاه تهران بود كه فقط يك كلاس رياضى داشت. در تمام تابستان دانشكده علوم تبليغ مى كرد كه شصت دانشجوى رياضى مى پذيرد ولى «از مهرماه كه سركلاس رفتيم، ديديم سيزده نفر از سراسر ايران ثبت نام كرده بودند وخبرى از كنكور هم نبود. دانشكده علوم وهمراه آن دانشسراى عالى را تمام كردم.» استاد به دليل تعهد معلمى بعد از اتمام تحصيلاتش در دانشگاه تهران عازم شيراز مى شود و چندصباحى را در آنجا تدريس مى كند و سپس به تهران باز مى گردد. «علتش اختلافى بود كه با آموزش و پرورش داشتم. آموزش و پرورش را كنار گذاشتم و به صورت حق التدريسى در دانشكده فنى، مدرسه عالى علوم اراك، دانشسراى عالى و دبيرستانها درس دادم.»
پرويز شهريارى تمام افتخاراتش در تأليف و نويسندگى و تحقيق در حوزه هاى مختلف رياضى و فلسفه و ادبيات را يك طرف مى داند و معلمى را يك طرف.
مى گويد: «اگر كسى از من بپرسد كه در مجموع تمام سالهاى عمرت چه كرده اى و چه كاره بوده اى مى گويم من از پانزده سالگى ـ ازسال سوم دبيرستان ـ معلم بوده ام. گرچه تمام عشق و علاقه ام فلسفه بوده است و فلسفه. استاد شهريارى علاوه بر رياضيات، دستى هم بر ترجمه دارد و جالب اينجاست كه تخصص او زبان روسى است. او در جواب اين سؤال كه چطور شد به سراغ زبان روسى رفتيد مى گويد: «زبان تحصيلى من، زبان فرانسه بود، سه، چهار كتابى هم كه از همان ابتدا ترجمه كردم ـ كه اولين اش درسال۱۳۳۱ با نام «تاريخ حساب» چاپ شد ـ از زبان فرانسوى بود ولى از اواخر سال۱۳۳۵ در زندان قزل قلعه فرصتى پيش آمد و فكر كردم كه زبان ياد بگيرم. اول زبان انگليسى را با دوستانى كه آنجا بودند و انگليسى مى دانستند شروع كردم. بعد تصميم گرفتم كه روسى را ياد بگيرم. بنابراين به برادرم سفارش كردم كه يك كتاب خودآموز روسى برايم پيدا كند. او كتابى به نام «لوروس» برايم آوردكه براى فرانسوى زبانها در ۸۰۰صفحه نوشته شده بود. آن را گرفتم. يك ديكسيونر فرانسوى هم گرفتم كه اگر اشكالى داشتم به آن مراجعه كنم.»
و اين چنين مى شود كه استاد شهريارى در مدت نه ماه زندان قزل قلعه تا روزى هجده ساعت كار مى كرد «دقيق تر بگويم بين پانزده تا هجده ساعت» بعد از نه ماه اين كتاب را تمام مى كند و بعد شروع به خواندن و ترجمه چندكتاب روسى مى كند. «علت انتخاب كتابهاى روسى اين بود كه كتابهاى علمى به زبان روسى منتشر مى شد و تقريباً مى توان گفت اين زبان نياز علمى مرا پاسخ مى گفت».

Example




استاد شهريارى در مدت زندگى اش، هفت بار زندان را تجربه كرده است. مى گويد: «هربار غبطه زندان قبلى را خورده ام. شايد خيلى از كتابها را هم در همانجا خواندم. آنجا كتابخانه اى داشتيم كه نگهبانى از آن با من بود.
پرويز شهريارى مهمترين عامل عقب ماندگى علمى ما را پديده اى به نام كنكور مى داند. او به سختى با كنكور مخالف است وعلت رهاكردن تدريس را هم همين مسأله مى داند. كنكور تستى دانش مملكت را ويران مى كند و ما خودمان را به نديدن و نشنيدن زده ايم». او معتقد است تنها راه نجات ما از اين عقب ماندگى علمى رهايى از كنكور است. مى گويد : «بعداز جنگ جهانى دوم، دولت آلمان كه صدر اعظمش « آورنهاير » بود و ويرانه اى به دستش رسيده بود، در مجلس اعلام كرد كه يك سنت از دلارهاى آمريكايى را خرج رفاه مردم نمى كنم. من تمام اين پولها را صرف آموزش و پرورش مى كنم».
او معتقد است براى برون رفت از بحرانى به نام كنكور بايد قبل از هرچيز كنكور را حذف كنيم و دوره تحصيلى تا ديپلم را ده ساله كنيم. ۵ سال دوره ابتدايى و ۵ سال دوره دبيرستان .
مى گويد: «انبوهى از درس هايى كه بچه ها ما در دبيرستان مى خوانند اصلاً به دردشان نمى خورد. نه نجوم، نه ادبيات ، نه علوم. هيچ كدام ازاينها با اين شيوه تدريس فعلى اصلاً به درد ما نمى خورد. » او معتقد است بايد كلاسهاى ۵ ساله دبيرستان از صبح تا ظهر باشد و پس از آن دانش آموزان در انجمن هاى مورد علاقه خود كه شامل رشته هاى متعددى از جمله موسيقى و رياضى و فيزيك وشيمى مى شود، شركت كنند وهركسى در انجمن موردعلاقه خود ۵ سال فعاليت كند وهركتابى كه مى خواهد در اختيارش بگذارند وسپس چنانچه خواست ادامه تحصيل بدهد وارد دانشگاه شود و در آنجا هم همان رشته اى را كه در ۵سال دبيرستان دنبال مى كرده، دنبال كند.
او درباره تاريخ رياضى هم تحقيقات گسترده اى داشته است و رياضى را مديون ايرانى ها ويونانى ها مى داند. « در رياضيات يونانيان توجه ويژه اى به نظريه يا تئورى داشتند و بعد نوبت به ايرانيان رسيد كه بايد گفت ازپايان قرن دوم هجرى ايرانيان توانستند جان تازه اى به اين علم بدهند». او معتقد است برخلاف ادعاهاى موجود سرچشمه ابتكارهاى ايرانيان در رياضيات واخترشناسى، كتابهاى اصيل يونانى نبوده است چرا كه ايرانى ها از قرن چهارم به كتابهاى يونانى دسترسى پيدا كردند آن هم از طريق كسانى كه يونانى مى دانستند. مى گويد : «در اوايل كسى يونانى نمى دانست واين كتابها را از پهلوى و سريانى به عربى ترجمه مى كردند. به اين ترتيب يونانيان دنباله علم وتحقيق ايرانى ها را گرفتند وادامه دادند. «ويژگى اصلى رياضيات ايرانى ها، رياضيات كاربردى بود. ابوريحان بيرونى مى گويد در بعضى جاها به اشكال برمى خوريم ونمى توانيم مسأله را حل كنيم . مثلاً در مورد تقسيم زاويه به سه قسمت برابر كه بعدها ثابت شد جز در حالتهاى خاص با خط كش و پرگار عملى نيست. ابوريحان مى گويد با حيله مسأله را حل مى كنيم. منظورش از حيله ، محاسبات تقريبى است. يعنى به تقريب، زاويه را به سه قسمت تقسيم مى كرده. در بسيارى از مسائل، مثلاً در رسم هفت ضلعى در يك دايره (محاط كردن) هم با دقت و به كمك خط كش و پرگار انجام پذير نيست. آنجا هم به حيله متوسل مى شويم». او معتقد است كار اساسى ايرانيان درعلم رياضى عبارت بوداز حساب، جبر ومثلثات و تقريباً تمام اين موارد در ايران زاده شده و از قرن سوم تانهم هجرى ادامه داشته و آخرين آنها «جمشيد كاشانى» بوده كه در قرن نهم هجرى يا قرن پانزدهم ميلادى ميزيست. مى خواهم از اوخداحافظى كنم كه هنوزغصه «جمشيد كاشانى» را مى خورد. مى گويد: «حتماً بنويس كنكور باعث نابودى ماست.
ما وارثان كسانى مثل جمشيد كاشانى هستيم. اوكاشف عدد اعشارى است كه در سالهاى ۱۴۰۰ ميلادى مى زيسته وحالا در كتابهاى تاريخ رياضى به اسم «استون» هلندى كه ۱۵۰ سال بعد از او تازه به دنيا آمده ثبت شده».
هنگام خداحافظى است. عكسى ميان كتابها و كتابخانه اش توجهم را جلب مى كند. كودكى در خيابان بارى از چوب به دوش مى كشد و به دوربين مى خندد. گوشه عكس بيتى از سعدى نوشته شده است: «سعيدا گر بكند سيل فنا خانه عمر، دل قوى دار كه بنياد بقا محكم از اوست».

روزنامه ایران

بهرام