Monday, November 29, 2004

بيژن ترقي يادش را با حضورش بزرگ و گرامي داريم


Example


بيژن ترقى، از آخرين بازماندگان نسلي از ترانه سرايان ايران است، كه ترانه را در موسيقي ايران همطراز شعر كردند. مدتي را اخيرا در بيمارستان گذراند و از بيم خرج بيمارستان، پيش از آنگه پزشكان بگويند به فرمان جيبي كه خالي بود به خانه بازگشت. تهراني است. سه هفته پيش از بهار سال ۱۳۰۹ بدنيا آمد.
كتاب خاطرات او با نام «از پشت ديوارهاى خاطره» منتشر شده است. او به عمري كه در راديو ايران از سال ۱۳۳۵ تا انقلاب ۵۷ پشت سر گذاشت، دراين كتاب نگاهي خواندني افكنده است. نظير آن نگاهي كه نواب صفا، ترانه سراي كهن سال ديگر ايران در كتاب خاطراتش با نام "قصه شمع" به گذشته كرده است.
بسياري از خوانندگان دهه ۴۰ و ۵۰ ايران كه با سن و سالي ميانه و گاه بسيار جوان پا به ميدان نهاده بودند ترانه‍هاي او را خواندند و به شهرت رسيدند: حميرا، هايده، مهستي ... و پيش از آنها: مرضيه، دلكش، پوران... و باز پيش و پشآپيش آنها "بنان" با صداي افسوني اش. بيژن ترقي شهر را ترانه و ترانه را شعر كرد. بخوانيد اين سروده بسيار زيبا را كه ترقي سرود و بنان بسيار استادانه آن را خواند:
« تا بهار دلنشين آمده سوى چمن
اى بهار آرزو! بر سرم سايه فكن
چون نسيم نوبهار، بر آشيانم كن گذر
تا كه گلباران شود، كلبه ويران من
تا بهار زندگى، آمد بيا آرام جان
تا نسيم از سوى گل، آمد بيا دامن كشان
چون سپندم برسر آتش نشان، بنشين دمى
چون سرشكم در كنار، بنشين، نشان سوز نهان
....
بازا ببين در حيرتم، بشكن سكوت خلوتم
چون لالهِ صحرا ببين، در چهره داغ حسرتم
اى روى تو آيينه ام، عشقت غم ديرينه ام
بازا چو گل در اين بهار، سر را بنه بر سينه ام
بيژن ترقي از جمله روزنامه نگاران عرصه ادبيات ايران نيز بود و با بسيار از مجلات هفتگي و حتي ماهنامه‍هاي ايران قبل از انقلاب همكاري داشت. پس از انقلاب از همين تخصص و آشنائي خود بهره گرفت و در لابلاي صفحات مجلات وزين كشور ماند، تا هر بار كه آن‍ها را مي‍گشايند به ياد آرند: ترانه سراي ميهن خويش را!
موسيقي ايران را به همان اندازه مي‍شناسد كه شعر ايران را و اين دو شناخت بود كه از بيژن ترقي ترانه سرائي فراموش نشدني ساخت.
پدرش صاحب كتابفروشي معتبر تهران "ترقي" بود و او بيست و پنج سالگى، به نسخه اى از اشعار صائب تبريزى به خط خود وي دست يافت و آن را تصحيح كرد و با اين تصحيح به جمع ادبا، محققان و شعراي دوران پيوست.
نخستين ترانه خود را روي آهنگي از ساخته‍هاي حسين ياحقي ساخت و اين آغاز همكاري و الفتي بود كه تا پايان عمر حسين ياحقي ادامه يافت.
تا ۱۳۷۳ـ۱۳۷۲ هر كس كه مى خواست بيژن ترقى را ببيند، به خيابان جمهورى نرسيده به خيابان ظهير الاسلام، نبش كوچه حمام وزير مى رفت و او را پشت ميز كارش در «كتابخانه خيام» مى ديد. چه بسيار از نسل جوان بعد از انقلاب پاي صحبت بيژن ترقي با تاريخ موسيقي و ترانه و شعر در ايران آشنا شدند. برخي از آنها ترانه سرايان جديد ايران شدند.
اميد، كه زمانه فرصت دهد تا برايش بزرگداشتي در خور گرفته شود. براي ترانه سرائي كه اين بيت ورد زبانش است:
طفل زمان، فشرد، چو پروانه ام به مشت
جرم دمى كه بر سر گل‍ها نشسته ايم
Quoted by Prince Ali
Please use this article in future days on weblog