Wednesday, December 21, 2005

يلدا


صبح صادق ندمد، تا شب يلدا نرود
سعدي

دي ماه، در ايران کهن، چهار جشن را در بر داشت : نخستين روز ماه دي - که موضوع اين جستار است - و روزهاي هشتم، پانزدهم و بيست وسوم، سه روزي که نام ماه و نام روز يکي بود.

امروز، از اين چهار جشن تنها شب نخستين روز دي ماه، يا شب يلدا، را جشن مي گيرند. يعني آخرين شب پائيز، نخستين شب زمستان، پايان قوس، آغاز جدي و درازترين شب سال.

واژه يلدا سرياني و به معني ولادت است. ولادت خورشيد ( مهر، ميترا ) و روميان آن را ناتاليس انويکتوس يعني روز تولد ( مهر ) شکست ناپذير نامند.

بنابر باور پيشينيان، در پايان اين شب دراز، که اهريمني و نامبارکش مي دانستند ( و مي دانند )، تاريکي شکست مي خورد، روشنايي پيروز و خورشيد زاده مي شود و روزها رو به بلندي مي نهد، و : « ... نام اين روز ميلاد اکبر است، مقصود از آن انقلاب شتوي است. گويند در اين روز نور از حد نقصان به حد زيادت خارج مي شود، و آدميان نشو و نما آغاز مي کنند و "پري" ها به ذبول و فنا روي مي آورند. »

زايش خورشيد و آغاز دي را، آيين ها و فرهنگ هاي بسياري از سرزمين هاي کهن آغاز سال قرار دادند، به شگون روزي که خورشيد از چنگ شب هاي اهريمني نجات مي يافت و روزي مقدس براي مهر پرستان بود.

در سدهً چهارم ميلادي بر اثر اشتباهي که در محاسبهً کبيسه ها رخ داد روز 25 دسامبر را (به جاي روز 21 دسامبر) روز تولد ميترا دانسته و تولد عيسي مسيح را نيز در اين آغاز سال قرار دادند. اشارهً سنايي نيز به اين تقارن است :

به صاحب دولتي پيوند، اگر نامي همي جويي که از پيوند با عيسي چنان معروف شد يلدا

بنا بر اين نويل اروپايي (سالروز تولد مسيح) همان شب يلدا است، و نويل واقعي، يعني انقلاب شتوي در سي آذر برابر با بيست و يکم دسامبر است.

از مقاله ها و پژوهشهاي فراواني که دربارهً يلدا شده، در لغت نامه دهخدا، چکيده اي از برهان قاطع، انندراج، حواشي علامه قزويني بر آثار الباقيه شرح پور داود بر يشت ها، فرهنگ فارسي دکتر معين و يادداشت هاي مرحوم دهخدا آورده، که نقل آن بي مناسبت نخواهد بود :

يلدا لغت سرياني است به معني ميلاد عربي، و چون شب يلدا را با ميلاد مسيح تطبيق مي کرده اند، از اين رو، بدين نام ناميده اند. بايد توجه داشت که جشن ميلاد مسيح که در 25 دسامبر تثبيت شده، طبق تحقيق، در اصل جشن ظهور ميترا بوده که مسيحيان در قرن چهارم ميلادي آن را روز تولد مسيح قرار دادند. يلدا اول زمستان و شب آخر پاييز است که درازترين شب هاي سال است. و در آن شب، يا نزديک بدان، آفتاب به برج جدي تحويل مي کند و قدما آن را سخت شوم و نامبارک مي انگاشتند. در بيشتر نقاط ايران در اين شب مراسمي انجام مي شود. شاعران زلف يار و همچنين روز هجران را از حيث سياهي و درازي بدان تشبيه کنند. و از شعرهاي برخي از شاعران مانند سنائي، معزي، خاقاني و سيف اسفرنگي، رابطه بين مسيح و يلدا ادراک مي شود. يلدا برابر با شب اول جدي و شب هفتم دي ماه جلالي و شب بيست و يکم دسامبر فرانسوي است.

انگيزه هاي پايدار ماندن اين جشن را مي توان، از جمله بدين گونه برشمرد :

1- شب زايش خورشيد ( مهر ) است، از باورهاي ديني کهن.

2 - بلند ترين شب سال، يعني طولاني ترين تاريکي است، نشانهً اهريمني شبي شوم و ناخوشايند که از فردا به کوتاهي مي گرايد.

3 - پايان برداشت محصول صيفي و آغاز فصل استراحت در جامعهً کشاورزي است. همهً قشرها و گروههايي که از فراورده هاي کشاورزي و تلاش کشاورزان بهره مندند، در جشن نخستين روز دي ماه و برداشت محصول، در شگون و شادي کشاورزان شرکت مي کنند.

« و ... در اين روز پادشاه با دهقانان و برزگران مجالست مي کرد و در يک سفره با ايشان غذا مي خورد، و مي گفت (...) قوام دنيا به کارهايي است که به دست شما مي شود. »

آيين و جشن شب يلدا و يا شب چله بزرگ، تا به امروز در تمامي سرزمين کهنسال ايران و در بين همه قشرها و خانواده ها برگزار مي شود.

يلدا را همچنين مي توان جشن و گردهمايي خانوادگي دانست. در شب يلدا خويشاوندان نزديک در خانهً بزرگ خانواده گرد مي آيند. به بياني ديگر در سرماي آغازين زمستان، دور کرسي نشستن و تا نيمه شب ميوه و آجيل و غذا خوردن و به فال حافظ گوش کردن از ويژگي هاي شب يلدا است.

جشن خانوادگي : برگزاري مراسم يلدا، اگر بتوان نام جشن بر آن نهاد، آييني خانوادگي است، و گردهمايي ها به خويشاوندان و دوستان نزديک محدود مي شود. در کتاب ها و سندهاي تاريخي به برگزاري مراسم شب يلدا اشاره اي نشده است. ابوريحان بيروني از جشن روز اول دي ماه، که آن را خرم روز نامند، در دستگاه حکومتي و پادشاهي ياد مي کند و نامي از شب يلدا در ميان نيست، که مي توان به دليل خانوادگي و همگاني و غير رسمي بودن آن دانست.

کنار کرسي : بي گمان براي جوانان نسل امروز کرسي گذاشتن، کنار يا دور کرسي نشستن نياز به توضيح و توصيف دارد. ابزارهاي گرمازاي تکنولوژي جديد - و نيز عامل هاي ديگر - کرسي و فرهنگ مربوط به آن را به دست فراموشي سپرده است. در زمستانها، استفاده از کرسي براي گرم کردن خانه و دور کرسي نشيني معمولا از شب يلدا، نخستين شب زمستان، شروع مي شد و تا پايان چلهً بزرگ - و در برخي خانواده ها تا پايان چلهً کوچک - ادامه داشت. اعضاي خانواده از کوچک و بزرگ، دور کرسي، که روي آن را ميوه و آجيل پوشانده بود، مي نشستند.

تا مي توان ز فرش چو کرسي جدا مباش آتش به فرق ريز و مکن اختيار برف ( ميرالهي همداني )

خوراک : در همهً جشن ها و آيين ها، در جامعه هاي ابتدايي يا متمدن، خوردن و آشاميدن بخشي از مشغوليت ها و سرگرمي هاي جمع را تشکيل مي دهد.

براي شب يلدا، خوراک ويژاه اي نمي شناسم، و تهيه شام بستگي به وضع اقتصادي و روند تغذيه خانواده دارد. خوردني هاي ويژه شب يلدا ميوه هاي فصل تابستان چون خربزه، هندوانه، انگور، انار، سيب، خيار، به و مانند آن است. ميوه هايي که مي بايستي در اين شب تمامي آنها بجز سيب و به خورده شود و چيزي براي فردا، يعني فرداي زمستان باقي نماند. ميوه هايي را که شب يلدا بر آن مي گذشت نمي خوردند.

به ياد دارم، تا سال 1323 که در کوهبنان ( از بخش هاي کرمان ) بودم، در خانهً روستايي ما، خربزه و هندوانه و انار را در انبار گندم مي گذاشتند و انگور را يا همچنان که بر درخت بود، در کيسه ها مي کردند و يا در جايي خنک به بند مي آويختند. و در شب يلدا تمامي آنها مي بايستي خورده شود.

آجيل و شب چره که شامل دانه هايي چون گندم و نخود برشته، تخم هندوانه و کدو، بادام، پسته، فندق، کشمش، انجير و توت خشک است، در بسياري از شب نشيني ها، مهماني ها و گردش ها فراموش نمي شد. ولي در شب يلدا مي بايست ( و مي بايد ) بر سر سفره باشد. خوردني هاي شب يلدا، در واقع، ميوه و آجيل است نه غذا. برخي از خانواده ها در شب يلدا، پس از خوردن شام، براي شب نشيني شب يلدا به خانهً خويشاوند بزرگتر مي روند.

فال حافظ : يکي از رسم هاي شب يلدا، فال حافظ گرفتن است. اگر رسم ها و آيين هاي ديگر يلدا را ميراثي از فرهنگ چند هزار ساله بدانيم ( که بايستي چنين باشد )، ولي فال حافظ گرفتن در شب يلدا - و نيز در تيرما سيزه شو ( جشن تيرگان در مازندران ) - در سده هاي اخير به رسم هاي شب يلدا افزوده شده است.

فال حافظ گرفتن، در شب نشيني هاي زمستان و مناسبت هايي چون چهارشنبهً آخر ماه صفر، چهارشنبه سوري، شب سيزده صفر، بعد ازظهر سيزده بدر، تيرما سيزه شو ( جشن تيرگان در مازندران ) نيز از باورهاي همگاني است ر... و در شب يلدا گويا بيشتر وصف الحال است. ممکن است در شب يلدا، براي فال حافظ گرفتن، به خانً ملا و باسواد محل رفت :

در روستاي کاورد دودانگه ساري، خواندن کتاب حافظ چندان رونقي ندارد. تنها در سال يک بار، آن هم در شب يلدا از ديوان حافظ فال مي گيريم. براي فال گرفتن غروب شب يلدا همسايگان و نزديکان، با آجيل و ميوه به خانهً ملاي ده مي رويم، که فال ما را گرفته و ببيند چه سرگذشتي دربارهً ما نوشته است.

همه رسم ها و آيين هاي شب يلدا را ( بجز دور کرسي نشستن، که به اصطلاح نتوانسته است حرف خود را بر کرسي بنشاند ) تا آنجا که پژوهش ها اجازه مي دهد، در همهً شهرها و آبادي ها سراغ داريم.

پژوهش و مطالعهً کمي دربارهً برگزاري آيين ها و رسم هايي که همگاني است و جنبهً خانوادگي دارد آسان نيست، و تنها مي توان نمونه هايي انگشت شمار را مشاهده و مطالعه کرد.

امروز نمود برگزاري آيين و رسم شب يلدا را ميتوان در روزهاي بيست و نهم و سي ام آذرماه، در بازارها و فروشگاه هاي ميوه و آجيل فروشي ها ديد. اين خريدها تا پاسي از شب يلدا ادامه دارد. در آخرين لحظه ها نيز کساني را مي بينيم که از سر کار برگشته و ميوه هايي چون خربزه و هندوانه و انار را که به آساني نمي توان در بخچال نگهداري کرد، مي خرند.

باشد که اين جشن و آيين، که در حد جشن نوروز و به روايتي، خود جشن نوروز و سال نو بوده، با وجود اشاعه و دگرگوني هاي فني و صنعتي امروز، به عنوان گوشه اي از نمودهاي فرهنگي و قومي و تاريخي اين مرز و بوم، به دست فراموشي سپرده نشود.

همهً شب هاي غم آبستن روز طرب است يوسف روز ز چاه شب يلدا آيد

محمود روح الاميني


Sunday, December 11, 2005

براى على حاتمى


مسعود كيميايى
۲۰ آذر ۱۳۸۴


على عزيزم
به ياد مى آورم سال هاى دور رفته را در خيابان لاله زار كه پر از سينما بود و نئون هاى تازه آمده و صداى موسيقى كه پخش خيابان بود، به باران هاى ريز كه كف خيابان را براق مى كرد و چراغ هاى سبز و سرخ نئون را پس مى داد، مى آمد. دو سينما روبه روى هم بود. سينماايران كه سال ها فيلم هاى موزيكال كمپانى مترو را نمايش مى داد و سينما ركس كه فيلم هاى وسترن، وحشت آور و گانگسترى نمايش مى داد. فيلم هاى «بريگادون» و «اكلاهاما» و «ماريو مونتز» و «استر ويليامز» اين سوى خيابان بود و آن سو «ماجراى نيم روز و گرى كوپر»،« حمله به رودخانه»، «گاى مديسون» و «خانه وحشت» و «سلطان اوكيف»، «برت لنكستر»،« دزد سرخ پوش» با «نيك كراوات» كه لال بود و با مشعل كه برت لنكستر بود، بندباز هم بودند.

اين دو سينما سال هاى خوبى با هم زندگى كردند. دلتنگ هم مى شدند و نيمه هاى شب به ديدن هم مى رفتند. بوفه ها پر بود از مسقطى و دوغ عرب و ليموناد كه از هم پذيرايى مى كردند.

تا من فيلم قيصر و رضا موتورى را در سينما ركس ساختم و تو آمدى و موزيكال ها را در سينماى ايران ساختى: حسن كچل، بابا شمل و...

ما هر شب در لاله زار تنها مى شديم. مى آمديم سراغ هم و دلتنگى مى كرديم. اول سينما ركس سقف ريخت. بعد از يك هفته دوام سينماايران در شكسته شد.

پنجره ها بسته و آپارات ها خاموش شد. روى صندلى ها سقف ريخته شده، گل شد. باران به سالن و صندلى مى ريخت. سينماى موزيكال، شريف و كودكانه، رفت بهشت زهرا، قطعه هنرمندان. اما مردم ول كن نبودند. نگذاشتند خيابانى خلوت بماند. دور تو بودند و گريستند.

سينما متروپل پر بود از فيلم هاى بزرگ و زيبا، نمى دانم چرا اين سينما مال داريوش مهرجويى بود. حساس و خوش دان، صبور و تنها كه پر از دانسته هاى زيبا بود. با فيلم گاو آمده بود. سينما متروپل داشت فيلم پستچى را مى ساخت. متروپل و ركس بسيار براى موزيكال هاى سينماايران گريستند. آنجا كه خوابيدى، همسايه ها آمدند. جلال مقدم. بهرام رى پور. فردين و روبيك منصورى... و هى آمدند.

آمدند تا لاله زار دوباره در خاك بوى لاله گرفت.

على عزيز، من مانده ام تنها در خيابان لاله زار و سينما متروپل كه هنوز فيلم خوب دارد.

روزى آپارات من فيلم هاى پرشورى نشان مى داد. چه خوب شد على كه نديدى چطور لاله زار تعطيل شد.

اما هنوز از سينماى متروپل صداى سنتور داريوش مى آيد. من هنوز در متروكه هاى سالن انتظار و جعبه برنامه آينده تو را زير چشم در آن سوى خيابان دارم.

هم اكنون در جلو سينماى موزيكال شكلات و ساندويچ مى فروشند. بوفه چى تو مانده است تا اطعام كند.

على عزيز، تو گفتى فردين بخواند: خواند. ملك مطيعى بخواند: خواند. سينماى تو مى رقصيد و مى خواند، اما اندوه را فراموش نمى كرد.

من هنوز در آن متروكه سينما ركس با ماجراى نيم روز مانده ام. همه رفته اند. ويل كين بايد تنها بجنگد. در آخرين قطار كه آمد و آخرين تبهكار را آورد، حتى زنش با همان قطار كه آخرين تبهكار را آورده بود،رفت. من مانده ام و اين همه باران زمستانى كه از سقف ريخته ام بر صندلى ها مى بارد. صداى سنتور داريوش از متروپل مى آيد. دلم براى كنارت بودن تنگ است.

منبع:شرق، بیستم آذر

Tuesday, December 06, 2005

امپراتوري ناشناخته پارس


روايت لوموند از عظمت ايران باستان

۱۵ آذر ۱۳۸۴


يکي از آثاري که در نمايشگاه "امپراطوري فراموش شده" لندن به نمايش در آمده ، جامي به شکل سر انسان است. اين جام که در قرن پنجم قبل از ميلاد در آتن يافت شده، چهره اي با خط هاي خشن و زمخت، ريشي انبوه و درهم و چشماني نافذ را به نمايش مي گذارد: چهره يک مرد پارس، دشمن ديرينه يوناني ها. اين شاهکارهنري تحقيرکننده يونان باستان در مقابل پارس، همسايه خود بوده و حتي با گذشت قرن ها اين خصوصيت خود را هنوز حفظ کرده است.

جان کورتيس و نيگل تاليس، مسوولين نمايشگاه "امپراتوري فراموش شده" که در لندن برگزار شده است، اظهار مي دارند که برخلاف انتظار و باتوجه به ناشناخته بودن امپرانوري پارس، اين نمايشگاه موفقيت بسيار بزرگي محسوب مي شود. امپراطوري پارس باستان طي دو قرن [از 550 تا 330 قبل از ميلاد مسيح] در محدوده جغرافيايي که امروز به نام خاور نزديک مي شناسيم، گسترش يافت. قلمرويي که از رود نيل تا رود سند و از درياي سياه تا خليج فارس گسترده شده بود. مجسمه اي از داريوش، پادشاه هخامنشي، در ورودي اين نمايشگاه، زيبايي آن را صد چندان کرده است. اين مجسمه که در سواحل رود نيل تراشيده شده، در شوش، يکي از شهرهاي مهم امپراطوري پارس يافت شده است. روي پايه آن مي توان علاوه بر خط هيروگليف مصري، کتيبه هايي به 3 زبان فارسي باستان، ايلامي و بابلي مشاهده کرد که به خط ميخي نوشته شده اند. همچنين روي آن در 24 سنگ نبشته، اسامي کليه طوايف و قبايلي که تحت فرمان پادشاه کبير هستند، جزء به جزء آمده است.

نيل مک گرگور، مدير موزه بريتانيا مي گويد: "امپراطوري پارس يک امپراطوري متجدد بوده و براي اولين بار در تاريخ بشر، مي بينيم که يک دولت، کل ملت خود را با زبان ها، فرهنگ ها و مذاهب مختلف اين چنين گرد هم مي آورد. و از آنجا که يک امپراطوري قاره اي بوده، بايد يک شبکه ارتباطاتي غيرطبيعي با ساختن جاده هاي بسيار و درعين حال منسجم به وجود آورده باشد تا بتواند با خطه هاي مختلف در قلمرو پهناور خود ارتباط برقرار کند."

آقاي مک گرگور همچنين خاطرنشان مي سازد: "خصومت و دشمني پارس ها و يوناني ها به ديد آنها از جهان برمي گردد. يوناني ها بيشتر براي حقوق فردي ارزش قايل بودند، در حالي که پارس ها براي حقوق ملت. اين داريوش بود که به تبعيد يهودي ها که در اسارت بابل بودند، پايان داد."

بخش هايي از مجسمه هاي باشکوه، پايه هاي ستون ها و سرستون هاي عظيم الجثه، همگي نشان دهنده عظمت بناي تخت جمشيد، پايتخت امپراطوري پارس هستند که امروزه از آن فقط خرابه هايي به جاي مانده است. ولي با بررسي همين باقي مانده هاست که مي توان برداشتي از اين امپراطوري عظيم داشت. هنر آنها اغلب برروي حيوانات متمرکز است، به ويژه حيواناتي خيالي و اسطوره اي که نشان از قوه تخيل بالاي پارس ها دارند. اين مجسمه هاي باشکوه به شکل سرستون، قوس و طاقي نمود پيدا کرده و از اصليت پارس ها، قومي هند و اروپايي که از استپ هاي آسياي مرکزي آمده اند، پرده برمي دارند.

در بعضي از جواهرات به نمايش گذاشته شده در موزه بريتانيا، آثاري از سيت ها نيز به چشم مي خورد. حتي اگر پارس ها، ايده هاي زيادي را از همسايه هاي خود [به ويژه تمدن هاي اطراف دجله و فرات] اقتباس کرده باشند، ولي خود آنها نيز بسيار خلاق و مستعد بوده اند. تا آنجا که مي بينيم امپراطوري پارس مرکز فعاليت هاي تجاري بوده است.

در موزه بريتانيا، همچنين يک کالسکه زرين که در مرز چين يافت شده به چشم مي خورد، وسيله اي خاص که با تمثالي از يک خداي مصري به نام "بس" تزيين شده است. در اين مجموعه، مي توان به ظروف سلطنتي نيز اشاره نمود، ظروفي متنوع و درعين حال اشرافي که هميشه مايه سرزنش يوناني ها نسبت به پارس ها بوده است. علاقه به وسايل عيش و نوش و تجملاتي که همگي نشان دهنده ثروت، شکوه، اقتدار و درعين حال بيانگر حس مداراي اين امپراطوري نسبت به مردم است.

اسکندر مقدوني که تمثالي از او را مي توان در موزه ديد، پايان امپراطوري هخامنشي را باعث شد، ولي نه پايان تمدن پارسي را. تمدني که در زمان سلجوقيان نيز ادامه داشت. پس از پارت ها، در دوره ساسانيان نيز شاهد بوديم که چه ارتباط ريشه اي زيادي با هخامنشيان دارند. اصول و معيارهاي تمدن پارس به همين منوال حفظ شد تا اينکه در قرن هفتم پس از ميلاد مسيح، حمله اعراب مسلمان، خاور نزديک را وارد دنياي ديگري کرد. حتي پس از اين تاريخ، پارس مسلمان شده اصالت خود را حفظ نمود و اين اصالت حتي پس از انقلاب اسلامي نيز به چشم مي خورد.

در موزه بريتانيا پوستري وجود دارد که در اوايل سال 1990 پس از جنگ ايران و عراق تهيه شده است. اين پوستر سربازان ايراني را پشت سرهم نشان مي دهد که شهداي خود را دردست دارند. در جلوي اين پوستر، يکي از ستون هاي تخت جمشيد را مي توان ديد که در راس آن يک مناره مسجد قرار گرفته است.

منبع: لوموند، 2 دسامبر (ROOZ)