Thursday, September 30, 2004

مهرگان

آن‍گاه كه سالنماي زرتشتيان روز مهر از ماه مهر را نشان مي‍دهد ، مهرگاني ديگر از راه مي‍رسد. مهرگاني از راه مي‍رسد كه اگرچه امروز تنها يكي از جشن‍هاي ماهيانه زرتشتيان به شمار مي‍رود اما ديروز شكوهش با نوروز برابري مي‍كرد و گستره‍ي آن به سبب پيوندش با آيين مهر و ميترا از خاور تا باختر اين كره‍ي خاك را درنورديده بود و صد افسوس كه با تمام اين فر و شكوه در هزار توي تاريخ پرفراز و نشيب اين سرزمين، گرد فراموشي بر رخسار گرفت و امروز تنها اقليتي ديني در داخل و اقليتي قومي در خارج از كشور اين ميراث كهن را نگاهبانند

در سالنماي زرتشتيان هر روز ماه، نامي دارد كه نام‍هاي دوازده ماه نيز در ميان آنها ديده مي‍شود و يكي شدن نام‍هاي روز و ماه جشن گرفته مي‍شده است. در ميان جشن‍هاي ماهيانه، دو جشن تيرگان و مهرگان مناسبتي حماسي و ملي دارند و هر دو يادآور نجات و رهايي مردمانند

در تيرگان مرزهاي ايران را كه در پي شكست از توران مي‍رفت تا به تنگي دل مردمانش شود، پرتاب تيري كه از جان آرش نيرو مي‍گرفت به فراخي رسانيد. و در مهرگان پايه‍هاي سلطنت ضحاك ماردوش كه ماران شانه‍هايش از مغز جوانان خورش مي‍كردند ، با فرياد دادخواهي آهنگري كاوه نام لرزيدن گرفت و با افراشته شدن درفش كاوياني و خيزش ايرانيان به رهبري فريدون، ۱۰۰۰ سال ستم و بيداد ضحاك تازي به پايان رسيد

شايد اين كه بيشتر تاريخ‍نويسان بر مردمي‍بودن اين جشن قلم مي‍زنند، به اين سبب است كه مهرگان يادآور پيروزي بر بيداد و ستم زمانه بوده است. ابوريحان بيروني در التفهيم مي‍نويسد: مهرگان شانزدهمين روز از مهرماه و نامش مهر، اندرين روز آفريدون ظفر يافت بر بيورسب جادو، آنك معروف است به ضحاك و به كوه دماوند بازداشت و روزها كه سپس مهرگان است همه جشنند، بر كردار آنچه از پس نوروز بود

البته از سال ۱۳۰۴ هجري شمسي پنج روز پنجه (خمسه) از پايان سال حذف و شش ماه نخست ، ۳۱ روزه شد و از آن پس روز آغاز جشن مهرگان به دهم مهرماه منتقل شد و تا روز رام ايزد يعني شانزدهم مهرماه ادامه يافت. روز اول را مهرگان عامه و روز واپسين يا شانزدهم مهر را مهرگان خاصه مي‍ناميدند. گزارش‍هايي نيز وجود دارند كه مهرگان پيش از اين نيز در شش روز يا حتي در ۳۰ روز برگزار مي‍شده است

پيش از اين گفته شد كه فر و شكوه مهرگان را مي‍توان با نوروز سنجيد ، آنچنان كه در آثارالباقيه‍ي بيروني از گفته سلمان فارسي آمده است:ما در عهد زرتشتي بودن مي‍گفتيم، خداوند براي زينت بندگان خود ياقوت را در نوروز و زبرجد را در مهرگان بيرون آورد و فضل اين دو روز بر روزهاي ديگر مانند فضل ياقوت و زبرجد است بر جواهرهاي ديگر

اما آنچه روشن است، گستره و گوناگوني نوشته‍هايي كه درباره‍ي مهرگان و دلايل برگزاري آن آورده شده است به هيچ روي قابل سنجش با نوروز نيست و گويا تاريخ‍نويسان، شاعران و نويسندگان هم‍پيمان گشته‍اند تا از پيدايش مهرگان گزارش‍هاي يكساني ارائه دهند. آنچنان كه بيهقي و بيروني چرايي پيدايش مهرگان را گزارش مي‍دهند ، اسدي توسي نيز در گرشاسب‍نامه مي‍گويد

فريدون فرخ به گرز نبرد ز ضحاك تازي برآورد گرد

چو در برج شاهين شد از خوشه مهر نشست او به شاهي سر ماه مهر

و يا در شاهنامه فردوسي مي‍خوانيم

فريدون چو شد بر جهان كامگار ندانست جز خويشتن شهريار

به روز خجسته سر مهر ماه به سر برنهاد آن كياني كلاه

كنون يادگارست از او ماه مهر به كوش و به رنج ايچ منماي چهر

پرستيدن مهرگان دين اوست تن‍آساني و خوردن آيين اوست

همانگونه كه مي‍دانيم اين يكسان‍نويسي در مورد نوروز وجود ندارد و از همين رو اين پرستش در ذهن جان مي‍گيرد كه آيا گزارش‍هاي گوناگوني كه در مورد نوروز بيان شده است و نشان از اهميت آن در بين تمامي اقوام و گروه‍هاي ايراني مي‍دهد دليل به برتري نوروز بر مهرگان نيست. اينكه پس از چندين هزار سال، نوروز استوار و تنومند در ميان ايرانيان زنده است و مهرگان اينگونه نيست را پژوهشگران چه پاسخي مي‍دهند؟ شوربختانه نگارنده اين متن نه تنها پاسخي براي پرسش خويش نيافت بلكه به جملاتي برخورد كه نشان از برتري مهرگان بر نوروز در نزد عوام مي‍داد. براي مثال دكتر محمود روح‍الاميني به نقل از آثارالباقيه بيروني مي‍نويسد:… و برخي مهرگان را بر نوروز برتري داده‍اند چنان‍كه پاييز را بر بهار برتري داده‍اند و تكيه‍گاه ايشان اينست كه اسكندر از ارسطو پرسيد كه كدام يك از اين دو فصل بهتر است؟ ارسطو گفت پادشاها در بهار حشرات و هوام آغاز مي‍كند كه نشو يابند ودر پاييز آغاز ذهاب آنهاست ، پس پاييز از بهار بهتر است

در هر حال آنچه روشن است و رواست كه گفته شود اينست كه نام نوروز بيشتر از هر جشن ديگري با مهرگان همراه بوده و اين گواه بر آنست كه اين دو جشن حتي اگر هم‍ارج و هم‍پايه نبوده باشند ، بزرگترين جشن‍هاي ايران زمين بوده‍اند و شايد تنها در اين دو جشن بوده كه ايرانيان سراسر دست از كار و كوشش مي‍كشيده‍اند و به شادي و رامش و آسايش مي‍پرداخته‍اند. آنچنان كه فردوسي تن‍آساني و خوردن را آيين آن مي‍داند و مي‍گويد

كنون يادگارست از و ماه مهر به كوش و به رنج ايچ منماي چهر

و حتي بيروني كه به سخت‍كوشي و پركاري نامدار است گويا بايسته‍ي خويش مي‍داند كه در مهرگان و نوروز بياسايد ، آنگونه كه شهروزي در مورد وي مي‍گويد

“… دست و چشم و فكر او هيچ‍گاه از عمل بازنماند مگر به روز نوروز و مهرگان ”‍

و اينكه مهرگان و نوروز با واژگان تازي‍شده‍ي مهرجان و نيروز وارد زبان و قلمرو فرهنگي كشورهاي مسلمان عرب‍زبان گرديد و امروز در بسياري از اين كشورهاي آسيايي و آفريقايي واژه‍هاي مهرجان به مفهوم فستيوال و جشن كاربرد دارد ،‍ نشانه‍ي ديگري است بر فر و شكوه اين دو

در اين ميان حتي اگر از استوره‍ي كاوه آهنگر كه درفش دادخواهي و ستم‍ستيزي ايرانيان است چشم‍پوشي كنيم و پيوند مهرگان با ميترا و مهر را هم كه نشان از پيشينه‍ي اين جشن كهن دارد ناديده بگيريم، همزماني آغاز فصل برداشت كشاورزان با مهرگان ، بر مردمي‍بودن اين جشن كهن گواه است و از طرفي اينكه مهرگان آغاز اعتدال پاييزي را نويد مي‍دهد همانگونه كه نوروز پيام‍رسان اعتدال بهاري است، اين دو جشن كهن را همانند دو روي سكه‍ي فرهنگ ايران مي‍نماياند. باشد كه مهرگان را بيش از اين گرامي بداريم

نگارش : بابك سلامتي
:برگرفته از ‍
روح‍الاميني، محمود. آيين‍ها و جشن‍هاي كهن در ايران امروز
رجبي، پرويز. جشن‍هاي ايراني





Wednesday, September 29, 2004

دردانشگاه,BBQ

با سلام و خسته نباشيد خدمت همگي بچه ها

قرار شد كه اين هفته يك باربيكيو داشته باشيم توي
دانشگاه كه برنامه شد براي اين جمعه .oct 1st

مكان : تراس جنوبي بين دو ساختمان
university center and montpetit (روبروي پاركينگ
مجاور ساختمان vanier )

زمان : ۱:۳۰-۱۲:۰۰ بعد از ظهر

از دوستان عزيزي كه ميتونندبين اين ساعتها وقتي را
براي كمك كردن به بقيه دوستان بگذارند صميمانه
قدرداني ميشود.
درپايان از زحمات صميمانه سمانه خانم بخشي كه بسيار
زحمت كشيدندو همچنين اقا بهرام و علي اقاي گازراني تشكر ميكنم.
در ضمن اگر روز جمعه كسي از بچه ها ماشين داره لطفا
در comment اعلام كند.

به اميد ديدار همگي

سميرا

نمايش فيلم واکنش پنجم

مكان:سالن اجتماعات ساختمان سايت دانشگاه اتاواآدرس:دانشگاه اتاوا،ساختمان سايت،طبقه زير زمين
G0103سالن اجتماعات
زمان : جمعه اول اکتبر ، ساعت 6 بعد از ظهر
نمايش فيلم رايگان بوده درعين حال صندوقي براي كمك دوستان در نظر گرفته شده است


vakonehs e panjom


Tuesday, September 28, 2004

[Persian] ماه عسل

I would like to draw your kind attention to a successful Iranian play writer and director, Mohammad Yaghoubee. You may find a lot about him in his webpage at http://www.yaghoubee.com
He has won some domestic awards for his outstanding works and I like his honest writing style. I recommend w"Dance of Pieces of Paper" that you would find in html and pdf format.
I just bring one episode "Honeymoon" here for instance:


ماه عسل

[ فرزاد در تمام مدت نمايش پشت به تماشاگر در جلوي صحنه روي مبل نشسته است. آوا در آغاز پشت پنجره‍ي ته صحنه پشت به تماشاگر ايستاده. ]

آوا: ماه داره به‍م لب‍خند مي‍زنه.

[ سكوت ]

آوا: تو چه‍ت ئه؟

فرزاد: نمي‍تونم بخوابم.

آوا: مي‍ترسي؟

فرزاد: نه.

آوا: آره، مي‍ترسي. پيدا ست.

فرزاد: نه.

آوا: تو ترسويي.

فرزاد: نه، من نمي‍ترسم.

آوا: مي‍ترسي. تو مي‍ترسي.

فرزاد: نه.

آوا: آره. آره.

[ سكوت ]

آوا: نمي‍خواي به مادرم تلفن كني؟

فرزاد: انتظار داري تلفن كنم چي بگم؟

آوا: بالاخره بايد با خبر بشن، مگه نه؟

فرزاد: نمي‍دونم چه‍جوري بگم. من نمي‍تونم.

آوا: تو بايد تلفن كني.

فرزاد: مي‍گم نمي‍تونم.

آوا: شايد بهتر ئه به خونه داداش‍م تلفن كني.

فرزاد: فكر مي‍كني داداش‍ت وقتي بشنوه، چي به‍م مي‍گه؟

آوا: شايد به‍ت بد و بي‍راه بگه.

فرزاد: آره، هيچ بعيد نيست به‍م بد و بي‍راه بگه.

آوا: به هر حال بايد به يكي بگي. داداش‍م بهتر مي‍تونه به مادرم بگه. آره، تلفن كن به نيما. آره.

فرزاد: شايد نيما هيچ هم به‍م بده و بي‍راه نگه.

آوا: آره، شايد...خب ديگه، تلفن كن.

فرزاد: نمي‍دونم چه‍جوري شروع كنم به داداش‍ت بگم.

آوا: تو تلفن كن، حرف پيش مي‍آد.

فرزاد: من نمي‍تونم.

آوا: مي‍توني.

[ سكوت ]

آوا: به من نگاه كن…تو نمي‍توني گريه كني؟ تو اصلا گريه نمي‍كني؟

فرزاد: تو خيلي زجر كشيدي آوا؟

آوا: تو كمك‍م نكردي.

فرزاد: چه‍طور مي‍تونستم كمك‍ت كنم؟

آوا: من فكر مي‍كردم تو به‍خاطر من هر كاري مي‍كني. تو اصلا سعي نكردي كمك‍م كني.

فرزاد: تقصير تو بود. تو اصرار كردي بريم جايي كه كسي نباشه. اشتباه كردم، چه اشتباهي كردم به حرف‍ت گوش دادم.

آوا: ماه داشت به‍م لب‍خند مي‍زد.

فرزاد: من نبايستي به حرف‍ت گوش مي‍دادم. اون‍جا جاي شنا نبود.

آوا: آب دريا چه گرم بود. ماه داشت به‍م لب‍خند مي‍زد.

فرزاد: من نبايستي به حرف‍ت گوش مي‍دادم.

آوا: تو ترسيده بودي.

فرزاد: نه.

آوا: آره، تو ترسيدي و تنهام گذاشتي.

فرزاد: نه، من تنهات نذاشتم، نه. فكر مي‍كني اگه مي‍تونستم كاري نمي‍كردم؟ من نمي‍تونستم كاري بكنم.

آوا: باهام بحث نكن. تو تنهام گذاشتي. [ مكث ] تو فقط بلدي مثل بچه‍ها گريه كني. احساس گناه مي‍كني؟ براي خودت گريه مي‍كني يا براي من؟ [ مكث ] تو خيلي زود فراموش‍م مي‍كني.

فرزاد: نه، فراموش‍ت نمي‍كنم.

آوا: آره، خيلي زود. تو دوست‍م نداشتي.

فرزاد: من دوست‍ت داشتم.

آوا: نه.

فرزاد: آره.

آوا: نه، تو تنهام گذاشتي. هيچ كاري نكردي.

فرزاد: من نمي‍تونستم هيچ كاري بكنم. فكر مي‍كني اگه مي‍تونستم كاري نمي‍كردم؟ هر دومون خسته بوديم. مدت زيادي توي آب بوديم و نا نداشتيم. من خودم شنا بلد نيستم.

آوا: تو ترسيده بودي. مثل آدم‍هاي بي‍دست و پا فقط داشتي نگاه‍م مي‍كردي و فرياد مي‍زدي.

فرزاد: نه.

آوا: آره، ترسيدي. اصلا كمك‍م نكردي. تو دوست‍م نداشتي.

فرزاد: من دوست‍ت داشتم.

آوا: پس بيا توي آب,…ديدي!

[ آوا مي‍آيد كنار فرزاد اما رو به تماشاگر مي‍نشيند. ]

فرزاد: شايد مرگ اتفاق بدي نباشه، ولي ما كه زنده‍ايم رنج مي‍بريم، چون كسي رو از دست داده‍ايم. ما براي كسايي كه از دست داده‍ايم گريه مي‍كنيم. شايد براي كسايي كه مي‍ميرند اين كار خنده‍دار باشه، اما وضع براي خودمون دردناك ئه. چون ما كسي رو از دست داه‍ايم و نمي‍دونيم مرگ چه‍جور اتفاقي ئه.

آوا: تو به برادرم تلفن نكردي.

فرزاد: اين‍جور مواقع آدم‍ها چه‍كار مي‍كنند؟ من نمي‍دونم چي بگم، چه‍جوري بگم؟

آوا: پس به خانواده‍ي خودت خبر بده. به برادر خودت زنگ بزن. آره، به فرشاد زنگ بزن.

فرزاد: آره. آره. تلفن مي‍زنم به فرشاد. [ گوشي تلفن را برمي‍دارد و شماره‍ مي‍گيرد. ]

آوا: به‍ش بگو بياد اين‍جا. بگو تو نمي‍توني رانندگي كني. تو نبايد رانندگي كني فرزاد.

فرزاد: الو…فرشاد! گوش كن. آوا توي دريا غرق شده…آره…چي؟…چي گفتي؟ آره. مرده. غرق شده. نه، هنوز به اون‍ها تلفن نكردم. نمي‍دونم چه‍جوري به‍شون بگم. نمي‍دونم چي بگم. مي‍خوام تو به‍شون بگي. هر وقت پيداش كردند راه مي‍افتم مي‍آم. مي‍گن فردا دريا جسد ش رو پس مي‍ده.

[ آوا برمي‍گردد و مانند فرزاد پشت به تماشاگر مي‍نشيند. ]

آوا: به‍ش بگو تو نمي‍توني رانندگي كني. بگو بياد اين‍جا.

فرزاد: [ به فرشاد ] تو مي‍آي اين‍جا؟ من نمي‍تونم رانندگي كنم. آره؟ منتظرم. به خانواده ي آوا تلفن مي‍زني؟ ديگه خودت مي‍دوني. خداحافظ.

آوا: نگاه كن. ماه داره به‍م لب‍خند مي‍زنه.[ سرش را روي شانه‍ي فرزاد مي‍گذارد. هر دو هم‍چنان پشت به تماشاگر نشسته‍اند. ] به‍ اون‍ها بگو تو خيلي سعي كردي نجات‍م بدهي، اما من دست و پا مي‍زدم و نمي‍ذاشتم كمك‍م كني.

فرزاد: تو خيلي زجر كشيدي آوا؟

آوا: فقط دل‍خورم از اين‍كه كه تو كمك‍‍م نكردي.

فرزاد: من سعي خودم رو كردم به‍خدا.

آوا: قسم نخور. قسم نخور.

فرزاد: من سعي خودم رو كردم.

آوا: تو ترسيدي.

فرزاد: نه.

آوا: آره، تو ترسيدي. ترسيدي.

فرزاد: نه.

آوا: آره. تو ترسيدي. تو ترسويي. كمك‍م نكردي. تو ترسيدي. تنهام گذاشتي.

فرزاد: آره، من ترسيدم. من ترسيدم.

آوا: ‍فقط مي‍خواستم از زبان خودت بشنوم. مي‍فهمي چي مي‍گم؟

فرزاد: به سرم زد خودم رو غرق كنم، اما شهامت‍ش رو نداشتم.

[ آوا فرزاد را بغل مي‍كند و در سكوت بارها و بارها هم‍ديگر را مي‍بوسند.]

آوا: چشم‍هات خوني ئه. تو بايد بخوابي. بيا بخواب عزيزم. تو خسته‍اي. بايد بخوابي عزيز من. بيا.

[ آوا به اتاق ديگر مي‍رود. فرزاد هم. كمي بعد فرزاد برمي‍گردد. پشت به تماشاگر، رو به پنجره‍ي ته صحنه. ]

فرزاد: آوا؟ آوا، تو اين‍جا هستي؟ آوا؟ … اگه اين‍جا هستي يه جوري حالي‍م كن. پنجره رو باز كن آوا. [ پنجره باز نمي‍شود. ] پرده رو كنار بزن. [ پرده كنار نمي‍رود. ] يه جوري حالي‍م كن هستي.

Hope you enjoy,
Prince Ali.





Monday, September 27, 2004

Iran's Economy

Economy - overview:
Iran's economy is marked by a bloated, inefficient state sector, over reliance on the oil sector, and statist policies that create major distortions throughout. Most economic activity is controlled by the state. Private sector activity is typically small-scale - workshops, farming, and services. Relatively high oil prices in recent years have enabled Iran to amass some $22 billion in foreign exchange reserves, but have not eased economic hardships such as high unemployment and inflation. In December 2003 a major earthquake devastated the city of Bam in southeastern Iran, killing more than 30,000 people.

Agriculture - products:
wheat, rice, other grains, sugar beets, fruits, nuts, cotton; dairy products, wool; caviar

Industries:
petroleum, petrochemicals, textiles, cement and other construction materials, food processing (particularly sugar refining and vegetable oil production), metal fabricating, armaments

Electricity
- production: 124.6 billion kWh (2001)
- consumption: 115.9 billion kWh (2001)
- exports: 0 kWh (2001)
- imports: 0 kWh (2001)

Oil
- production: 3.804 million bbl/day (2001 est.)
- consumption: 1.277 million bbl/day (2001 est.)
- exports: 2.2 million bbl/day (2003)
- imports: NA (2001)

Oil - proved reserves:
94.39 billion bbl (1 January 2002)

Natural gas
- production: 61.5 billion cu m (2001 est.)
- consumption: 65.59 billion cu m (2001 est.)
- exports: 110 million cu m (2001 est.)
- imports: 4.2 billion cu m (2001 est.)

Natural gas - proved reserves:
24.8 trillion cu m (1 January 2002)

Currency:Iranian rial (IRR)

Currency code:IRR

reference: CIA website

M.K.
please give me feedback

Sept 25th BBQ Pics (2 sets)

گزارشي از رالي كوير كاشان ( ۲و۳/۷/۸۳ ) بدون جزئيات

(از دوستان خواهش مي شود حتما نام خود را زير مطالب ارسالي بنويسند)

خبر رسيد ۲و۳ شهريور براي رالي انتخاب شده باز هم خبر رسيد كه سه شنبه جلسه توجيهي است .

رفتيم ببينيم كي مي ياد و كي نمياد ـ خيلي ها اومدن خيلي ها هم قرار نبود بيان ولي اومدن ـ آقاي بيژن جبيني يكسري اطلاعات لازم را ايراد كردند و موقع صحبت آقاي شهريار قورچيان رسيد ـ آقاي قورچيان نقشه آقاي جبيني را چك كرده بودند.

يه سري صحبتهاي اعتراض گونه مطرح شد كه آقاي قورچيان جز سكوت كار ديگري نمي توانستند بكنند ـ ( به جزئيات كاري ندارم!)

پنج شنبه صبح قرار بود ساعت ۱۵/۶ دقيقه جلو عوارضي قم حضور داشته باشيم كه ما ساعت ۲۰/۶ رسيديم ولي كنترل ها ساعت ۴۵/۶ دقيقه حركت كردند ـ يعني نيم ساعت تاخير ( البته من به جزئيات كاري ندارم!) رفتيم سر يه دو راهي كه قرار بود يكسري كنترل هاي ديگه هم به ما ملحق شوند اما متاسفانه گم كردند و با نيم ساعت ديگه تاخير به ما رسيدند ( يا نقشه مشكل داشت يا جاده زيادي كج بود! )

يه مقداري خوش وبش كرديم و تو سرو كله همديگه زديم و راه افتاديم . رفتيم تا رسيديم به ميداني در شهر قم، گم شديم ـ خيلي از كنترل ها گم شدن و نيم ساعتي معطل شديم ( البته من به جزئيات كاري ندارم!)

راه افتاديم رفتيم تو بيابون آقاي جبيني با سرانزا در جلو و ما هم پشت سرشان ـ سر يه پيچ آقاي سرانزا با سرعتي ما فوق سرعت سرانزا پيچيدن و لاستيك ماشين لطف كردند و تركيدن حدود ۲۰ دقيقه معطل عوض شدن چرخ شديم و راه افتاديم ـ رسيديم به جايي كه قرار بود رضا فردوست با جالي ( اسم ماشينشه همون اسب لوك خوش شانس ) كنترل باز كنه ـ سر گرم ميزان كردن ساعت و توضيحات آقاي جبيني بوديم كه ناگهان گوله خاكي كه داخلش يك اتومبيل مسابقه با شماره ۱ بود رسيد ـ همه خشك شدن كپ كردن آخه كنترل ها هميشه ۴۵ دقيقه قبل بايد كنترل ها را باز كنند ـ پس چي شد كه اين با كنترل رسيد ـ ( خودتون قضاوت كنيد من به جزئيات كاري ندارم!) با صداي آقاي جبيني كه از مغزشان استفاده كردند و گفتن به شركت كننده ها بگوئيد نيم ساعت به زمان مطلوب اضافه كنند! ( من به جزئيات كاري ندارم!) ولي جاداره بگيم آقاي طاهري جاتون خالي! خلاصه با سرعت باد راه افتاديم رفتيم تا بقيه شركت كننده ها بهمون نرسيدن كنترل ها رو باز كنيم .

عليرضا و محمد و ميثم كه براي كمك آمده بودند و تو تست خاكي پياده شدن من هم رفتم رو درياچه نمك پياده شدم ـ بدون آب و خوراكي ـ اتومبيلها اومدن و رفتن ـ تشنه بودم كه محمد علي مرنديان با وانت اومد تعجب كردم ـ علتش را پرسيدم گفت اتومبيل خراب شد و من هم با جرثقيل فرستادم تهران ـ يه نوشابه خنك هم بهم داد كه بد جور چسبيد .

ماشينها تمام شد و منتظر كنترل آخر كه جم ميكنه وايستادم اما نيومد ـ هوا هم رو به تاريكي بود ـ پياده ۳ كيلومتر رفتم تا رسيدم به كنترل آنجا هم منتظر شديم باز كنترل آخر نيومد ـ هوا رو به تاريكي بود كه بامشاد و حسن با ژوبين و سعيد و ساسان اومدن ـ ژوبين با ساسان تصادف كرده بودند و اتومبيلها باقالي شده بود ـ راه افتاديم تا هوا تاريك نشده به قلعه مرنجاب برسيم اما تاريك شد و لي مشكلي پيش نيومد .

پارسال تو قلعه خيلي خوش گذشت اما امسال زياد خوب نبود ـ اما جاتون خالي جوجه كباب و ماست موسير و سالاد به مقدار خيلي زياد رسيد و خورديم و كلي حال كرديم . بعد يه مقداري جينگولك بازي كرديم كه ( دوف دن ديش ترن ) به جزئيات كاري ندارم!

با همه تيمهاي پروتون ‍، بوش نيكون ‍، ايران خودرو و سايپا يه خوش و بشي كردم و به غير از چند مشكل كوچيك اتفاق بدديگري نيفتاده بود.


حدود ۹۰ اتومبيل استارت كرده بود كه نزديك ۱۵ اتومبيل حرفه اي بودن ـ اما حدود ۵۰ اتومبيل به قلعه رسيدن . صبح قرار بود۳۰/۶ كنترل ها برن اما ۸ رفتيم ـ به سادگي يه آب خوردن استارت ماشينها از ساعت ۸ به ساعت ۹ تغيير كرد ـ

رفتيم تو مسير و كلي منتظر شديم تا اتومبيلها اومدن ـ پر واضح بود كه گم و گور شده بودن ـ

بچه ها اومدن وكلي خوراكي بهمون دادن و ما هم كلي حال كرديم (جزئيات رو بي خيال شين!)

در آخر آقاي ترابي در پاترول سفيد چهار در با دو نفر ديگه آمدن تا كنترل آقاي مجد را كه من پيششان بودم ببندند .

من هم كه بي اتومبيل وسط بيابان بودم و آقاي مجد هم نمي توانست من را با خود ببرد به آقاي ترابي گفتم اگر امكان داره من با شما بيايم ـ ( البته اگر تعارف بود چون بالاخره بايد مي رفتم ) يه مقداري فكر كردن در همان بين آقاي مجد خواهشانه تر مسئله را گفتن آقاي ترابي هم با جمله ( چاره نداريم ... بايد سوارش كنيم ...! )) با كلي منت من را سوار كردند

تو مسير يه جا آقاي ترابي نقشه را اشتباهي مطالعه كردند و ۳۰ كيلومتر رفت و ۳۰ كيلومتر برگشت را اشتباهي طي كرديم ( من به جزئيات كاري ندارم ولي جا داره بگم آقاي خداپرست جاتون خالي!)

ايمان را تو مسير ديدم و عين مارمولك خزيدم تو ماشينش و گازيديم تا خط پايان ـ يه مقداري خوشوبش با آقاي شهرياري كه تمام سعي خود را كرده بود تا رالي هر چه بهتر برگزار بشه كردم و بعد خداحافظي با بچه ها بعد خونه .

( من يه پيشنهاد دارم و اون اينه كه شما هم به جزئيات كاري نداشته باشين! )

با تشكراز واحد گزارشات carx1

Sunday, September 26, 2004

راه افتادن بخش علمی

دوست عزیزمون آقا ایمان پیشنهاد خیلی خوبی کردند که یک قسمت علمی راه بندازیم ،من هم تصمیم گرفتم این پیشنهاد رو عملی کنم.واین مژده رو خدمت آقا ایمان ودوستان دیگه میدم که قسمت علمی وبلاگ راه افتاد
لینکش بالای صفحه هست (بخش علمی)ض
آدرس ایمیلشم
www.isauo.elmi@blogger.com

هست.دوستان اگه مطالبشون رو به این آدرس ایمیل کنند.بعد از مدتی اون رو رو وبلاگ می تونن ببینن
حالا این گوی و این میدان
مخلص شما بهرام

salam doostanman
yek pishnahad daram.
chetore ke ye ghesmate amoozeshi dashte bashimtooye weblog betori ke doostani ke dar salhaye balatar hastan ya sahebnazar hastan dar morede ye mozoo, be tore modavem articlebenevisan.
chon hameye ma danesh amooz hastim va har rooz ke sare kelasmirim chize jadid yad migirim age betoonim oonaro ba bachehaee ke salepaeen tar hastan dar mioon bezarim zehne bacheha baz tar mishe va baye dide balatari mitoonan masael ro yad begiran va jolotar pishberan.
man shakhsan be computer-narm afzar alaghe daram va mitoonamraje be chizaee ke mibinam benevisam.age inkar anjam beshe bachehaeeye canale ertebati ba ham peida mikonan va mitoonan raje be yechizi kemoshtarek hastan sohbat konan gheir az salam aleikomo mokhlesam chakeram ;)
masaleye dige in hast ke chon ma hame ensan hastim va ensan mojoodihast ke mitoone khodesh ro be mohit vefgh bede va dar eine hal chizyad begire dar natije tooye ghesmate mojoodate bahoosh ghararmigire.har rooz ke hame az khab pa mishim az hamoon lahzeye avval kecheshm baz mishe ta rooze bad mogheye khab ettelaat betore automaticvarede adam mishe.cheshmo, goosh marhaleye voroodie ettelaat hast vadahan ham vasileye khooroji,maghz ham ke hame chizo tajzie tahlilmikone..
hala shoma har chi yad begiri tooye hard drive zehnet storemishe va bar asase oon chizaee ke already midooni masaele digaro berahaty mishe yad gereft.avval adad haro yad migiri badesh jamotafrigh.kholaseye kalam age betoonim raje be chizaee ke too daneshgahyad migirim sohbat konim kheili masaeli ke too daneshgah behesh barkhord mikonim rahat tar hal mishe,,,

ahan ye chizi yadam raft;inpishnahade man copy kardane assignmento dar bar nadare.khodam ghablancopy kardam midoonam badan ba che moshkelati bar khord mikonam.man omid daram ke ba in rah bacheha az nazare fekri nazdik tar beshanva to daneshgah rahat tar betoonan ghadam vardaran.
man ziad adabiati nistam az shero shaeri ham hichi halim nist vali yesher too ketabe sevvome dabestan oonja ke dastekhat tamrin mikardimbood ke migoft:
chenin goft peighabmare rastgooy
ze gahvare ta goordanesh bejooy
man kheili mosbat be in ghazie fekr mikonam.
age doostan ba manhamnazar hastan ya ali.Iman badkonak....!!!!!

گزارش پیکنیک پارک مونیز بی


با سلام وخسته نباشید به همه دوستان از خرینندگان ،تهیه کنندگان، آورندگان، پزندگان ،خورندگان ،پرداخت کنندگان وصد البته بازی کنندگان. از تشکرات بی پایان به همه همراهان که بگذریم باید اعتراف کنم که امروز روز خانمها بود. خانمها با یک حمله جانانه به سوی کرسیهای ریاست و نائب رئیسی ایساو موفق شدند این تشکل را از دست مردان در آورند و همچنین با یک دفاع جانانه در مسابقه فوتبال نشون دادند که در هیچ زمینه ای نمیشه قدرت وتوانائی زنها را نادیده گرفت حتا دربازی فوتبال.امروز 42نفر درپیکنیک حضوریافتند که 37 نفرعضو ثابت پیکنیک بودند واز این میان کلا 41 ایرانی(بجز یک لبنانی که لطف کردند وتشریف آوردند) درپیکنیک حضوریافتند.امروز دوستان جدید گرمای خاصی به جمع ما دادند از خانواده آقای سواری گرفته (مخصوصا آقای دکترو آقا شهاب) تا خانواده آقای خضابی و فلاحی ودیگر دوستان جدید.ازطرف دیگر آقای علی بخشی با زحماتی که کشید نشون داد که چه نعمتی برای جمع دوستانه ما هست
قابل ذکر است به دلیل اشتباه محاسباتی، 75 سنت اضافه از دوستان دریافت شد .سه راه حل وجود دارد 1.دوستان 75سنت خود را با مراجعه به بهرام دریافت کنند2.دوستان اجازه دهند 75 سنتشان صرف فعالیت فرهنگی ایساو شود3.در پیکنیک بعدی از سهمشان کم شود
ضمنا یک عدد خودکار مشکی ویک عدد کیف پولی هم به طرز مرموزی بوسیله بنده به سرقت رفت که صاحبان آنها می توانند با مراجعه به بهرام آنها را به همراه خسارتش دریافت کنند
خوب گزارش خودم رو با دستکاری در شعری از حافظ که بنده ارادت خاصی به ایشون دارم (اگر غم درس بگذارد)به پایان می برم

خوشتر ز عیش وصحبت و باربیکیو چیست
سارا کجاست گو سبب تاخیر او چیست
هر وقت خوش که دست دهد تبلیغ خویش کن
کس را وقوف نیست که پایان انتخابو چیست(به شیوه شیرازی بخوانید)
پیوند ساق بسته به موئیست هوشدار
تکل درست رو تقصیر پای مو چیست
معنی پیکنیک خوب و تفریحات ناب
جز بازی و ترانه و بار بیکیو چیست
کاندیداها چو همه خوب و گل هستند
ما رای به که دهیم ، تکلیف مو چیست
حمیدرئیسی وسمیرا رئیسی خواست
تا در میانه خواسته ایسائو چیست
از اینکه در جاهائی به دلیل کمبود قافیه و خستگی ناشی از پیکنیک به جفنگیات افتادم از خوانندگان معذرت می خواهم
خوشخبر

FW: Noah's Ark

Everything I need to know, I learned from Noah's Ark.
ONE: Don't miss the boat.

TWO: Remember that we are all in the same boat.

THREE: Plan ahead. It wasn't raining when Noah built the Ark.

FOUR: Stay fit. When you're 60 years old, someone may ask you to do
something really big.

FIVE: Don't listen to critics; just get on with the job that needs to be
done.

SIX: Build your future on high ground.

SEVEN: For safety's sake, travel in pairs.

EIGHT: Speed isn't always an advantage. The snails were on board with the
cheetahs.

NINE: When you're stressed, float awhile.

TEN: Remember, the Ark was built by amateurs; the Titanic by professionals.

ELEVEN: No matter the storm, when you are with God, there's always a rainbow
waiting.


Saturday, September 25, 2004

نتایج انتخابات ایساو


از 42 رای افراد زیر بیشترین رای را کسب کردند
کاندیداهای ریاست ایساو
ض.1.سمیرا سعادت 29 رای
ض.2حمید تبریزی 14 رای
کاندیدای نائب رئیسی ایساو
ص1.نسترن قرخلو 23 رای
ص2.آرش کاملی 12 رای
ص3.حمید تبریزی 9 رای
به این ترتیب سمیرا سعادت به ریاست ایساو ونسترن قرخلو به نائب رئیسی ایساو رسیدندوآقایان حمید تبریزی وآرش کاملی به عنوان هیئت اجرائی انتخاب شدند که سمت آنها در اولین جلسه هیئت مدیره ایساو معین می شود

Friday, September 24, 2004

برنامه نهائی پیکنیک مونیزبی

مقصد:پارك مونيزبي براي ديدن نقشه اينجا رو كليك كنيد
زمان حرکت:شنبه ۲۵ سپتامبر ساعت ۱۰ صبح
( ۸۰۰King Edwards ) مکان حرکت :درب اصلي ساختمان سايت دانشگاه اتاوا

Googoosh and “Sleep” of Salvador Dali

gg

When I listened to Googoosh’s song the “otaghehman”, I was no longer this multi-cellular man who is so much involved in his life that he does not have time even for himself. To me, Googoosh has provided us with a type of music that touches the cords of the heart and gives a feeling of freedom by making our busy life schedule less important. Some of her songs that I personally enjoy are “Mordab”, “QQ-bang bang”, “Pol”, “Do Panjareh”…; to listen to “otaghehman” click here:
In this song, “otaghehman”, her music besides performing as a relaxant also presents the picture of the different places which they all have very reach cultural background. In her opinion, having the opportunity to live in any of these beautiful places, none could be a proper replacement for her mother land.

What brought my attention to this song was her comparison of the night life in the city of Paris and the resulting sleeplessness for participants, with one of Salvador Dali’s most famous paintings, “Sleep”. Since I really respect Dali, and his painting style, “Surrealism”, I decided to tell you what I think about the “Sleep” of Dali.

g

First let me tell you briefly, who is Dali?

He was born in 1904, in Spain. Since he was a child, his strange behavior made it very difficult for other people to understand him. He started painting as he got older. His paints represent his dreams, sometimes scary and unreal. His thoughts and style, never allowed him to finish the art school, but, he continued to paint, and his style became known as Surrealism. Dali drew everyday items, but changed them in odd ways. The “melting clock” from one of his pieces, “Memory”, is an example of his unique view of life.

g

In my opinion, Salvador Dali’s Sleep, gives us the strength to look at our lives differently and our attitude towards it. The scenario of our everyday life, at least for most of us, may embrace too many concerns. Hence, our tired and restless body may block our mind to focus on the beauties surrounded us.

At the end, I would like to bring you some of Dali’s personal quotes.

g

"Those who do not want to imitate anything, produce nothing."
"Every morning when I wake up, I experience an exquisite joy — the joy of being Salvador Dalí — and I ask myself in rapture, ‘What wonderful things this Salvador Dalí is going to accomplish today?’" — Salvador Felipe Jacinto Dalí

Alireza B.

September 23, 2004

Wednesday, September 22, 2004

گزارش گردهمائيدانشجويان دانشگاه اتاوا


گردهمائي دانشجويان دانشگاه اتاوا با حضور حدود سي نفر از دانشجويان در محل سايت برگزار شد.برنامه ابتدا با مروري بر تاريخچه فعاليت ايساو و كارهاي انجام شده شروع شدوقسمتي ازفيلم برنامه هاي انجام شده در يك سال گذشته به نمايش در آمد.در ادامه كانديداها خود را معرفي كرده ودانشجويان حاضر به كانديداهاي مورد نظر خود راي دادند.قابل ذكر است كه در طول مراسم پذيرائي مختصري هم صورت گرفت. در عين حال در اين جلسه هيات تحريريه موقت وبلاگ تعيين شدندوبرنامه پيكنيك مونيزبي هم چيده شد كه متعاقبا اعلام ميگردد
كانديداي رياست ايساوعبارتند از
ص۱.سميرا سعادت
ص۲.حميد تبريزي
كانديداي نائب رئيسي ايساو عبارتند از
ص۱.آرش
ص۲.حميد تبريزي
ص۳.نسترن

Tuesday, September 21, 2004

تاریخچه پرچم ایران


نخستين اشاره در تاريخ اساطير ايران به وجود پرچم، به قيام کاوه آهنگر عليه ظلم و ستم آژي دهاک(ضحاک) بر ميگردد. در آن هنگام کاوه براي آن که مردم را عليه ضحاک بشوراند، پيش بند چرمي خود را بر سر چوبي کرد و آن را بالا گرفت تا مردم گرد او جمع شدند. سپس کاخ فرمانرواي خونخوار را در هم کوبيد و فريدون را بر تخت شاهي نشانيد.فريدون نيز پس از آنکه فرمان داد تا پاره چرم پيش بند کاوه را با ديباهاي زرد و سرخ و بنفش آراستند و دُر و گوهر به آن افزودند، آن را درفش شاهي خواند و بدين سان " درفش کاويان " پديد آمد
درفش کاویانی تا پیش از حمله اعراب به ایران وسوزانده شدن آن به دست آنها، به خصوص در دوره هخامنشی و ساسانیان پرچم ملي و نظامي ايران بودو هر پادشاهي که به قدرت مي رسيد تعدادي جواهر بر آن مي افزود.
به روايت اکثر کتب تاريخي، درفش کاويان زمان ساسانيان از پوست شير يا پلنگ ساخته شده بود، بدون آنکه نقش جانوري بر روي آن باشد
با فتح ايران به دست اعراب - مسلمان، ايرانيان تا دويست سال هيچ درفش يا پرچمي نداشتند وتنها ابومسلم خراساني و بابک خرم دين داراي پرچم بودند
در سال 355 خورشيدي ( 976 ميلادي ) که غزنويان، با شکست دادن سامانيان، زمام امور را در دست گرفتند، سلطان محمود غزنوي براي نخستين بار دستور داد نقش يک ماه را بر روي پرچم خود که رنگ زمينه آن يکسره سياه بود زردوزي کنند. سپس در سال 410 خورشيدي ( 1031 ميلادي ) سلطان مسعود غزنوي به انگيزه دلبستگي به شکار شير دستور داد نقش و نگار يک شير جايگزين ماه شود و از آن پس هيچگاه تصوير شير از روي پرچم ملي ايران برداشته نشد تا انقلاب ايران در سال (1979 ميلادي).
در زمان خوارزمشاهيان يا سلجوقيان سکه هائي زده شد که بر روي آن نقش خورشيد بر پشت آمده بود، رسمي که به سرعت در مورد پرچمها نيز رعايت گرديد
در ميان شاهان سلسله صفويان که حدود 230 سال بر ايران حاکم بودند تنها شاه اسماعيل اول و شاه طهماسب اول بر روي پرچم خود نقش شير و خورشيد نداشتند. پرچم شاه اسماعيل يکسره سبز رنگ بود و بر بالاي آن تصوير ماه قرار داشت. شاه طهماسب نيز چون خود زادهً ماه فروردين ( برج حمل ) بود دستور داد به جاي شير و خورشيد تصوير گوسفند ( نماد برج حمل ) را هم بر روي پرچمها و هم بر سکه ها ترسيم کنند. پرچم ايران در بقيهً دوران حاکميت صفويان سبز رنگ بود و شير و خورشيد را بر روي آن زردوزي مي کردند
درفش شاهي يا بيرق سلطنتي در دوران نادرشاه از ابريشم سرخ و زرد ساخته مي شد و بر روي آن تصوير شير و خورشيد هم وجود داشت اما درفش ملي ايرانيان در اين زمان سه رنگ سبز و سفيد و سرخ با شيري در حالت نيمرخ و در حال راه رفتن داشته که خورشيدي نيمه بر آمده بر پشت آن بود و در درون دايره خورشيد نوشته بود: " المک الله "
در دوران آغامحمدخان قاجار، براي نخستين بارپرچم ایران از سه گوشه به چهارگوشه تغيير يافت، سه رنگ سبز و سفيد و سرخ پرچم نادري برداشته شد و تنها رنگ سرخ روي پرچم ماند وبراي نخستين بار شمشيري در دست شير قرار داده شده . در زمان فتحعلي شاه بود که استفاده از پرچم سفيد رنگ براي مقاصد ديپلماتيک و سياسي مرسوم شد
ميرزا تقي خان اميرکبير، بزرگمرد تاريخ ايران،که دلبستگي ويژه اي به نادرشاه داشت
همان رنگ هاي پرچم نادر را پذيرفت،با طرحی از شير و خورشيد و شمشير در ميانه پرچم ودستور داد شکل پرچم مستطيلی باشد
با پيروزي جنبش مشروطه خواهي در ايران در اصل پنجم متمم قانون اساسي آمده بود: " الوان رسمي بيرق ايران، سبز و سفيد و سرخ و علامت شير و خورشيد است" بدين ترتيب براي اولين بار پرچم ملي ايران به طور رسمي در قانون اساسي به عنوان نماد استقلال و حاکميت ملي مطرح شد
بعد از انقلاب در اصل هجدهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مصوب سال 1358 (1979 ميلادي) در مورد پرچم گفته شده است که پرچم جمهوري اسلامي از سه رنگ سبز، سفيد و سرخ تشکيل مي شود و نشانهً جمهوري اسلامي (تشکيل شده با حروف الله اکبر) در وسط آن قرار دارد
بر گرفته از سایت فرهنگ سرا
بهرام

Attend a MathWorks seminar in Kanata

Date: Tuesday, September 28, 2004
Time: 8:30 a.m. - 12:00 p.m.
Location: Holiday Inn Select, Kanata, ON
For more information look at here

Sunday, September 19, 2004

The Tales of One Thousand and One Nights

Rimsky Korsakov


I don’t know how many of you have read the Persian fairy tales of A Thousand and One Nights, but I am sure most of you have heard the Symphony of Sheherezade. It is one of the most successful musical pieces conducted by Rimsky Korsakov. The story is about Sultan Shahryar who has been convinced of the perfidy and unfaithfulness of women. He has vowed to kill every girl that he is married the next day.

Tonight is Sultana Sherherezade’s turn. Is she beautiful? Breathtaking. Is she going to fall in the same path of dead as the previous queens? No.


Rimsky Korsakov



The fact that she was able to occupy the Sultan’s mind by telling marvelous stories for One Thousand and One Night, It made Sultan to extend the execution date and eventually call it off.


Did Sheherzade told Sultan of Sinbad’s voyages at sea, of the knights turned into stone…? Yes, actually she weaved stories into stories and tales to tales and this way she bought her life back. Of course, if you look at the stories, they are like bedtime stories flourish on repetition. When you listen to the Symphony, you don’t find the line by line reproduction of every one of the tales in particular, but instead, the composer tries to put you in a test to picture to which the program refers.

The symphony starts with a prelude (E Major) as the initial movement, the second a narrative (B Minor), the third a Reverie (G Major) and the fourth “Baghdad Carnaval” (E Minor or E Major), A Letter to Glazunov, 1888.

Rimsky Korsakov

The repetition is the result of Rimsky’s ingenuity in harmony and orchestration, and the picture of the simultaneous similarity and unpredictability of the sea. In the second movement, where slow tempos, there is a similarity with storytelling, and an approach in the wind solos which interrupts the movement, and emphasizes the episodic nature of the music (the start and the end of different adventure). With the help of solo violin throughout the work in the third movement, Korsakov suggested the romantic climax, Review of Matthew Shorter’s Article, BBC.

I haven't enjoyed a long symphony as much as this. Rimsky Korsakov makes a superb use of manifesto and metaphor to give us (Persians and authentic Arabs) the joy of still making the stories read naturally.

Rimsky was a well traveled man before he became a famous composer. He went on a cruise which lasted almost three years. During this time he visited many European, and South American countries including USA and Canada. The beautiful scenes he saw during this time left striking impressions in his memory. Later on, during his composing career these impressions were interpreted in his symphonies. He created wonderful images of the sea. After he had seen all the beauties, to me, he chose our authentic stories to express his appreciation of Middle Eastern culture, and the beauties of passion, love and hatred.
Alireza B.
September 18, 2004

Saturday, September 18, 2004

گردهمائی بزرگ دانشجویان ایرانی دانشگاه اتاوا ومعرفی کاندیداهاوانتخابات

زمان :چهارشنبه 22 سپتامبرساعت 17 تا 19
dsf
C0136مکان: ساختمان سایت اتاق

گزارش سومین شب نمایش فیلم

نمایش فیلم سگ کشی با استقبال نسبتا خوب دانشجویان رو برو شد ، وچهره های جدید ی هم برای دیدن فیلم اومدند که باعث خوشحالی ودلگرمی ما شد بخصوص حضور دوستانی ازدانشگاه کارلتون .برنامه با آهنگ الهه ناز بنان شروع شد و با آهنگ گل سنگم هایده ادامه پیدا کرد وقبل از شروع فیلم هم تصنیف "یاد ایام " شجریان به صورت تصویری پخش شد.نمایش فیلم ساعت 6:30 شروع شد . تو صندوق همیاری ما هم یه پنج دلاری ویک یک دلاری پیدا شد که با احتساب کمکهای قبلی میکنه به عبارتی 41 دلار.بعد از فیلم هم دوستان به تبادل نظر در مورد انتخابات هفته آینده و همچنین پیکنیک مونیزبی پرداختند.
نمایش بعدی فیلم جمعه اول اکتبر ساعت 6 تا 9 در همین مکان یعنی سایت اتاق اجتماعات
برگزار می شودG0103
همونطورکه به دوستان قول داده بودم فیلم های کاندید رو همینجا لیست می کنم تا دوستان به فیلم مورد نظر خود رای بدهند
یک. دایره ،کارگردان: جعفر پناهی برنده جایزه شیر طلائی ونیز
دو. باران،کارگردان:مجید مجیدی نامزد جایزه اسکار فیلم خارجی
سه.خانه ای روی آب ،کارگردان:بهمن فرمان آرا، برنده جوايز متعددي از بيستمين جشنواره فيلم فجر از جمله بهترين بازيگر مرد (رضا کيانيان) و بهترين فيلم بازيگران: رضا كيانيان، عزت الله انتظامي، جمشيد مشايخي، هديه تهراني، بيتا فرهي،
چهار.هامون،کارگردان: داریوش مهرجوئی برنده سيمرغ بلورين بهترين فيلمنامه، کارگرداني، بازيگري نقش اول مرد، تدوين، فيلمبرداري جشنواره فیلم فجر و جوايزي از جشنواره هاي خارجي همچون توکیوو ...
پنجم.واکنش پنجم ،کارگردان :تهمینه میلانی بازيگران: نيكي كريمي، جمشيد هاشم پور، مريلا زارعي
ششم.حاجی واشنگتن:کارگردان مرحوم علی حاتمی با آهنگسازی محمد رضا لطفی وبازی عزت الله انتظامی

Friday, September 17, 2004

حكايتي از ابن سينا

هنگامي که ابن سينا در سن هفده سالگي بود، اتفاقاً امير نوح بن منصور ساماني، که زمامدار بخارا بود، بيمار شد. طبيبان بزرگ بخارايي با به بالين امير دعوت کردند. اين سينا جوان هم خود را در ميان آنان جا زد و به عيادت امير رفت. خود او در اين باره مي گويد: « طبيبان همگي از تشخيص بيماري درماندند. خدا را شکر که تشخيص من درست از آب درآمد و مداواي من اثر رضايت بخش بخشيد و امير به زودي شفا يافت

Ebne Sina



گويند بيماري امير نوح ساماني چنان بود که جملگي عضلاتش چنان سخت و سفت شده بود که توان حرکت را به کلي از او سلب کرده و ياراي هيچ حرکتي نداشت. طبيباني که به بالينش رفتند از علاج درمانده و سپر انداختند. ابن سيناي جوان بعد از معاينه دقيق دستور داد که حوض حياط امير را مملو از ماهي رعاده (لرز ماهي) کنند. امير را لخت کرده و در قفس چوبين قرار داد و در وسط حوض جا داد. در اثر نيروي الکتريسيته اي که از ماهي رعاده توليد مي شود و با جسم امير تماس مي گرفت، امير به کلي از بيماري سفتي عضلات نجات يافت. ناگفته نماند که در هر ماهي رعاده قدرت توليد الکتريسيته به سي ولت مي رسد. از اين رو پيداست که ابوعلي سينا يک هزار سال قبل از پيدايش روش معالجه با برق و حتا قبل از اختراع برق به تأثير آن پي برده است. امير نوح در مقابل اين معالجه شگف انگيز مي خواست پاداش شاياني به ابن سيناي جوان بدهد. در جواب امير که گفت: « ابو علي هر چه بخواهي مي دهم». ابن سينا گفت: تنها پاداش من اين باشد که اجازه بفرمايي در مطالعه کتاب هاي کتابخانه امير آزاد باشم

Thursday, September 16, 2004

Do you know? that!

Iranian

Population is:
69,018,924 (July 2004 est.)

Age structure:
0-14 years: 28% (male 9,935,527; female 9,411,647)
15-64 years: 67.2% (male 23,608,621; female 22,744,128)
65 years and over: 4.8% (male 1,645,246; female 1,673,755) (2004 est.)

Median age:
total: 23.5 years
male: 23.3 years
female: 23.7 years (2004 est.)

Population growth rate:
1.07% (2004 est.)

Birth rate:
17.1 births/1,000 population (2004 est.)

Death rate:
5.53 deaths/1,000 population (2004 est.)

Net migration rate:
-0.84 migrant(s)/1,000 population (2004 est.)

Sex ratio:
at birth: 1.05 male(s)/female
under 15 years: 1.06 male(s)/female
15-64 years: 1.04 male(s)/female
65 years and over: 0.98 male(s)/female
total population: 1.04 male(s)/female (2004 est.)

Infant mortality rate:
total: 42.86 deaths/1,000 live births
male: 43.01 deaths/1,000 live births
female: 42.69 deaths/1,000 live births (2004 est.)

Life expectancy at birth:
total population: 69.66 years
male: 68.31 years
female: 71.07 years (2004 est.)

Total fertility rate:
1.93 children born/woman (2004 est.)

HIV/AIDS - adult prevalence rate:
less than 0.1% (2001 est.)

HIV/AIDS - people living with HIV/AIDS:
20,000 (2001 est.)

HIV/AIDS - deaths:
290 (2001 est.)

Nationality:
noun: Iranian(s)
adjective: Iranian

Ethnic groups:
Persian 51%, Azeri 24%, Gilaki and Mazandarani 8%, Kurd 7%, Arab 3%, Lur 2%, Baloch 2%, Turkmen 2%, other 1%

Religions:
Shi'a Muslim 89%, Sunni Muslim 9%, Zoroastrian, Jewish, Christian, and Baha'i 2%

Languages:
Persian and Persian dialects 58%, Turkic and Turkic dialects 26%, Kurdish 9%, Luri 2%, Balochi 1%, Arabic 1%, Turkish 1%, other 2%

Literacy:
definition: age 15 and over can read and write
total population: 79.4% male: 85.6% female: 73% (2003 est.)

Reference: CIA website

M.K.

Wednesday, September 15, 2004

registration for ISAUO president and vise president Candidacyثبت نام کاندیدهای رئيس و نائب رئيس ايساو

دوستاني كه تمايل دارند كانديداي پست رئيس ونائب رئيس ايساو براي سال آينده شوند ميتوانند نام وعكس خود و توضيحي مختصر از
خود را به آدرس
ارسال كنند تا نامشان در همين صفحه اعلام شود
گردهمائی بزرگ دانشجویان ایرانی دانشگاه اتاوا ومعرفی کاندیداها:چهارشنبه 22 سپتامبر در گردهمائی بزرگ دانشجویان اتاوا در
SITE C0136
انتخابات
چهارشنبه 22 سپتامبر در گردهمائی بزرگ دانشجویان اتاوا در
SITE, Room C0136 :مکان
پنجشنبه 23 سپتامبراز ساعت 10صبح تا 1 بعد از ظهر
International Houseمکان: طبقه دوم یونی سنتر
جمعه 26 سپتامبر از ساعت 10صبح تا 1 بعد از ظهر
International Houseمکان: طبقه دوم یونی سنتر
شنبه 25 سپتامبر در طول پیکنیک پارک مونیزبی
Iranian students association of the University of Ottawa is going to have annual election for president and vice president positions this week. The time schedule of the procedure is as follows:
A General meeting will be held on Wednesday September 22nd at SITE C0136 from 5:00 p.m. to 7:00 pm. Candidates for President and VP positions will introduce them and explain their suggested agenda and programs. Some refreshments will be served.
B Voting will take place by following schedule:
1- Wednesday September 22nd at SITE C0136 from 5:00 p.m. to 7:00 pm (general meeting)2- Thursday September 23rd at International House Room 211, Unicenter second floor from 10:00 a.m. to 1:00 p.m.
3- Friday September 24th at International House Room 211, Unicenter second floor from 10:00 a.m. to 1:00 p.m.
4- Saturday at Mooney’s bay Park picnic gathering
If you are interested to be candidate for these two positions please send me an email (zarggar@yahoo.com) containing your name and a breif explanation about your self and a
picture if is available
"Education" یک. سمیرا سعادت:دانشجوی فوق لیسانس رشته
دو:حمید تبریزی دانشجوی رشته مهندسی الکترونیک
سه:مریم فتحی دانشجوی رشته مهندسی الکترونیک
چهار:نسترن دانشجوی ترم آخر رشته زیست شناسی

Gatineau Park Day trip Pics, set II, by Samaneh

I just got these from Samaneh. She had apparently lost her digi camera at the park and has just found it!

http://www.sce.carleton.ca/~vahid/images/isauo/2004-8-28-gat-park-set2-by-saman/index.html

--Vahid

Tuesday, September 14, 2004

ثبت نام پيكنيك پارك مونيز بي

مقصد:پارك مونيزبي براي ديدن نقشه اينجا رو كليك كنيد
زمان حرکت:شنبه ۲۵ سپتامبر ساعت ۱۰ صبح
( ۸۰۰King Edwards ) مکان حرکت :درب اصلي ساختمان سايت دانشگاه اتاوا
از دوستاني كه تمايل به شركت در خورگشت پارك مونيز بي دارند خواهش مي شود نام خود را به صورت كامنت در زير اين صفحه بنويسند
دوستاني كه تا به حال ثبت نام كرده اند عبارتند از
ئ۱. محمد كريمي ۲. دانيال ابراهيمي۳.مونا (دو نفر) ۵ .مرتضي ۶.رويا
ئ۷ .سمانه بخشي(۲نفر) ۹.برادر سمانه بخشي ۱۰.سارا11علي۱۲.نسترن۱۳.بهرام ۱۴.وحيد گروسي15.سمانه سالاری 16علیرضا فرهادی۱۷.سميرا سالاري۱۸.رشيد نيكزاد۱۹.سميرا سعادت ۲۰.مونا۲۱.مسعود خزاوي (۲ نفر)۲۳.محمد خزاوي24.محمد25.حمید تبریزی26.مریم فتحی27.شهاب(4 نفر)31.فیروز(2نفر)33.مریم34
دوست سمیرا(2نفر)36.افرا37.دوست وحید گروسی38.ساره تائبی39.صالح تائبی40.دوست سارا41.مهرداد نجومیان42.سوگل.

Ali Koochooloo

 

Some of you, who were in Iran in their childhood, might remember “Ali Koochooloo”. This is its soundtrack, I just found:

 

http://www.sce.carleton.ca/~vahid/downloads/funny/ali-kocholoo.wma

 

--Vahid

 

شرحي مختصر بر فيلم سگ كشي قسمت دوم

فيلم با صداي آژير خطر وصداي انفجار راكتي آغازمي شودتا به بيننده ياد آور شود كه اين اتفاقات در چه فضا وزماني اتفاق مي افتد . در جاي جاي فيلم نمادهائي از دوره جنگ به چشم ميخوردكه بر فضاي نظامي آن سالها تاكيد دارد

Example



کارگردان با نمایش تمثالهائی از سربازان ونمادهای جنگ بر اینکه تمام این اتفاقات در زیر چتری از فضای ارزشی ونظامی در حال اتفاق افتادن است پا فشاری می کند، در این میان توجه به شعارهای نوشته شده بر درودیوار که در حال پاک شدن است (مثلا شعار جنگ جنگ تا پیروزی ) جالب به نظر میرسد.در واقع فیلم دارای دو لایه است یک لایه که همان داستان اصلی فیلم است که بوسیله بازیها ودیالوگهای بازیگران دنبال می شد و دیگری لایه مینیاتوری وتزئینی آن است که با تابلوها ،شعارها،تمثالها تعقیب می شود وگویای مشکلاتی است که به هر دلیل کارگردان ترجیه داده است به زبان ایماء واشاره بدان بپردازد به طورمثال به تابلو سکوت دربیمارستان که در زیرش نوشته شده است" بحث سیاسی ممنوع" توجه کنید.معمای موتور سوارهاوسرک کشیدن به داخل ماشین وکار کردن مدام کارگردان در پشت پنجره گلرخ همه با توجه به نامه گلرخ کمالی(مژده شمسائی) به بهرام بیضائی که بعد از اکران فیلم منتشر شد حل می شود، در قسمتی از آن نامه مژده شمسا یی به حضور سنگین موتورسوارها ومراقبها در زندگی بهرام بیضائی اشاره می کند و او که در دنیای واقعی شریک زندگی بهرام بیضائی است این مسئله را حس کرده است ومی گوید رنجنامه او در فیلم سگ کشی در برابر رنجهای بهرام بیضائی چیزی نیست

Example


گلرخ كمالي زني كه در پي اختلافي دوباره بازگشته است تا به قول خود گذشته را جبران كند و اين زن ، نويسنده است و در خانوادهاي فرهنگي پرورش پيدا كرده است . او براي اثبات خود نياز دارد به مردي كمك كند كه به نظر خود زماني به او بدبين بوده است . پدر گلرخ كسي نيست جز بيضايي . همانطور كه سال تولد

Example

بيضايي و آقاي كمالي نيز در شماره رمز كيف گفته ميشود : هزار و سيصد و هفده
بهرام بیضائی در مورد فیلمش میگویدکه اگر حتا یک دقیقه از این فیلم سانسور می شد دیگر آن
فیلم سگ کشی نیست واین با توجه به دقت زبانزد بهرام بیضائی در کارش دور از ذهن به نظر نمرسد وبر این نکته تاکید دارد که هیچ چیزی بی دلیل در فیلم گنجانده نشده است
اختلافاتي كه بيضايي قبل از اكران فيلم با يكي ديگر از سرمايه گذاران سگ كشي داشت را ميتوان در داستان فيلم نيز مشاهده كرد. اميد به اينكه شاهد فيلم بعدي او در ده سال بعد نباشيم
خوشخبر

Sunday, September 12, 2004

انتخاب شخصيت های ماندگار سينمای ايران

برای نخستين بار در تاريخ سينمای ايران، ماهنامه فيلم در يک نظر سنجی از منتقدان و نويسندگان مطالب سينمايی شخصيت های برگزيده تاريخ سينمای ايران را معرفی کرده است

Example


برای انتخاب اين شخصيت ها مجله فيلم از شصت منتقد مطبوعات نظرخواهی کرده، در مجموع نام نزديک به دويست شخصيت سينمای ايران از آغاز تا امروز درانتخاب ها آمده و حتی يک شخصيت صامت يعنی حاجی آقا در فيلم حاجی آقا آکتور سينما نيز در ميان برگزيدگان است.
بر مبنای اين نظرسنجی، يازده شخصيت اول ماندگار سينمای ايران به ترتيب عبارتند از :
حميد هامون با بازی خسرو شکيبايی در فيلم هامون به کارگردانی داريوش مهرجويی ۱۳۶۹
-مش حسن با بازی عزت الله انتظامی در فيلم گاو به کارگردانی داريوش مهرجويی۱۳۴۸
-سيد با بازی بهروز وثوقی در فيلم گوزن ها به کارگردانی مسعود کيميايی ۱۳۵۴

Example

سوسن تسليمی در نقش نايی جان در فيلم باشو، غريبه کوچک
-قيصر با بازی بهروز وثوقی در فيلم قيصر به کارگردانی مسعود کيميايی ۱۳۴۸
-آقای حکمتی با بازی پرويز فنی زاده در فيلم رگبار به کارگردانی بهرام بيضايی ۱۳۵۱
-نايی جان با بازی سوسن تسليمی در فيلم باشو غريبه کوچک به کارگردانی بهرام بيضايی ۱۳۶۵
-علی خوش دست با بازی سعيد راد در فيلم تنگنا به کارگردانی امير نادری ۱۳۵۲
-مجيد ظروفچی با بازی بهروز وثوقی در فيلم سوته دلان به کارگردانی علی حاتمی ۱۳۵۶
-خورشيد با بازی داريوش ارجمند در فيلم ناخدا خورشيد به کارگردانی ناصر تقوايی ۱۳۶۶
-اميرو با بازی مجيد نيرومند در فيلم دونده به کارگردانی امير نادری ۱۳۶۳
-سيما رياحی با بازی هديه تهرانی در فيلم شوکران به کارگردانی بهروز افخمی ۱۳۷۹
بازيگرانی مانند بهروز وثوقی، فردين با نقش علی بی غم در فيلم گنج قارون و گوگوش برای نقش بيتا در اين فهرست گنجانده شده اند.

عزت الله انتظامی در نقش مش حسن در فيلم گاو
از بين سی شخصيت برتر اين فهرست فيلم های داريوش مهرجويی با هفت شخصيت در صدر است.
عزت الله انتظامی با 11 و بهروز وثوقی با 9 نقش مختلف، نقش بيشترين شخصيت های برتر سينمای ايران را بازی کرده اند. در ميان بيست شخصيت نخست بهروز وثوقی با سه شخصيت و تعداد امتيازها در اين زمينه رکورد دار است، اما در تنوع شخصيت ها عزت الله انتظامی در صدر قرار دارد

Example



بر مبنای اين نظر سنجی سوسن تسليمی و نيکی کريمی هر کدام ايفاگر نقش شش شخصيت برتر بوده اند و شهره آغداشلو با سه فيلم در فهرست نهايی جای گرفته، در حالی که او فقط همين سه فيلم را در سينمای ايران بازی کرده است.
تنها فيلمساز زن اين مجموعه رخشان بنی اعتماد است که با شخصيت های فيلم هايش به جمع سی نفر اول رسيده است. هردوی اين شخصيت ها زن هستند: طوبا در فيلم زير پوست شهر و آفاق در فيلم نرگس

با اينکه آثار تلويزيونی در اين نظر سنجی مطرح نبوده، اما نيما حسنی نسب در ماهنامه فيلم نوشته است مجموعه تلويزيونی دايی جان ناپلئون با قدرت خودش را به نظرخواهی تحميل کرده و هم در بين بيست نفر اول نماينده دارد و هم رکورددار تعداد شخصيت است.
مجموعه های تلويزيونی بعدی عبارتند از: هزاردستان، قصه های مجيد، کوچک جنگلی و روزی روزگاری

Example

بهروز وثوقی در نقش قيصر در فيلم قيصر
سه شخصيت از سينمای مستند نيز در انتخاب های منتقدان ديده می شود: آسيدعلی ميرزا در فيلم پ مثل پليکان ساخته پرويز کيمياوی، ريزعلی از فيلم اون شب که بارون آمد ساخته بهرام شيردل و حسين سبزيان در فيلم کلوزآپ به کارگردانی عباس کيارستمی.
نکته جذاب ديگر نتايج اين نظر سنجی حضور پنج اقتباس ادبی در سی و يک انتخاب اول است: مش حسن از کتاب عزاداران بيل نوشته غلامحسين ساعدی، ناخدا خورشيد برمبنای اثر داشتن و نداشتن از ارنست همينگوی، ميم از داستان درخت گلابی نوشته گلی ترقی، مش قاسم در مجموعه دايی جان ناپلئون از کتابی به همين نام نوشته ايرج پزشکزاد و سارا بر مبنای نمايشنامه عروسک نوشته هنريک ايبسن
بر اساس نظرسنجی انجام شده توسط ماهنامه فيلم جوان ترين شخصيت های برگزيده اميرو در فيلم دونده، باشو در باشو غريبه کوچک و ميم در درخت گلابی و مسن ترين شخصيت مادر در فيلم مادر است
لادن پارسی
برگرفته از سايت بي بي سي فارسي

شرحي مختصر بر آثاربهرام بيضائي و فيلم سگ كشي قسمت اول

با توجه به نزديك شدن زمان پخش فيلم سگ كشي بد نديدم توضيحي در مورد آثار بهرام بيضائي ومخصوصا فيلم سگ كشي بدم بعد از اكران فيلم سگ كشي در سينماهاي تهران نامه اي به نام "گلرخ كمالي" (نقش اول فيلم كه بازيگري آن بر عهده مژده شمسائي همسر بهرام بيضائي بود) خطاب به بهرام بيضائي در نشريات تهران چاپ شد كه به عقيده من مكمل فيلم سگ كشي بود به عبارتي مژده شمسائي بار ديگر در نقش گلرخ كمالي ظاهر شد ولي نه بر روي پرده سينما بلكه بر روي صفحات نشريات ايران و آخرين سكانس بازي خود را با نوشتن نامه اي كه درفيلم خبر از توقيف آن داده مي شود به پايان برد متاسفانه اين نامه در دسترس نبود تا به نظر دوستان برسانم

beizai


بهرام بيضايي متولد پنجم دي ماه سال 1317 در تهران و داراي تحصيلات ناتمام در رشته ادبيات دانشگاه از تهران مي باشد.
فعاليت نوشتاري را از سال 1338 با نوشتن نقد، تحقيق و مطالب پراكنده درباره تئاتر و سينما در نشريات علم و زندگي، هنر و سينما، گاهنامه ي آرش، مجله موسيقي، كيهان ماه، ماهنامه ي ستاره ي سينما، ويژه ي سينما و تئاتر، كتاب چراغ و ... آغاز كرد كه تا سال 1361 ادامه داشت. تحقيقات ارائه شده توسط وي پس از گذشت نزديك به چهل سال، هنوز از معدود آثار چاپ شده در زمينه هاي مذكور به شمار مي آيند. وي در كنار اين تحقيقات، از همان سال ها نمايشنامه نويسي را شروع كرد، كه بسياري از آنها طي سال هاي بعد علاوه بر كارگرداني توسط خودش، توسط ديگران به روي صحنه برده شد.علاوه بر نمایش نامه فیلمنامه های بسیاری به رشته تحریر در آورده است که هر کدام را که دست داد به روی پرده سینما برد.حاصل کار سینمائی نه فیلم میباشد که عارتند از رگبار،کلاغ، مرگ یزدگرد ،چریکه تارا، شاید وقتی دیگر،باشو غریبه کوچک ،مسافران،سگ کشی

beizaibeizai




بهرام بیضائی که یکی از بهترین نمایش نامه نویسهای چند دهه ی اخیر ایران است ؛ بیش ترین عامل موفقیتش را مدیون بازگشتی آگاهانه به تاریخ مستند و غیر مستند سرزمینش ؛ ایران است. وی با بازخوانی دیگربارهء آثاری چون شاه نامه ی فردوسی ؛ اوستا ؛ منطق الطیر عطار؛ هزار و یک شب و آثار ارزش مندی از این دست و نگاهی امروزی به اسطوره هایی چون آرش کمان گیر ؛ ضحاک ماردوش ؛ سیاووش ؛ رستم و سهراب ؛ گیل گمش ؛ و ترکیب آن ها با امروزیات و دردهای جامعه ، به حق اسطوره هایی جدا از قبلی ها و چه بسا در ردیف آن ها خلق کرده است. این رویکرد امروزی ی او به تاریخ اساطیر ایران باستان چنان با دقت و قدرت هم راه بوده است که کم تر کسی ممکن است آن ها را غیر واقعی و دروغی بپندارد
بازخوانی ی بیضائی از اسطوره ی آرش ؛ و امروزی کردن نیازها و اهداف او با چنان هنرمندی یی صورت گرفته که خواننده پس از خواندن برخوانی ی آرش ؛ شیوه ی زنده گی ی او به روایت بیضائی را می پسندند، و حتی گه گاه از نزدیک شدن به آرش به روایت دیگران پرهیز می کند
این اتفاق برای دیگر اسطوره های بزرگ نیز اتفاق می افتد. زنده گی سیاووش در فیلم نامه سیاووش خوانی دیگرگونه و امروزی و به حق زیباتر است و حقیقی تر می نماید. هم چنین در مورد مرگ یزگرد در نمایش نامه ی مرگ یزگرد او کل تاریخ را با علم به آن به هم می ریزد و به تعریفی نو و متفاوت از مرگ یزدگرد ؛ پادشاه ایرانی می رسد
بیضائی به عمق تاریخ رسیده و آنک رویکرد جدید آن را دریافته و اصولا خاصیت اسطوره را این می داند که هر زمانی خود را با شرایط آن زمان وفق دهد و باز هم به کمک عامه ی مردم بیاید
حتی بازخوانی هایی که بیضائی از وقایع تاریخی – مذهبی هم دارد به نوعی با نگاهی جدید بیش تر به درد این جامعه می خورد تا دیدی کهنه و از رونق افتاده. بیضائی در فیلم نامه ی روز واقعه قصه یی را در موازات حماسه ی کربلا پیش می برد و به بعد جدیدی از عاشورا می رسد. هم چنین در نمایش نامه ی مجلس ضربت زدن که اجازه ی اجرای آن داده نشد ؛ او نگاهی دیگر دارد به زنده گی ی حضرت علی و نزدیکانش؛ هم چنین گوشه چشمی دارد به افکار این روزهای مردم کوچه و بازار در مورد مذهب!
بیضائی اسطوره را قدرتی فرای بشری اما ساخته ی ذهن بشر می داند که هر چند این روزها از آن ها نداریم اما می توانیم با بازگشتی دقیق و نو به اسطوره های قدیم ؛ آن ها را تا امروز جامعه بکشانیم و دردهای امروزی را با اسطوره های دیروزی و به زبان آن ها درمان کنیم
در جای دیگر بیضائی در مورد این که امروزه اسطوره سازی امری ست منتفی؛ می گوید: جامعه ی امروزی ی ایران نیاز به قهرمان و اسطوره دارد؛ کسانی مانند جهان پهلوان تختی و یا دکتر مصدق می توانستند به این اسطوره ها در قطعی دیگر بدل شوند؛ اما نگاه حاکم بر جامعه اجازه به اسطوره سازی نمی دهد ؛ که حتی سعی بر این دارد که گذشته ی اسطوره یی و داستانی ی این کهن بوم هم حذف شود
به هر روی نگاه بهرام بیضائی به گذشته گان نگاهی ست گران بها و پر ارزش که البته زیاد هستند کسانی که می خواهند این نگاه را خاموش کنند

sagkoshi



آخرین اثر سینمایی بیضائی نیز از بازخوانی اسطوره دور نیست اینبار بیضائی سراغ یکی از اسطوره های زن یونان باستان می رود و او را به شکل گلرخ کمالی بازخوانی میکند.فيلم با صداي آژير خطر وصداي انفجار راكتي آغازمي شودتا به بيننده ياد آور شود كه اين اتفاقات در چه فضا وزماني اتفاق مي افتد . در جاي جاي فيلم نمادهائي از دوره جنگ به چشم ميخوردكه بر فضاي نظامي آن سالها تاكيد دارد
برگرفته از نوشته امير حسين بهبهاني نيا واضافاتي از خوشخبر

Friday, September 10, 2004

استاد محمود فرشچیان

بعضی از هنر مندان در تاریخ هنر ایران وجهان یگانه به نظر می رسند وتصور اینکه کسی بتونه جایگزین اونها بشه بسیار بعید به نظر می رسه
Example,,,,,,,
به نظر من استاد محمود فرشچیان یکی از اون هنرمندای یگانه هست دوستان می تونند آثار زیبای این نقاش بزرگ رو اینجا ببینند.در زیر شرحی از زندگی استاد به زبان انگلیسی که از سایت استاد گرفته شده رو می تونید بخونید تو,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,نید
Master Mahmoud Farshchian was born on January 24, 1930 in Isfahan, where he grew up in the proximity of many architectural masterpieces that gradually and subliminally sharpened his awareness of proportion, color, and form. As a child of five, it became evident that his life would be devoted to art and painting. His father directed a leading carpet business and encouraged Mahmoud's interest in design and planted the seeds of art in his heart.While still in school, Farshchian was invited to learn painting from the famous masters of the time. After graduating from the Academy of Fine Arts in Isfahan, he went to Europe to study the works of Western artists. When he returned, he started his work in the General Office of Fine Arts (later the Ministry of Culture and Art), and after some time he was appointed as the administrator of National Arts and joined the Faculty of Fine Arts of Tehran University as art professor, continuing to create unique masterpieces. His works have been exhibited in galleries in throughout Asia, Europe and the United States.Farshchian has since moved to the United States and resides in the Metropolitan area. He brought with him treasures, which were welcomed by Bibliotheque Nationale, British Library, Freer Gallery of Art, Metropolitan Museum, and Harvard University. His paintings are now on display in many outstanding galleries and museums of the world, as well as in private collections. He has received many awards, a doctorate in fine arts, and much praise from European academies and museums.Master Farshchian has achieved a distinctive style and created a school of his own in painting. Some of his special talents are his wonderful sense of creativity, motive designs, creation of round spaces, smooth and powerful lines, and undulating colors. His works are a pleasing composition of nobility and innovation. His themes are cultivated from classic poetry, literature, the Koran, Christian, and Jewish Holy books, as well as his own deep imagination. His most outstanding works are based on human affections and moods, which appear most effectively in graceful faces and figures.While painting, Farshchian often listens to music and the beautiful rhythms set the mood for his bounding, splashing, sometimes wire-thin brush. His pictures urge us to listen with inner ears to "sounds" as u-architectonic as his lines and forms. There is a rich interplay of gentle sounds: bird-calls, trickles, cascades, gurgles, swoops, and swooshes. His tempests, chilling blasts, raging fires, and blood-curdling cries are expressed so artfully that they never cross the threshold of true horror. So graceful is the whiplash that it cannot sting. Farshchian has told many tales on canvas in his unique expression of sur-naturalism.

,,,,,,,,,,,,,, farshchian


,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,بهرام

Thursday, September 09, 2004

شروع سال تحصيلي جديد

امروز كه دوري تو دانشگاه زدم ديدم دانشگاه حال وهواي ديگه اي داره وبا شروع سال تحصيلي دانشگاه از اون رخوت تابستونيش در اومد، بچه ها بعد از مدتي دوباره دوستانشون رو ميبينند ومشغول خوش وبش هستند.از امشب استادا مجبورن تكليفاي روز بعدشون رو آماده كنندو درس خوندنشون شروع مي شه.كارمنداي دانشگاه روزهاي خوش تابستون رو پشت سر گذاشتند و امروز يكي از سختترين روزهاي كاريشون رو شروع كردند.با شروع سال تحصيلي جديد بد نديدم به دانشجويان جديد و دوستاني كه براي اولين بار سري به اين وبلاگ مي زنند خوشامدبگم وبهشون ياد آوري كنم كه اين وبلاگ متعلق به همه دانشجويان اتاواست،ودوستان مطالب ويا نظرات خود رو مي تونندروي اون بنويسند براي اطلاع از چگونگي نوشتن روي وبلاگ لطفا به لينكهايي بالاي وبلاگ توجه كنيدسال تحصيلي خوبي رو همراه با موفقيت براي تمام دوستان آرزو مي كنم
بهرام

Answers to the discussion and idea exchange questions

I would like to apologize first for sending my post to the main page rather than comments section which was due to the presence of the other comments in this page, and second for using English because I am very bad in using Persian keyboard.

1, Regardinging social aspects Canada is a very successful country. Everyone is free to have his/her own faith and life style and …, people are very polite and lawful, moreover although Canada is a multicultural country it is so peaceful and free of racism. Regarding other aspects I found Canada a relatively successful country. In my opinion the US is the most successful country and European industrial countries are in the second rank. Canada has good natural resources which make it relatively rich but I think it is not as developed as it could be and it has much more potentials (I am only comparing Canada's present situation to its own potentials).

Second question: Most of the immigrants especially Iranians are either extremely successful or on the contrary do not have a decent enough life. I feel the latter group could have been in better occupational position in their home country (I am exclusively talking about occupation not any other aspect). About advising other to emigrate to Canada as Prince Ali said there is no unique prescribes for everybody it depends on the personalities, expertise, expectations of life and ….

About Canadian universities: I rank them generally as top 10 in the world in graduate studies. But in undergraduate studies I have no idea about other countries but I recommend Iran better than Canada.

I am looking forward to hearing other friends' viewpoints as well. Thanks for your patience.

M.K.

با کمی مثبت بینی همه سوالها جواب داره

با توجه به اينكه دوست عزيز مون آقاي پرينس علي كه الحق در نقادي پرينس بزرگي هستند سوالات ما رو به نقادي گرفتند تذكر چند نكته رو ضروري ديدم(بعضی از ایرادها رو وارد می دونم ولی نه واسه یه جمع
( دوستانه
******
یک.بنده فكر كردم سوالات رو در يك جمع خودموني كه مقصود همديگر رومي تونيم بفهميم مطرح مي كنم ونه در يك محكمه، كه اگر اينجوري بود خوب مي دونستم چي جوري سوال كنم .مثل این می مونه یکی از دوستش بپرسه "خوبی؟" در جواب بگه "به تو چه؟ مگه تو دکتری". نثر بكار رفته در سوالات شاهد اين مدعاست
*********
دو.سوال رو معمولا واسه جواب گرفتن می پرسن نه براي شنيدن ایرادهای فلسفي
*******
سه.هدف بنده اين بود كه نظر شخصي دوستان رو در مورد مسايل مطرح شده بدونم كه اتفاقاهمين تفاوت ديدگاهها وشرايط متفاوتي كه دوستان ممكن دراون بسر ببرند برام جالب بودوگر نه جواب خودم را خوب ميدونستم
********
چهار.فكر مي كنم دانشجويان زندگي اجتماعي اي فرا تر از كتاب و پيكنيك و درس ودانشگاه دارندوحق دارند در مورد اون به بحث وتبادل نظر بپردازند
********
پنج.اتفاقا نظر بنده در مورد دانشگاهها كاملا مخالف جواب مستتري است كه آقاي پرينس علي به روش كالبد شكافي فلسفی از دل سوال سوم در اوردند
***********
مي خواستم نوشته آقاي پرينس علي رو مورد نقد پرينس علي اي قرار بدم تا به صورت عملی نشون بدم که اگر بخواهيم اينجوری مطالب و نوشته های همديگه رو نقد کنیم دیگه کسی جرات نوشتن یا حرف زدن پیدا نمی کنه ،ولی از این غیر مهم صرف نظر کردم
**********
در خاتمه تاكيد مي كنم كه بهتر است از همديگر بياموزيم تا به يكديگرفقط انتقاد کنیم
***********
خوشخبر

جوابي به" يك مسئله " دوست عزيز" خوش خبر" و جوابي به "چندين مسئله" دوست عزيز "آقاي گازراني

Dear Alireza Gazerani (Prince Ali),

I would like to remind you a few little historical facts; this way you can refresh your memory on some of the issues which I discussed in my previous posting.

I will leave the judgment to the readers. This way, they may realize whether my comparison of social structure of Canada and Iran is “comparing apples with oranges”, or your comparison of “Amir Kabir” with “King Cyrus”.

First of all, I did not say, after Arabs attack we had “NO” good people. I also didn’t have enough time to write a long list and appreciate every one’s contribution towards the well-being of Great Persia.(I know you always like a long appreciation list ; I simply did not have time to put together a long list of all “Devoted people of Persia” to “win the crowd”.)

You compared “Amir Kabir” with “King Cyrus”; the followings are the words directly from the “Cyrus Charter of Human Rights”:

I am Cyrus.
……………………………
When I entered Babylon... I did not allow anyone to terrorize the land... I kept in view the needs of Babylon and all its sanctuaries to promote their well-being... I put an end to their misfortune.
From The First Charter of the Rights of Nations
Cyrus, The Great

Now, Mr Gazerani, Do you really think this is a very small achievement; Honestly we should practice to be a little bit fair over the arguments we make; For more information on how great was Cyrus, please refer to the books written about him and his kindness towards his “own” people including his “enemies”.

You talked about the honorable “Amir Kabir”. To let you know, I have deep respect for him. If you have read my article properly, which I hope you did, I talked about the thoughts of Rostam Hormozd. He was one of the most respected Iranian military generals at the time of Arab invasion of Persia. Being known for his wisdom and intelligent military tactics, he was also an astrologer. He predicted the defeat of Persia by the Muslims but fought “loyally” until his army was defeated. He also predicted the decreasing trend of mannerisms amongst the majority of Persians after Arab’s conquest; the sense of loyalty being replaced by “betrayal.”

Now, I have a question for you; How “Amir Kabir” died?

Of course, you know the answer; He was “betrayed” by his own people, and finally was killed over a “conspiracy”. Please, again refer to my article. I said, “ ….. When I talk about the lost integrity (stated by Rostam in his goodbye letter), I mean the way that integrity as a measure of individual’s quality has slipped from our common awareness. This decreasing trend of mannerisms makes life less attractive to some of Iranians who “still live in Iran”…..”

Dislike you, I don’t call Rostam Hormozd’s achievements, “hilarious military conquest“, neither, I don’t compare him with “Nader Shah Afshar”. Rostam Hormozd, fought for Persia, defended Persia, and died for Persia; he did not cause the destruction of India.

At last, just to let you know, I was very clear about my answer to the “First” question of Mr. Khoshkhabar, since I know him personally. I specifically called my article, “Answer to “one” of the questions posted by ….” NOT all the questions. That is why, you didn’t find the flow.

I only talked about my “own” opinion (Alireza) about why Canada is a better place for living than Iran, and that is ALL.

I hope from now on, you give your own opinions and views, and stop correcting others.

Thank you,

Alireza B.

Wednesday, September 08, 2004

[Persian] Right answers need right questions!

Salam!
I was not really intended to write on this subject until Mr. Bakhshi’s notes encouraged me to get involved. As the title says for itself, it is hard to expect right answers while asking problematic questions!
In such discussion the concept of avoiding paralogism or “Gheyase Mealfaregh” should be considered e.g. oranges and apples could not be compared. Iran and Canada are very different countries; one has a history of civilization of more that two millenniums and the other is a young colony! Therefore the social structure of them could not be compared in a fair way.
Apparently, Mr. Bakhshi has provided some pieces of historic information without a logic connection between them. At a glance there have been some glorious times in Iran’s history even after Arabs invasion as well as social and economical advancements. It is not fair to neglect all about Iranian cultural heritage after Islam (he has already mentioned to Ferdowsi as an icon) just by focusing on wonderful achievements of some ancient leaders. The effect and results of Amirkabir’s efforts for modern Iran is not much less than Cyrus the great. Military conquests of Nader are not less hilarious than any other proud Iranian commander.
Certainly a reasoning not supported by enough evidences will lead to dubious results. That’s why labeling cities and people who are living proudly in a country for centuries won’t help understanding their so called “outrageous” behavior. Overall, it seems that “the integrity” is also missing in that note.
Now let’s go over the questions for God’s sake!
1- Do you consider Canada a successful country and if it is so what has got you attention in it?
Well, success is wide spectrum word and could not be used without some identifiers for its domain. For example Canada might be considered successful in wood industry but not in fishery. It has no brilliant military success at all. And regarding space exploration is years behind US, Russia and Europe. At least, the second part is more sensible. Although it is very personal and might be useful just as statistic index. Again this should be taken into account that the feature of interest is somehow belongs just to Canada or it has come to viewers attention in Canada for the first time!
2- Did you find Iranians in Canada experiencing a decent life style and will you encourage other people (this should point Iranians apparently) to come to Canada?
Again a very cheesy question with no real answer. If the observer goes to elite Iranians community in Vancouver and enjoys communication with people like Mr. Khosrowshahi and Ghermezian of course the answer to first question would be positive and in contrary a visit to some parts of downtown Toronto will give a quite negative answer. This is very depended on who you know rather than what you know. Again due to bias of group under investigation (Iranian students of U of O) this might not even end up to a statistically worthy outcome.
About the second part, the rule of thumb is, every human being is a utility maximizer in rational condition; therefore, the encouragement doesn’t count at all. Immigration is a big step in everyone’s life that needs quite vast set of reliable reasons and motifs. On the other hand advising (Towsieh in Persian might be a more suitable word) needs a good knowledge about the person whom is going to receive the advice. I will definitely advise a person who is interested in Alcohol drinks to enjoy the freedom in Canada and advise the other person who is restricted about family values to be very careful in Canada.
It sounds foolish to encourage people in general, to rush to Canada (unless gold mines in Yukon get activated again)!
3- Do universities have better situation in Canada than Iran and if it is so, what’s the main difference?
Well finally a question that is in the field of a student organization. Although, this question is already biased by hidden imposing better conditions in Canadian universities. It seems that the questioner is just interested in yes answer and that’s why the second part of question is just for positive respondents i.e. if the answer is NO, it is not necessary to state the big difference anymore!
Anyhow if still there is any interest in comparison between oranges and apples, this is a good opportunity to be considered!
Have fun!
Prince Ali.





Tuesday, September 07, 2004

Be aware

The message from NNPC LAGOS OFFICE was just a junk mail


"جوابي به" يك مسئله " دوست عزيز" خوش خبر

شهرياران بود و خاك مهربانان اين ديار
دوستي پس كي سر آمد, شهرياران را چه شد

Once we had sovereigns, and this land (Persia) was a land of kindness and beloved ones
Tell me if you know, what happened to those amities and friendships, and what caused the greatest realm to fall

,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,Example

In order to answer to the question of “whether Canada is a good country to live or not?” I must raise some historical facts in our mother land to help you making your decisions easier.

When Rostam Hormozd was writing his goodbye and final letter to his brother, he never thought, one day, Ferdowsi would translate that to poetic words for us (the future generation) to know what our social status was at the time of our sovereignty before Islam.

,,,,,,,,,,,,,,,,Example

I read this poem when I was a teenager, and I really never understood why Rostam Hormozd, almost 1000 years ago, found Persia in a downstream of human integrity after the fall of empire.

It took me almost 10 years to prove this bitter reality to myself. If any of us just spend a few seconds and shed some lights on the increasing hostile and deceitful behaviors between people of our own race and language, we will realize the drama of these drastic changes.

I am not really sure that I am using the right words for what I want to convey. When I say “us Iranians”, I am not trying to bring down the society which I belong to. I do not mean in the sense that we are the only nation which suffers from this troublesome issue, i.e. look at Western Europe. When I talk about the lost integrity, I mean the way that integrity as a measure of individual’s quality has slipped from our common awareness. This decreasing trend of mannerisms makes life less attractive to some of Iranians who still live in Iran.


One of the examples of human integrity in Persia was the man of honor, King Cyrus. He founded the great Persia by uniting the two original Iranian tribes, the Meds and the Persians. Cyrus declared the first Charter of Human Rights known to mankind . He was not just known for his charter, but mostly was known to be a great and fair conqueror. He is best remembered for his exceptional tolerance and noble attitude towards those he defeated. (Look at us today, we cannot even tolerate our beloved ones for their diverse opinion, forget the enemy.)

Here, I really do not want to give a lecture over integrity and ethics, but indeed, I would like to get your opinion on how us, Iranians, when the time comes for our eulogy to be sung, the word integrity does not become one of the clear notes. A witness to my argument is the news coming out of Iran about the spread of vice; For example, the city of “Ghom”, ones, was referred to as the “city of faith”, now has changed to the “city of vice”. Ironic, isn’t it?

Now, my answer to the question of “whether Canada is a good country to live or not?” is “Yes”. Canada is a society that does not create many normative unwritten rules, dislike Iran. Under the logo of “multiculturalism”, the social norms relatively are fairly even for all races and faiths (there are always some exceptions).

In my opinion, living in Canada is much easier than in our home-land just because there are no (at least not feasible) unnecessary restrictions on people, consequently, the social norms does not become highly restrictive as different faiths gets misinterpreted.

At the end, I would like to here your opinions too.

Yours truly,

Alireza B.
----------------------------
[1] The most respected Iranian military general at the time of Arab invasion of Persia. Being known for his wisdom and intelligent military tactics, he was also an astrologer. He predicted the defeat of Persia by the Muslims but fought loyally until his army was defeated; after that, the last Sasanian king, Yazdegerd, was murdered by a miller. This was almost the end of glorious era for Persians.

[1] One of Iranian greatest poets; who basically is one of the reasons why Persian Language (Farsi / Parsi) has not been forgotten. Arabs put a lot of pressure on Iranians to speak Arabic rather than Farsi, after they conquered Persia. The
Shahnameh (The Epic of Kings), to which he devoted most of his adult life, was originally composed for the princes of Khorasan, who were the chief instigators of the revival of Persian cultural traditions after the Arab conquest of the seventh century.