Tuesday, November 30, 2004

نمايش فيلم مهمان مامان و صرف شام

مكان:سالن اجتماعات ساختمان سايت دانشگاه اتاوا
J0106آدرس:دانشگاه اتاوا،ساختمان سايت،طبقه زير زمين ، اتاق
زمان :جمعه سوم دسامبر ساعت ۵ بعد از ظهر
برنامه اين هفته ۲ قسمت است
قسمت اول:نمايش فيلم مهمان مامان از ساعت ۵ الي ۷ كه رايگان مي باشد
قسمت دوم :صرف شام ،پيتزا با نوشيدني نفري ۲دلار

Example

براي «شهريار» ملك سخن


Example


خداحافظ «يالان دنيا»!

آرش روزبه
... و سرانجام آفريننده «حيدربابا» زير لب گفت: خداحافظ «يالان دنيا!»* و پس از عمري شوريدگي و بي‌پيرايگي در مقبرة‌الشعراي تبريز در كنار بزرگاني چون خاقاني، همام تبريزي، قطران و... آرميد.
سيد محمدحسين بهجت تبريزي كه همگان او را با نام هنري‌اش «شهريار» مي‌شناسند، هرچند شاعري ترك‌زبان بود، اما بيش از آنكه متعلق به ديار آذربايجان باشد، بخشي از هويت فرهنگي و ملي ايران است.
شهريار ملك سخن، تنها شاعر ايراني معاصر است كه برخي آثارش از جمله منظومه جاودانه «حيدربابا» به 90 زبان زنده دنيا ترجمه شده و به اين ترتيب، خود را از محدوده مرزهاي جغرافيايي و سياسي رهانيده و به چهره‌اي جهاني تبديل گرديده است.
در جاودانگي و درجه رفيع هنري «حيدربابا»، همين بس كه اين منظومه در بسياري از دانشگاه‌هاي آمريكا، اروپا و آسياي مركزي، موضوع رساله‌هاي دكتري بوده و موسيقي‌دانان بزرگي مانند «هاژاك» بر پايه آن، قطعات ماندگاري را خلق كرده‌اند.
شهريار در طول زندگي خود، 31 هزار بيت شعر سرود كه جالب است بدانيم، 28 هزار بيت از اين اشعار، فارسي و بقيه به زبان مادري‌‌اش است.
او شاعري «زمان‌آگاه» بود و مانند بسياري ديگر از همتايانش در گذشته‌هاي از دست رفته يا در تخيلات دست‌نيافتني سير نمي‌كرد. او به همان اندازه كه از فرشته الهام و قدرت زايدالوصف تخيل شاعرانه‌اش بهره مي‌گرفت، اطرافش را نيز خوب مي‌ديد و از اين رو در كنار غزل‌هاي عاشقانه و عارفانه‌اش كه خبر از ظهور «حافظ عصر جديد» مي‌دادند، بسياري از اشعارش، رنگ و بوي زمان و رويدادهاي روزگارش را دارند و به نوعي روايتگر تاريخي است كه شهريار در آن مي‌زيسته است.
شهريار، استاد بي‌بديل شعر كهن بود، ولي هنگامي كه عده‌اي او را متهم كردند كه با شعر نو و ادبيات نوين بيگانه است، شاهكار بزرگ خود در شعر نو را درباره «مادر» سرود و بدخواهان خود را به سكوت دايمي محكوم ساخت.
او نمونه كامل دلدادگي و عشق‌ورزي بود و داستان ترك طبابت و روي آوردن به دنياي پررمز و راز شعر، خود گواه اين مدعاست.
شهريار، وطن‌پرستي ديندار بود و در اشعارش مي‌توان اين دو ويژگي را به وضوح ديد. «هماي رحمت» او كه زبانزد خاص و عام است، گواهي بر عشق او به اهل بيت (عليهم‌السلام) مي‌باشد و آنجا كه مي‌سرايد:
«گرم خون ريخت دشمن، شهريارا!
به خون‌ داني چه بندم نقش؟ ايران»
بر دلدادگي‌اش به ايران عزيز صحه مي‌گذارد.
... و همه اين فضايل و كمالات براي اينكه سالروز پرواز آخرينش را «روز ملي شعر» بنامند، كفايت مي‌كرد. علاوه بر اينكه اين انتخاب به گونه‌اي ظريف «وفاق ملي» را نيز تحكيم مي‌كند.
«شهريار» نه متعلق به آذربايجان و ايران كه اكنون متعلق به تمام جهانيان است.
*اشاره به بخشي از منظومه «حيدربابا»
حيدربابا ، دوْنيا يالان دوْنيادى
سليماننان ، نوحدان قالان دوْنيادى
اوغول دوْغان ، درده سالان دوْنيادى
هر کيمسَيه هر نه وئريب ، آليبدى
افلاطوننان بير قورى آد قاليبدى
حيدربابا، دنيا، دنيايي است دروغين
دنيايي است كه از سليمان و نوح به جا مانده است.
دنيايي است كه فرزند مي‌زايد تا آن را به درد و رنج اندازد
دنيايي است كه به هركه هرچه داده، پس گرفته است
چنانچه از افلاطون، فقط يك نام خشك و خالي باقي مانده است.
ولي حالا چرا
آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا؟
بي‌وفا حالا كه من افتاده‌ام از پا چرا؟
نوشدارويي و بعد از مرگ سهراب آمدي
سنگدل اين زودتر مي‌خواستي حالا چرا؟
عمر ما را مهلت امروز و فرداي تو نيست
من كه يك امروز مهمان توأم فردا چرا؟
نازنينا ما به ناز تو جواني داده‌ايم
ديگر اكنون با جوانان ناز كن با ما چرا؟
وه كه با اين عمرهاي كوته بي‌اعتبار
اين همه غافل شدن از چون مني شيدا چرا؟
آسمان چون جمع مشتاقان، پريشان مي‌كند
در شگفتم من نمي‌پاشد ز هم دنيا چرا؟
شهريارا بي‌ حبيب خود نمي‌كردي سفر
راه عشق است اين يكي بي‌مونس و تنها چرا؟

تو بمان و دگران
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از كوي تو ليكن عقب سرنگران
ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما كردي
تو بمان و دگران واي بحال دگران
مي‌روم تا كه به صاحبنظري باز رسم
محرم ما نبود ديده‌ي كوته‌نظران
دلِ چون آينه‌ي اهل صفا مي‌شكنند
كه ز خود بي‌خبرند اين زخدا بي‌خبران
سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
كاين بود عاقبت كار جهان گذران
شهريارا غم آوارگي و در بدري
شورها در دلم انگيخته چون نوسفران

مشت
با مشت بسته چشم گشودي در اين جهان
يعني به غير حرص و غضب نيست حالي ام
با مشت باز هم روي آخر به زير خاك
يعني ببين كه مي‌روم و دستِ خالي‌ام

قسمت هايي از شعر مادر


آهسته باز از بغل پله ها گذشت
در فکر آش و سبزي بيمار خويش بود
اما گرفته دور و برش هاله اي سياه
او مرده است و باز پرستار حال ماست
در زندگي ما همه جا وول مي خورد
هر کنج خانه صحنه اي از داستان اوست
در ختم خويش هم به سر کار خويش بود
بيچاره مادرم! ****
هر روز مي گذشت از اين زير پله ها
آهسته تا به هم نزند خواب ناز من
امروز هم گذشت
در باز و بسته شد
با پشت خم از اين بغل کوچه مي رود
چادر نماز فلفلي انداخته به سر
کفش چروک خورده و جوراب وصله دار
او فکر بچه هاست
هر جا شده هويج هم امروز مي خرد
بيچاره پيرزن همه برف است کوچه ها ***
نه او نمرده
مي شنوم من صداي او
با بچه ها هنوز سر و کله مي زند
ناهيد! لال شو
بيژن! برو کنار
کفگير بي صدا
دارد براي ناخوش خود آش مي پزد ***
او مرد در کنار پدر زير خاک رفت
اقوامش آمدند پي سر سلامتي
يک ختم هم گرفته شد و پر بدک نبود
بسيار تسليت که به ما عرضه داشتند
لطف شما زياد!
اما نداي قلب به گوشم هميشه گفت:
اين حرفها براي تو مادر نمي شود ***
پس اين که بود
ديشب لحاف رد شده برروي من کشيد؟
ليوان آب از بغل من کنار زد؟
در نصفه هاي شب
يک خواب سهمناک و پريدم به حال تب
نزديک هاي صبح
او باز زير پاي من اينجا نشسته بود
آهسته با خدا
راز و نياز داشت
نه او نمرده است ***
نه او نمرده است که من زنده ام هنوز
او زنده است در غم و شعر و خيال من
ميراث شاعرانه من هر چه هست از اوست
کانون مهر و ماه مگر مي شود خموش؟
آن شيرزن بميرد؟ اوشهريار زاد
هرگز نميرد آنکه دلش زنده شد به عشق/ ***



Monday, November 29, 2004

بيژن ترقي يادش را با حضورش بزرگ و گرامي داريم


Example


بيژن ترقى، از آخرين بازماندگان نسلي از ترانه سرايان ايران است، كه ترانه را در موسيقي ايران همطراز شعر كردند. مدتي را اخيرا در بيمارستان گذراند و از بيم خرج بيمارستان، پيش از آنگه پزشكان بگويند به فرمان جيبي كه خالي بود به خانه بازگشت. تهراني است. سه هفته پيش از بهار سال ۱۳۰۹ بدنيا آمد.
كتاب خاطرات او با نام «از پشت ديوارهاى خاطره» منتشر شده است. او به عمري كه در راديو ايران از سال ۱۳۳۵ تا انقلاب ۵۷ پشت سر گذاشت، دراين كتاب نگاهي خواندني افكنده است. نظير آن نگاهي كه نواب صفا، ترانه سراي كهن سال ديگر ايران در كتاب خاطراتش با نام "قصه شمع" به گذشته كرده است.
بسياري از خوانندگان دهه ۴۰ و ۵۰ ايران كه با سن و سالي ميانه و گاه بسيار جوان پا به ميدان نهاده بودند ترانه‍هاي او را خواندند و به شهرت رسيدند: حميرا، هايده، مهستي ... و پيش از آنها: مرضيه، دلكش، پوران... و باز پيش و پشآپيش آنها "بنان" با صداي افسوني اش. بيژن ترقي شهر را ترانه و ترانه را شعر كرد. بخوانيد اين سروده بسيار زيبا را كه ترقي سرود و بنان بسيار استادانه آن را خواند:
« تا بهار دلنشين آمده سوى چمن
اى بهار آرزو! بر سرم سايه فكن
چون نسيم نوبهار، بر آشيانم كن گذر
تا كه گلباران شود، كلبه ويران من
تا بهار زندگى، آمد بيا آرام جان
تا نسيم از سوى گل، آمد بيا دامن كشان
چون سپندم برسر آتش نشان، بنشين دمى
چون سرشكم در كنار، بنشين، نشان سوز نهان
....
بازا ببين در حيرتم، بشكن سكوت خلوتم
چون لالهِ صحرا ببين، در چهره داغ حسرتم
اى روى تو آيينه ام، عشقت غم ديرينه ام
بازا چو گل در اين بهار، سر را بنه بر سينه ام
بيژن ترقي از جمله روزنامه نگاران عرصه ادبيات ايران نيز بود و با بسيار از مجلات هفتگي و حتي ماهنامه‍هاي ايران قبل از انقلاب همكاري داشت. پس از انقلاب از همين تخصص و آشنائي خود بهره گرفت و در لابلاي صفحات مجلات وزين كشور ماند، تا هر بار كه آن‍ها را مي‍گشايند به ياد آرند: ترانه سراي ميهن خويش را!
موسيقي ايران را به همان اندازه مي‍شناسد كه شعر ايران را و اين دو شناخت بود كه از بيژن ترقي ترانه سرائي فراموش نشدني ساخت.
پدرش صاحب كتابفروشي معتبر تهران "ترقي" بود و او بيست و پنج سالگى، به نسخه اى از اشعار صائب تبريزى به خط خود وي دست يافت و آن را تصحيح كرد و با اين تصحيح به جمع ادبا، محققان و شعراي دوران پيوست.
نخستين ترانه خود را روي آهنگي از ساخته‍هاي حسين ياحقي ساخت و اين آغاز همكاري و الفتي بود كه تا پايان عمر حسين ياحقي ادامه يافت.
تا ۱۳۷۳ـ۱۳۷۲ هر كس كه مى خواست بيژن ترقى را ببيند، به خيابان جمهورى نرسيده به خيابان ظهير الاسلام، نبش كوچه حمام وزير مى رفت و او را پشت ميز كارش در «كتابخانه خيام» مى ديد. چه بسيار از نسل جوان بعد از انقلاب پاي صحبت بيژن ترقي با تاريخ موسيقي و ترانه و شعر در ايران آشنا شدند. برخي از آنها ترانه سرايان جديد ايران شدند.
اميد، كه زمانه فرصت دهد تا برايش بزرگداشتي در خور گرفته شود. براي ترانه سرائي كه اين بيت ورد زبانش است:
طفل زمان، فشرد، چو پروانه ام به مشت
جرم دمى كه بر سر گل‍ها نشسته ايم
Quoted by Prince Ali
Please use this article in future days on weblog



Sunday, November 28, 2004

نگاهى به تاثير فرهنگ ايران بر يونان پس از حمله اسكندر



گنجينه فرهنگى ايران باستان
ترجمه: سهراب برازش
درباره پيروزى اسكندر بسيار نوشته اند. پيروزى اسكندر تنها به واسطه نبوغ نظامى اش حاصل نشد، بلكه به اين علت نيز بود كه او به مصاف امپراتورى پهناورى رفته بود كه قدرتش تحليل رفته و در دوره ضعف خود به سر مى برد. حتى به لحاظ فرهنگى نيز دوره امپراتورى ايران به سر آمده بود _ معماران، مجسمه سازان و شاعران تنها به تقليد از شكل ها و قالب هاى بى روح و سرد مى پرداختند- و بدين ترتيب جاى تعجب نبود كه هنر يونانى از وراى شهرهاى ويران شده ايران در آسيا به پيشروى ادامه داد. در مراكز تازه قدرت آسيا معمارى به سبك يونانى رواج پيدا كرد، به زبان يونانى تكلم و نوشته مى شد و طرز فكر يونانى نفوذ پيدا مى كرد. بدين ترتيب دگرگونى بنيادى، تاريخى و گسترده اى اتفاق افتاد. به نظر مى رسيد نقش محورى و برتر آسيا در تمدن دنيا براى هميشه به پايان رسيده است نقشى كه آسيا توانسته بود به مدت دو هزار سال آن را حفظ كند.
حتى هزار سال قبل از فروپاشى امپرانورى ايران يونانى ها به لحاظ فرهنگى و اخلاقى نسبت به ايرانى ها احساس برترى مى كردند. در آن زمان يونانى ها خودشان را حامل فرهنگى جهانى و فراگير مى دانستند. قطعه اى كه از يكى از آثار افلاطون در اينجا نقل مى شود مبين اين ديدگاه يونانى ها است: «امروز ايرانى ها در وضعيت بسيار بدى به سر مى برند. به نظر ما علت اين مسئله اين است كه حكومت ايران از طريق محدود كردن آزادى و نيز افزايش استبداد خودكامه، برادرى و روح مشترك را در حكومت نابود كرده است.»اين قضاوت در مورد ايران مورد استناد ديگران نيز قرار گرفت. قضاوت افلاطون براى نسل ها و دوره هاى بعدى اغلب حكم سندى براى ارزيابى و سنجيدن ايران را داشته است. از آن زمان تاكنون اين ديدگاه براى بسيارى تعيين كننده بود است. اگر بنيانگذار مذهب زرتشت را مستثنى كنيم به نظر مى رسد كه ديگر چيز زيادى باقى نماند تا با آن ايرانى ها بتوانند خودشان را با فرهنگ قدرتمند و در حال شكوفايى يونان مقايسه كنند. از آنجا كه ما (غربى ها) تاريخ ايران را به مدت تقريباً دو هزار سال عمدتاً از طريق منابع تاريخ نگاران يونانى و يا از طريق تورات مى شناختيم، بسيار پيش آمده است كه اظهارات مغرضانه شان را به عنوان حقيقت محض پذيرفته ايم. تازه در آستانه قرن بيستم بود كه شروع كرديم به اين گونه تاريخ نگارى ها با ديدى منتقدانه بنگريم و روايت هاى توام با پيشداورى را بازشناسيم و در جهت زدودن پيشداورى ها بكوشيم.در همين نوشته هاى يونانى ها بود كه براى اولين بار تضاد ميان دموكراسى يونانى و استبداد ايرانى مطرح شد. در اين نوشته ها به كرات از جوامع «آزاد» و «خلاق» يونان در تقابل با جوامع «غيرآزاد» و «غيرخلاق» ايرانى ها ياد شده است. اما واقعاً تا چه حد جوامع يونانى «آزاد» و ايرانى ها صاحب جوامعى «غيرآزاد» بودند؟
اگرچه صحت دارد كه در ايران پادشاهى قدرقدرت با تعداد معدودى مشاور حكومت مى كرد و كسى اجازه چون و چرا درباره شيوه حكمرانى او نداشت و اصولاً حكومتش وراى هر گونه انتقادى بود و كسانى كه در اصول حكومت ترديد مى كردند در معرض اين خطر بودند كه دشمن تلقى شده و مورد پيگرد قرار گيرند، اما حكومت ايران در امورى مانند مذهب، هنر و علم براى رعاياى خود نقش قيم را بازى نمى كرد. در هر شرايطى بابلى ها، مصرى ها، آسورى ها، يهودى ها، هندى ها و يونانى هاى مقيم ايران آن روز اجازه داشتند به سنت هاى خودشان وفادار و پايبند باشند، هيچ سخنورى به خاطر باورهايش مورد پيگرد و هيچ فيلسوفى به خاطر عقايدش مورد اتهام و سوءظن قرار نمى گرفت (مگر اينكه ديگران را به مبارزه با شاه و حكومتيان دعوت مى كردند). تنوع اعتقادات و افكار چيزى بديهى شمرده مى شد. در حكومت هاى آن زمان حكومتى نبود كه بيش از ايران ملتش آزادى عرضه كند.
اگرچه صحت دارد كه در همان زمانى كه شاه ايران، داريوش، مصون از هر گونه چون و چرا و وراى اراده مردم حكومت مى كرد، در حكومت - شهر آتن «حكومت شهروندان» جريان داشت. در سال ۵۱۰ قبل از ميلاد در آتن به فرمانروايى هيپياس (Hippias) مستبد پايان داده شد و كلايستنس (Kleisthenes) حكومت را به دست گرفت و به واسطه اصلاحات اساسى او بود كه زمينه هاى شكل گيرى دموكراسى آتنى فراهم شد. هر شهروندى محق بود از طرف شهروندان ديگر براى مقامى عالى رتبه در حكومت انتخاب شود و به طور فعال در حكومت نقش ايفا كند. هر رهبر سياسى مى بايست قبلاً در انتخابات كانديدا مى شد و اين امكان وجود داشت كه توسط مجمع ملى منصوب و يا بركنار شود. پريكلس (Perikles)، رهبر حزب مردم، سيستم را از آنچه كه بود نيز بهتر كرد، بدين ترتيب كه به شهروندان سطوح پايين تر اجتماع نيز فرصت داد در مقام هاى بالاى حكومتى امكان فعاليت داشته باشند. اما در دولت شهر آتن واقعاً به چه كسى به چشم «شهروند» مى نگريستند؟ تنها افراد آزاد (غيربرده) و ساكنان قديمى شهر بودند كه شهروند شمرده مى شدند. حتى پيشه وران و كشاورزان مهاجر به شهر، شهروند به حساب نمى آمدند چه برسد به روزمزدها و كارگرهاى كم درآمد. كسانى كه ارج و قربشان در شهر حتى از اينها هم كمتر بود، برده ها و اسيران جنگى بودند كه توده بزرگى را تشكيل مى دادند. اينها در مزارع بزرگ مالكان، در بنادر، در كشتى هاى جنگى و معادن دشوارترين كارها را انجام مى دادند. آمارى از سال ۴۰۰ قبل از ميلاد، به قدر كفايت روشنگر است: در آن زمان در دولت شهر آتن تنها ۱۸ هزار شهروند حق راى داشتند، ۱۰ هزار نفر (از واجدين شرايط) مهاجرانى بودند كه حق راى نداشتند و بيش از ۴۰۰ هزار نفر برده ها بودند كه طبعاً از دادن راى محروم بودند. اكثريت قاطع جمعيت شهر در وضعيت بهترى از توده كشاورزان خرده پا، پيشه وران و برده هاى آن زمان ايران روزگار نمى گذراندند، درست به همان اندازه از حقوق زندگى محروم بودند و مدام در اين ترس به سر مى بردند كه به خاطر قصورى به زندان افكنده شده، شلاق بخورند و مورد شكنجه قرار بگيرند.حال مى رسيم به پيش داورى دوم: گفته مى شود يونان فوق العاده فرهنگ ساز بوده است، با فيلسوف ها، هنرمندان و دانشمندانش به مدت دو هزار سال معيارهايى براى فرهنگ غرب تعيين كرد، در حالى كه رقيبش ايران چيز زيادى براى آيندگان به جاى نگذاشت و به خصوص در آينده اروپا چندان تاثيرگذار نبود.در واقع يونانى ها بعد از پيروزى بر ايران، از نظر فرهنگى آنچنان خيز بلندى برداشتند كه براى سرنوشت آينده اروپا بسيار اساسى و تعيين كننده شد. فلسفه امروز غرب بدون آثار سقراط، افلاطون و ارسطو غيرقابل تصور است، درام نويسانى مانند آيخليوس، سوفوكلس و اوريپيد با تراژدى هايشان الگوى تئاتر جديد را پى ريزى كردند، تاريخ نويسانى مثل هرودوت و توسيديد «پدران» روش هاى تاريخ نگارى غرب اند. فراموش نكنيم كه متفكران سياسى، مجسمه سازان، دانشمندان و رياضى دانان نيز به يونان دين دارند. از آن چارچوب ها بود كه اروپاى مدرن شكل گرفت.
اما ايران نيز در برخى موارد در شكل دادن به فرهنگ غرب تاثيرى اساسى داشت حتى اگر اين تاثير در نگاه اول مشاهده نشود. دانشمندان ايرانى روى يونانى ها تاثير گذاشتند و يونانى ها نيز افكار آنها را بدون تغيير به دوره هاى بعد منتقل كردند. برخى از اين افكار را ما اروپايى مى پنداريم در حالى كه ريشه آنها در اصل خيلى قديمى ترند. اگرچه امپراتورى ايران در زمان جانشينان داريوش خيلى زود قدرتش را از دست داد، اما اين قدرت سياسى بود كه از دست رفت. در عوض زندگى فرهنگى به خصوص در سرزمين هاى تحت فرمانروايى ايران، جايى كه تحت حمايت هاى حكام ايرانى، دانشمندان، شاعران و هنرمندان بدون مزاحمت كارشان را ادامه مى دادند، رشد و نمو يافت. دستاوردهاى اين زندگى فرهنگى قابل توجه بود. اگرچه بسيارى از ادبا و مجسمه سازان تنها به تقليد از قالب هاى گذشته مى پرداختند، وليكن دانشمندان علوم طبيعى و رياضيدان ها اساس علومى را پى ريختند كه بعداً يونانى ها آنها را جذب كرده و توسعه دادند. اگرچه اكثر اين پيشگامان در اصل ايرانى نبودند، بلكه از بابلى ها، مصرى ها، هندى ها يا يونانى هاى آسياى صغير شمرده مى شدند، اما همه آنها تنها در امپراتورى ايران بود كه به دانش هاى اساسى شان در علوم نايل آمدند. زيرا اين اولين بار در تاريخ بشر بود كه حكومتى سياسى با ملل مختلف تشكيل شده بود و بدون هيچ مشكلى متفاوت ترين فرهنگ ها قادر بودند با هم حشر و نشر داشته باشند و به شكل بى نظيرى دانش ها و دستاوردهايشان را با هم معاوضه كنند. در بسيارى فرهنگستان ها مترجمين بى وقفه در حال ترجمه بودند و براى اولين بار در كتابخانه هاى بزرگى آثارى از همه ملل شناخته شده آن روز جمع مى شد.كوروش و داريوش و حتى جانشينان آنها كه از قدرت چندانى بهره مند نبودند آگاهانه از اين روند حمايت مى كردند. آنها با اين روند جريانى را به راه انداختند كه بعدها براى يونانى ها و رومى ها سرمشق شد و اين سرمشق همان آغاز فرهنگ جهانى بود. ريچارد فراى (Richard Frye) تاريخ فرهنگ نگار آمريكايى در اين باره مى نويسد: «اگر بخواهيم دستاوردهاى ايران دوره هخامنشى را به درستى ارزيابى كنيم بدون شك يكى از بزرگترين اين دستاوردها برنامه «دنياى واحد» يا امتزاج ملل و فرهنگ هاى مختلف بود كه اسكندر و رومى ها وارث آن شدند... مردم قبايل و ملل دوردست به واسطه صلح طلبى ايرانى ها با هم ارتباط پيدا كردند. مطمئناً دادوستدى متقابل ميان آنها جريان داشت...»حتى خود ايران نيز كه مركز امپراتورى بود در زمينه هاى علمى و فرهنگى حرف هايى براى گفتن داشت. اين مدعا تنها براساس وجود زرتشت خلاصه نمى شود. بسيارى از واژه هاى ايرانى در زبان هاى عبرى، آرامى، سريانى و حتى يونانى يافت مى شود. اين را مديون يكى از بهترين محققان ايران باستان، گئو ويدنگرن (Geo Widengren) سوئدى هستيم كه تحقيقات ارزنده اى در اين زمينه دارد. برعكس، واژه هاى سامى و يونانى بسيار كمى در زبان فارسى باستان قابل شناسايى اند. گئو ويدنگرن در اين باره مى گويد: «حتى تجزيه و تحليلى ابتدايى نيز به طور روشن نشان مى دهد كه جهت تاثير فرهنگى از كدام سو به كدام سو بوده است.» وى بر اين عقيده است كه چنانچه تحقيقات تطبيقى جامع و دقيقى در زمينه زبان هاى فارسى باستان و يونانى صورت گيرد نتايج حاصله احتمالاً شگفت انگيز خواهد بود.
امروز مى دانيم كه يونانى ها شيفته زندگى فرهنگى امپراتورى ايران بودند. اگر به قدر كافى با اظهار نظرهاى تحقيرآميز يونانى ها درباره دشمن قدرتمندشان آشنا باشيم جمله اخير به نظرمان عجيب و باورنكردنى مى آيد. انتقاد تند افلاطون كه قبلاً نقل كرديم نيز از همين دست اظهارنظرها است.
اما همين افلاطون خود بارها به سرزمين هاى امپراتورى ايران به خصوص مصر رفت تا از كتابخانه هاى آنجا ايده هايى براى فلسفه اش به دست بياورد. انتقاد افلاطون در درجه اول متوجه سيستم سياسى ايران است نه فرهنگ آنجا. او عميقاً با اخلاق، روش هاى تربيتى و جهان بينى ايرانى ها آشنا بود و به صورت گسترده اى به آموزه هاى زرتشت پرداخته بود. كاملاً قابل تصور است - و كم نيستند محققانى كه به طور جدى از اين نظريه جانبدارى مى كنند - كه افلاطون در آموزه هاى اخلاقى اش و نيز در مابعدالطبيعه اش از بنيانگذار بزرگ مذهب زرتشتى، تاثيرپذيرفته باشد. اما هنوز در مورد چنين مسائلى به قدر كافى پژوهش و تحقيق صورت نگرفته، تا بتوان برپايه آنها حكم قطعى و نهايى صادر كرد.
ميان بزرگان فرهنگى و بانفوذ يونان افلاطون تنها كسى نبود كه با اشتياق به ديدن كتابخانه هاى سرزمين تحت نفوذ ايران رفت. تعداد كثيرى از رياضيدانان، منجمين و فيزيكدانان هاى يونانى به سوى شرق روان مى شدند تا از علوم مترقى آنجا بياموزند. اين سفرها پيامدهايى را براى تاريخ جهان به همراه داشت. دموكريت (Demokrit) از بابل اساس هندسه فضايى را اخذ كرد و آن را به آتن برد.
او همچنين چيزهاى ديگرى را نيز از آنجا اخذ كرده از جمله: روشى مطمئن براى محاسبه موقعيت صور فلكى و نيز ايده قائل شدن دو قطب شمال و جنوب براى كره زمين. تالس اين ايده را كه هر سال را براساس ۳۶۵ روز بسنجد، از مصر گرفت. فيثاغورث نيز از مصر ايده هاى زيادى اخذ كرد.بنابراين امپراتورى ايران در دوران هخامنشى يك گنجينه فرهنگى غنى را به آيندگان اروپا و آسيا عرضه كرد، كه درباره اش هرچقدر گفته شود كم است. زيرا هنوز نيز همچون گذشته اسناد و مداركى از پيشرفت ها و دستاوردهايى كه تحت حمايت هاى شاهان هخامنشى شكل گرفته بود كشف و شناخته مى شود.
منابع:
Iran, Drehscheibe Zwischen Ost und West/ Gerhard Schweizer- Stuttgart,1996 1996
http://www.sharghnewspaper.com/830908/html/hist.htm#s141870
Quoted By Prince Ali



Saturday, November 27, 2004

وکیل رعایا


karim khan zand

كريم خان كه رييس طايفه زند از مردم «لر- بختياري» و يكي از ژنرالهاي ارتش نادرشاه بود؛ پس از قتل نادر (دهم ژوئن ۱۷۴۷ در يك كودتاي نظامي) ، در سخت ترين شرايط تصميم گرفت مانع از هم گسيختگي ايران شود؛ زيرا كه پس از كودتا، هر ژنرال در يك منطقه از كشور پرچم خودمختاري برافراشته بود. از جمله ژنرال احمدخاني دراني در قندهار. در اين هرج و مرج، كريم خان با ده سال تلاش يكايك اين مدعيان را سركوب كرد، ولي پس از هر پيروزي ، مغلوبين را مورد بخشودگي قرار داد و دشمنان مقتولش را با احترام و تشريفات مرسوم دفن كرد و با اين كه بناي كاخ گلستان را در تهران آغاز كرده بود، شهر شيراز را پايتخت كشور قرار داد تا بازگشتي به عهد باستان و در مجاورت تخت جمشيد باشد. وي با ايجاد يك نظام اداري ـ قضايي كارآمد آرامشي را به ايران بازگردانيد كه قرنها روي آن را به خود نديده بود. كريم خان در طول ۳۰ سال زمامداري اش به عمران و آباداني فراوان دست زد. تجارت را تشويق و ماليات كارگران و كشاورزان را لغو كرد. درشيراز بناهاي متعدد از جمله مسجد و بازار وكيل را ساخت. حافظيه و آرامگاه سعدي از كارهاي اوست. وي در كرمان نيز دست به عمران زد و بازسازي مسجد جامع مظفريه از يادگارهاي اوست و به همين سبب كرماني ها لطفعلي خان نوه وي را در روزهاي سختي در پناه خود قرار دادند.
كريم خان كه از پذيرفتن عنوان شاهي و تاسيس سلسله اجتناب مي كرد و خود را وکیل مردم می خواند. نسبت به امنيت خليج فارس و خوزستان حساس بود. مورخان اروپايي كريم خان را مردي عادل و منصف و يك ايراني فوق العاده و شخصيتي منحصر به فرد در تاريخ توصيف كرده و درباره اش به نقل از ديپلماتهاي اروپايي و ميسيون هاي مسيحي نوشته اند: كريم خان كه از يك نژاد خالص ايراني بود از ديدن شادي مردم شاد مي شد و براي شاد كردن شيرازي ها از جيب خودش ( نه از خزانه عمومي) به نوازندگان پول مي داد كه در ميدان هاي شهر ساز بزنند و اگر فرصتي به دست مي آورد درطباخي هاي عمومي در كنار مردم عادي غذا صرف مي كرد و با شنيدن گفتگوي آنان با يكديگر از دشواري ها آگاه مي شد و آنها را حل مي كرد.
در سلسله زند و حکومت کريم خان به زن جايگاه مناسب تري در هسته مرکزي حکومت داده شد. کريم خان حرمسرا پروري شاه را عامل ترويج فساد و بي بند و باري در بطن جامعه مي دانست و از همين رو از اين امر اجتناب مي ورزيد. در همين دوره و با توجه به نگاه اصولي تر و منطقي تري که به زن و جايگاه او گرديد زنان به پيشرفت هاي جالبي نيز دست يازيدند. از آن جمله در همان زمان بود که اولین عکاس زن ایرانی يعني اشرف السلطنه همسر محمد خان اعتماد السلطنه معرفی شد و در خانواده های اشراف این صنعت نوظهور در بین زنان و دختران رواج پیدا کرد.
کريم خان زند عليرغم عادل بودن مورد ستايش شعرا قرار نگرفت . چرا که روزي شاعري غزلي طولاني در مدح کريم خان گفت. کريم خان بعد از شنيدن شعر گفت: آهاي خزانه دار، صد تومان به اين شاعر بدهيد. شاعر با تعظيم خارج شد. بعد از نيم ساعت، برگشته و گفت: کسي به من چيزي نداد. کريم خان گفت: تو دروغي گفتي که من خوشم بيايد. من هم دروغي گفتم که تو خوشت بيايد. پول ديگر براي چيست؟
وکیل رعایا درشبهای زمستان بر روی پشت بام عمارت خود می رفت و خانواده هایی که استطاعت داشتن خانه ای گرم را نداشتند از روی دودکش خانه ها شناسایی می کرد و برای آنها سوخت و غذا می فرستاد.
و این تنها گوشه ای است از خدمات این شاه محبوب .

--------

بهرام


Thursday, November 25, 2004

سيما بينا را بهتر بشناسيم


Example


بي شك براي ما ايرانيهاي مقيم اتاوا كنسرت بزرگ بانوي ترانه وموسيقي محلي ايران همراه با گروه دستان يكي از بزرگترين حوادثی است كه طي چند سال اخير در اين شهراتفاق افتاده است به شرط اينكه اين در بي همتاي موسيقي محلي ايران را بهتر بشناسيم
مناسب ديدم براي شناخت بهتر سيما بينا از نوشته ها و سروده هاي بزرگاني چون فريدون مشيري و سيمين بهبهاني استفاده كنم
آنچه در زير ميبينيد شعري است كه سيمين بهبهاني با خط خوش خود براي سيما بينا سروده است براي شنيدن شعر با صداي خود شاعر
اينجا را كليك كنيد



آنچه در زير مي خوانيد شرح زندگي سيما بيناست از زبان فريدون مشيري كه در دوران سخت تنهايي وسكوت سيما بينا نوشته شده است(بر گرفته از سيما بينا).شايد با دانستن رنجي كه اين هنرمندومحقق در راه زنده نگه داشتن و گرد آوري موسيقي محلي ايران متحمل شده است بيشتر پي به ارزش او وهنرش ببريم.

"در يك خانواده اصيل خراساني بدنيا آمده است، پدرش شريف ترين سربازان اين سرزمين است كه با موسيقي هم ازدير باز انس و الفتي عميق داردوبا دقايق اين هنر آشناست.

Example



وقتي دخترش شش هفت ساله شدو پدر صداي خدادادواستعداد درخشان او را آماده پرورش يافت به تربيت ذوق ا همت گماشت،برايش آهنگهائي ساخت،ترانه هائي يادش داد،روز به روز شكفته تر مي شد ده ساله بود كه ترانه هائي را در برنامه كودك راديو مي خواند شايد شما هم شنيده باشيد:بزغاله من،چوپان،ميرزا ماشاالله،خانم ناظم .هرچه بزرگتر شد ،علاوه بر مكتب پدر، در محضر استادان بزرگ موسيقي بفراگرفتن اين هنر پرداخت.

Example


انگار حنجره او، زير وبم ها وتحريرهاي صدايش اختصاصا براي خواندن ترانه هاي محلي و آهنگهاي روستائي خلق شده است.
زنده ياد استاد دوامي دوره كاملي از پرده هاوتصنيف هاي قديمي را به او آموخت وپايان نامه آواز او را به مهر و امضاي خود مسجل كرد.

Example


استاد يگانه احمد عبادي -كه خدايش طول عمر دهد -رديف موسيقي اصيل را به او ياد داد و اين خانم هنرمند هنوز هم از دانش آن استاد فيض مي برد و محضرش را غنيمت مي شمارد.
وقتي تحصيلات دانشگاهي خود را به پايان برد به استخدام وزارت آموزش وپرورش در آمد،معلم شد،نقاشي درس مي داد.
در روزگاري كه بسياري از هنرمندنمايان ستاره هاي كاباره ها مي شوند، من شاهد بودم كه او، درعين نياز چگونه با مناعت طبع و بزرگواري پيشنهاد هاي كاباره داران را ردمي كرد.
مبالغ پيشنهادي براي هر شب آواز در كاباره چندين برابر حقوق ماهانه معلمي او بود اما او حرمت هنر،حرمت خود و خانواده خود را پاس مي داشت، هيچ يك از اين دعوتهاي پر سود را نپذيرفت وتنها به خواندن در راديو ادامه داد.

Example


سالها به بالا بردن سطح هنر و معلومات خود در رشته هاي نقاشي و موسيقي و گرد آوري و ضبط ترانه هاي محلي زادگاه خود خراسان ونقاط ديگر ايران پرداخت وهمچنان معلم باقي ماند تا .... در تحولات تحولات ودگرگوني هاي اخير ستارگان كاباره هاي اينجا به كاباره هاي كشورهاي ديگر رو كردندو اين قناري تنها ماندو خاموش ماند.و آن آواهاي رنگين وترانه هاي دلنشين محلي جاي خود را به بغض هاي گره خورده سپرد.
حقوق معلمي او -شايد به خاطر اينكه نامش در رديف خوانندگان راديو بوده ويا به هر دليل ديگر از همان ابتدا قطع شده است.
در اين مدت، همسر جوانش نيز چشم از جهان فرو بست و او را دراين دنياي پر آشوب تنها گذاشته است و او، اينك با فروش تابلوهائي كه مي كشدوبا تدريس خصوصي معاش خودو دو فرزندش را تامين مي كند.
......
اين چند سطر زبان حال قناري خاموش است.
پرواز آفتاب ونسيم و پرنده را
مي دانم و صفاي دلاويز دشت را
از پشت ميله هاي قفس اما
تنها
پرواز لحظه ها را
افسوس مي خورم
پرواز اين پرنده بي بازگشت را
فريدون مشيري
در يتيم:مرواريد بزرگي است كه يك دانه تنها در صدف باشد (لغت نامه دهخدا)
"

باید به نوشته فریدن مشیری اضافه کرد که :از سال 1993 سیما بینا به فستیوالهای مختلفی در سراسر جهان دعوت شد تا موسیقی وترانه هائی را که در دوران رنج وسکوت با اهتمام فراوان از جای جای ایران وبخصوص خراسان گرد آورده بود به دنیا معرفی کند . امروز ثمره سی سال تلاش سیما بینا با جهانی شدن موسیقی اش به بار نشسته است.
پر واضح است اين هنرمند بزرگ تمام آن رنجها را با اميد روزي كه ترانه هاي زيباي محلي ايراني را با صداي خوشش به گوش ما وتاريخ برساند تحمل كرده است، پس بر ماست كه قدرش را بدانيم.

برگرفته از سایت سیما بینا
گرد آورنده: بهرام



دختران ايران باستان با مهريه عندالمطالبه عروس مي‍شدند



ميراث خبر، گروه فرهنگ، كيان‍مهر احمدي _ تصور رايج بر اين است كه مهريه هاي كلان يا عندالمطالبه بودن مهريه مربوط به دوره اسلامي است، اما نتايج پژوهش‍هاي اخير دكتر «سعيد عريان»، رئيس پژوهشكده زبان و گويش روي عقدنامه هاي پهلوي و پازند، نشان مي دهد كه اين موارد ريشه در ايران باستان و دوره پيامبري زرتشت دارند. كما اينكه در قباله هاي ازدواج زمان زردشت پيامبر نيز، ميزان مهريه عندالمطالبه كه بر ذمه داماد بود، شهود و تاريخ ازدواج درج شده است.
ازدواج يكي از كهن ترين نهادهاي اجتماعي است كه بسياري از آداب و رسوم آن از زمان باستان تا به امروز حفظ شده و از زوال مصون مانده اند. به تازگي سه متن دعايي بسيار زيبا از متون پهلوي و پازند به همت سعيد عريان، مورد پژوهش قرار گرفته است كه صرفا در رابطه با ازدواج تحرير شده اند.
كهن ترين اشاره به ازدواج در «گاهان»، هات ۵۳ آمده كه به ازدواج پورچيستا دختر زردشت با جاماسب مربوط مي شود. گذشته از گاهان در منابع متاخر ديگر اوستا نيز همانند اَرد يشت و نيز منابع دوره ميانه از جمله دادستان ديني، ماديان هزار دادستان، روايات پهلوي و شايست نشايست به مساله ازدواج اشاره هاي فراوان شده است. در ميان منابع مكتوب پهلوي و پازند، اسناد ازدواج داراي كمترين تنوع است كه بنا بر آگاهي موجود تعداد آنها تنها ۶ سند است. سه تا از اين سندها كه در سال گذشته مورد پژوهش قرار گرفته اند، عبارتند از: ۱. «درباره پيمان كدخدايي» با تحرير پهلوي متعلق به سال ۶۲۷ يزدگردي برابر با سال ۱۲۷۸ ميلادي.
۲. «نكاح از روش ايران» تنها با تحرير پازند.
۳. «آخرين پيمان پهلوي يا نكاح پيماني پهلوي، آخرين نوزود به هنگام بر ريختن» متعلق به سال ۷۶۷ يزدگردي برابر با ۱۴۱۸ ميلادي. با تحرير پهلوي و پازند.
اين اسناد، نمونه اي از اسنادي هستند كه همه آنها متون يكساني دارند. آغاز سند در بردارنده ستايش هرمز و آفريننده، «اهونور» يا دعاي «يثا اهو» و ادعيه ديگر است. اصل سند نيز شامل تاريخ روز، ماه و سال ازدواج، شجره و محل زندگي زوجين، گرفتن اقرار از زوجين مبني بر توافق متقابل در تعهدات، ميزان مهريه و... مي شود و سرانجام سند، دعا و آرزوي خوشبختي براي زوجين را در بر مي‍گيرد.
علاوه بر اين ها در سه متن دعايي زير كه هر سه از پازند به جاي مانده اند، به ازدواج اشاره هاي مستقيمي شده است.
نخستين متن، «دعاي نكاح گفتن» است كه در صفحه ۱۱۷ متون پازند قرار دارد و توسط «آنتيا» دانشمند نامداري از پارسيان هند، در سال ۱۹۰۹ گردآوري شده است. در ميان متون سه گانه مذكور، اين متن داراي ارزشي ويژه است و با تمام كوتاهي خود، صرفا از يك متن دعايي فراتر رفته و مي تواند به عنوان يك سند ازدواج نمونه نيز مطرح شود، زيرا تمام ويژگي هاي يك سند ازدواج همانند تاريخ، طرفين ازدواج، شهود و مهريه در آن ديده مي شود.
ديگر «دعاي پيماني» كه در صفحات ۱۱۶ _ ۱۱۷ متون پازند جاي دارد و صرفا يك متن دعايي است. اين متن از نظر به كار بردن جمله ها و مضمون دعايي زيباي مربوط به ازدواج حايز اهميت است.
سوم «آفرين بزرگان» كه در صفحات ۱۱۵ _ ۱۱۶ متون پازند جاي گرفته و از نظر تشبيهات و مضمون ها زيباترين و شيواترين اين متون سه گانه است. در اين متن به نام بسياري از ايزدان، شخصيت هاي حماسي و گل ها همراه با صفات مربوط به آنها اشاره شده است كه در مجموع ساختار دعايي اين متن را به وجود مي آورند.
عريان هر سه اين متن ها را مورد پژوهش قرار داده و گاه به گاه براي درك بيشتر متون، كلماتي را براي آنها افزوده است كه همگي داخل پرانتز آمده‍اند. كوتاه ترين اين متن‍ها، دعاي نكاح گفتن است كه در آن ميزان مهريه دو هزار درم سيم سپيد ناب و دو دينار زر سرخ سره نيشابوري تعيين شده است.

دعاي نكاح گفتن
به نام ايزد بخشاينده بخشايشگر مهربان
«به نام آفرين دادار هروسب آگاه، خداوند >ي كه< همي بخشش كند روزي بسيار، فرزند بسيار، روزي بسيار، مال بسيار، سال بسيار، همي دوستي >ايجاد< كند ميان هر دو >طرف< عروسي، خوبي شمال زوال مباشد، عمر >شما را< دراز كند و در فلان روز و فلان ماه و در فلان سال و در فلان شهر، به انجمن ها در نشست به فلان يزد سخن >و< دين مزديسنان >به< نكاح و سروري رسيد كه بر بخشش كند و دو هزار درم سيم سپيد ويژه (= ناب) و دو دينار زر سرخ سره نيشابوري >به< نام و سروري فلاني رسيد. >در حضور < شما خويشاوندان، اين سروري به وصلت مسطور هر دو آمد، >فلاني در حضور< شما در مورد دادن >مبلغ فوق< و >نيز< وفاي به عهد، به زبان قبول كرد. اين هر دو شادي بر مزيد، چنان كه خداي، نيكي را دوست دارد براي شما، چنان كه خداي نيكوكار >ي< هاي او را بر مزيد >و به< فرمان خداي، صدقه هاي او دوام يابد، پيمان سخن باشيد و دوستي خويش شما باد و دل شما پاك و راست باد؛ سخن و زبان شاد باد، هزاران هزار آفرين باد. »

«سعيد عريان» درباره زمان تنظيم اين سند مي گويد: «به طور دقيق نمي توان دوره تاريخي براي اين اسناد مشخص كرد اما آنچه كه مسلم است اين كه متون پازند همگي از قرن ۶ ميلادي به بعد نوشته شده اند و اصولا پازندنويسي متعلق به ۶ بعد از ميلاد و قرون بعدي آن است.»
پازند شرحي است كه بر زند نوشته شده است. زند نيز خود شرحي است كه توسط زرتشت بر اوستا نوشته شده تا درك آن براي همگان روشن تر شود.
قباله «دعاي نكاح گفتن» بنا به گفته عريان، يك فرم ثابت از قباله است كه براي هر ازدواجي فقط كافي بود نام و نام خانوادگي عروس و داماد را در آن وارد كنند. دقيقا مشابه همين قباله هاي ازدواجي كه در زمان حال مرسوم است. اين قباله براي طبقه متوسط جامعه تنظيم شده بود و گروه هاي مرفه تر معمولا از قباله هاي مفصل تري استفاده مي كردند.
مهريه هاي ذكر شده در اين قباله ها جنبه واقعي داشته و داماد موظف بوده است هر زمان زن اراده كرد آن را بپردازد. عريان معتقد است لفظ عندالمطالبه كه هم اكنون رواج دارد در واقع تداوم سنت هاي باستاني ماست. در متن «نكاح از روش ايران» پس از بيان مبلغ مهريه از سوي زوج تصريح شده است كه «اگر بهمان اين دارايي خويش را خواهد، اگر آن را به روز خواهد و اگر آن را به كسي فرمايد دادن، بايد به او بدهد، به او بسپارد و در مورد او كاري نكند.»
دكتر عريان معتقد است بنا بر اسناد موجود، ميزان مهريه از دوران باستان به بعد، پيوسته رو به كاستي گذاشته است. وي دليل اين امر را با دشوار بودن شرايط طلاق در دين مزديسنا مرتبط مي داند. بنا بر «صددربندهش» يكي از متون زرتشتي، تحقق طلاق به جر چهار مورد غيرممكن و غيرشرعي بوده است. اين چهار مورد عبارتند از : خيانت، پنهان نمودن دشتان (قاعدگي زنان)، اقدام به جادوگري و نازايي.
علاوه بر آن، رييس پژوهشكده زبان و گويش سازمان ميراث فرهنگي عقيده دارد وجود مهريه هاي كلان در ازدواج هاي ايراني، رسمي متعلق به زمان حال نيست و ريشه در آداب باستاني ما دارد. به نظر مي آيد دو هزار درهم سيم سپيد ناب و دو دينار زر سرخ سره نيشابوري به هيچ عنوان كمتر از چندين ميليون تومان پول رايج امروز نباشد!

منبع
http://www.chn.ir/shownews.asp?no=14923
Quoted By Prince Ali


Wednesday, November 24, 2004

تاكسى هاى پرنده وارد بازار مى شوند




Example



ايرنا: تاكسى هاى پرنده كه مى توانند با سرعتى تقريباً معادل سرعت يك هواپيما مسافران را در مدت زمان اندكى در اطراف شهرها جابه جا كنند، احتمالاً تا پنج سال ديگر در لندن آغاز به كار خواهند كرد.

اين اتومبيل هاى پرنده كه «جت پاد» نام گرفته اند اكنون مراحل پايانى ساخت را طى مى كنند. نخستين پرواز آزمايشى اين پرنده جديد هم احتمالاً تا يك سال و نيم ديگر انجام خواهد شد.

مسئولان شركت انگليسى «آوسن» كه اين تاكسى پرنده را در دست ساخت دارند، ابراز اميدوارى كرده اند كه تا پنج سال آينده آن را به توليد انبوه رسانده و بتوانند مسافران را در سطح شهرها جابه جا كنند. به گفته مسئولان آوسن، اين اتومبيل هاى پرنده مى توانند با سرعتى معادل۵۶۰ كيلومتر در ساعت و در ارتفاع حدود۲۳۰ مترى از سطح زمين پرواز كنند. به عبارت ديگر اين اتومبيل ها قادر خواهند بود يك مسافت ۱۰۰ كيلومترى را در مدت ۱۰ دقيقه بپيمايند
.

در عين حال مسئولان شركت آوسن اعلام كرده اند مسلماً در
حال حاضر از اين اتومبيل ها براى طى مسافت هاى بين شهرى استفاده نخواهد شد و تنها استفاده آنها مى تواند در جابه جا كردن مسافران از مناطق مسكونى در حومه شهر به مناطق ادارى در مركز شهر در مدت يك يا دو دقيقه باشد. برخى مناطق حومه اى در انگليس به دليل شلوغ بودن اتوبان هاى مرتبط با آنها در اوايل صبح و يا در زمان تعطيلى ادارات كاملاً مسدود شده و رانندگان وسائل نقليه زمينى بايد براى رسيدن به محل كار خود ساعت ها وقت خود را در ترافيك صرف كنند.

همچنين به گفته مسئولان آوسن، با وجود اينكه

Example



هزينه هريك از اين اتومبيل ها در حدود يك ميليون دلار ۵۴۲ (هزار پوند) برآورد شده، اما
به دليل مسافرت هاى بسيار زيادى كه هركدام از آنها مى توانند در عرض روز انجام دهند و گنجايش پنج نفرى، احتمالاً هزينه آنها براى مسافران در حد هزينه كرايه كردن يك تاكسى عادى خواهد بود.

مسئولان آوسن برآورد كرده اند هزينه كرايه كردن يكى از اين تاكسى ها براى طى مسافت ميان فرودگاه «هيثرو» لندن تا مركز اين شهر بين ۴۰ تا ۵۰ پوند باشد كه تقريباً در حد كرايه يك تاكسى معمولى است.

متخصصان طراح اين وسيله نقليه هم معتقدند كه اين اتومبيل هاى هوايى بسيار كم صدا بوده و ميزان آلودگى صوتى آنها حتى از موتور يك اتومبيل نيز كمتر خواهد بود. در طراحى اين اتومبيل ها از دو موتور جت استفاده شده و همچنين گفته مى شود تكنولوژى بسيار پيشرفته اى نيز كه در طراحى اين اتومبيل هاى پرنده از آن استفاده شده زمان لازم براى برخاستن آنها از زمين را بسيار كمتر از زمان لازم براى برخاستن يك هواپيماى جت از زمين مى كند. يكى ديگر از مزيت هاى اين اتومبيل ها اين است كه آنها توانايى فرود در مناطق بسيار باريك و كوچك را نيز دارند و براى فرود تنها به يك خيابان مستقيم با عرض يك اتومبيل عادى و با طول۱۰۰ متر احتياج دارند.

«مايك دارس» مدير شركت آوسن در پى انتشار خبر توليد اين اتومبيل ها اعلام كرد: «ما عقيده داريم اين اتومبيل ها به دليل قيمت ارزان و كيفيت خود با استقبال بازار مواجه خواهد شد.» وى افزود: «در حال حاضر شهرهاى شلوغى مانند نيويورك، توكيو و مسكو آرزوى در اختيار داشتن چنين وسيله نقليه اى را دارند اما تاكنون هيچ اتومبيلى به اين شكل طراحى نشده است.» دارس متذكر شد: «با اين وجود نبايد اين تصور ايجاد شود كه تا چند سال ديگر آسمان شهر مملو از اين اتومبيل ها شده و آنها آسمان را تسخير كرده و يا با يكديگر تصادف خواهند كرد زيرا براى هركدام از اين اتومبيل ها مسير خاصى طراحى خواهد شد و آنها موظفند در اين مسير بين ايستگاه هاى خاصى به رفت و آمد بپردازند.» وى همچنين اعلام كرد شركت آوسن قصد دارد در مرحله اول به توليد تاكسى هاى پرنده پرداخته و سپس مدل هاى خصوصى اين وسيله نقليه را براى ارائه به خريداران توليد كند. به گفته وى، شركت آوسن همچنين قصد دارد در آينده نزديك به توليد مدل هايى از اين وسيله نقليه براى استفاده در صنايع نظامى و مدل هايى نيز براى استفاده در سيستم خدمات درمانى انگليس به عنوان آمبولانس هاى پرنده بپردازد.

Example



شركت آوسن درصدد است يك مدل روباتيك از اين وسيله نقليه را نيز توليد كند كه قابليت كنترل از راه دور را داشته باشد و بتوان در عمليات نجات از آن استفاده كرد. به گفته متخصصين طراحى اين سيستم، اكنون محققان در حال تكميل طرحى از اتومبيل روباتيك پرنده هستند كه هدايت كننده مى تواند از فاصله حدود ۵۰۰ كيلومترى به هدايت اتومبيل بدون سرنشين بپردازد.

براي خواندن مطلب انگليسي اينجا را كليك كنيد

بهرام



افراد نابينا مى توانند با پا هاى خود ببينند



ايسنا: يك مخترع اهل «چك» نوعى كفش مخصوص لرزنده ساخته است كه به افراد نابينا كمك مى كند تا به وسيله پاهاى خود ببينند. كفش هاى «آنتونين كاسپارا» وسيله مخصوصى در قسمت كف دارد كه پرتوى از نور مادون قرمز از آن متصاعد مى شود. يك حسگر هر نور منعكس شده از موانع احتمالى را دريافت كرده و با فعال كردن اين وسيله موجب لرزيدن كف كفش و هشدار به كاربران مى شود. مخترع اين كفش مى گويد: «سيستم اين كفش مانند «سونار» يا ردياب خفاش است با اين تفاوت كه به جاى امواج صوتى، شعاع هاى نورى را شناسايى مى كند.» اين كفش با يك باترى فعال مى شود كه هر روز بايد تعويض شود و از مواد ساده اى ساخته شده كه هزينه آن در مجموع ۱۱ پوند است. وى خاطرنشان كرد: «اين محصول تا سال آينده وارد بازار مى شود.» گفتنى است در حال حاضر ابزارهايى بدين منظور بر مبناى حس شنوايى مورد استفاده نابينايان قرار مى گيرد كه هم پرهزينه هستند و هم تشكيلات بيشترى دارند.

بهرام

کشف ژن بويايي درمگس ها


Example


فقط کافي است يک ژن بويايي خود را از دست بدهيد تا ديگر دنيا هيچ بويي نداشته باشد. اين آزمايش عجيبي است که محققان روي مگس هاي آزمايشگاه انجام داده اند. گروه محققان يک ژن به نام Or83b در مگس ها کشف کردند که براي استشمام کردن لازم است.
اين ژن يک نقش اصلي براي جهت يابي حشره دارد. ملکول هاي بودار با گيرنده هاي مخصوص به هم متصل مي شوند که هر گيرنده به يک ژن خاص مربوط است.
با اين حال ، گروه محققان پيش از اين در مگس ها مشاهده کرده بودند که تمام نرونهاي بويايي ، يک گيرنده مربوط به ژن Or83b دارند.
آنها براي تحقيقاتشان اين ژن را در مگسها از ميان بردند. با انجام اين آزمايش ، مگسها و حشرات تغيير ژن يافته هيچ بويي را احساس نمي کردند؛ اما پس از تزريق or83b به شاخکهاي حشرات آنها دوباره حس بويايي شان را به دست آوردند.
بنا بر گفته يکي از اعضاي گروه ، مگس ها براي استشمام کردن به اين ژن احتياج دارند؛ اما بدون شک ، مگس تنها حشره اي نيست که داراي ژن or83b است ، بلکه حشرات ديگر مانند پشه ، ملخ ، بيد و زنبور عسل از اين کار مستثنا نيستند.
حس بويايي در پشه ها براي تعيين قسمتي از پوست که مي خواهند نيش بزنند، ضروري است. محققان اميدوارند با انجام اين آزمايش ها بتوانند حشرات را از يکديگر متمايز کنند.

مترجم: الهه يوسفي

بهرام




Tuesday, November 23, 2004

نمايش فيلم كلاه قرمزي وسرو ناز



مكان:سالن اجتماعات ساختمان سايت دانشگاه اتاوا
G0103آدرس:دانشگاه اتاوا،ساختمان سايت،طبقه زير زمين ، اتاق
زمان :جمعه ۲۶نوامبر، ساعت ۶ بعد از ظهر

این هفته برنامه شامل دو قسمت میباشد قسمت اول نمایش فیلم وقسمت دوم کنسرت سیما بینادر فستیوال بن
در سال1999 شامل سه تصنیف زیبای "مجنون نبودم" "بردی دلم رو با یه اشاره" "نازنین از درد مردم
"

Example



نمايش براي عموم آزاد و رايگان مي باشد در عين حال صندوقي جهت كمك در نظر گرفته شده است

Example


Monday, November 22, 2004

نگاهى گذرا به تاريخ كردها

ميرمهرداد ميرسنجرى

بر اساس نظر غالب پژوهشگران و محققان غيرايرانى، كردها كه از قوم ماد هستند، همواره در طول تاريخ به عنوان قومى ايرانى، از فرهنگ، نژاد و زبان مشتركى با ساير ايرانيان برخوردار بوده اند.
هنرى فيلد در كتاب مردم شناسى ايران مى نويسد: «كردها از حيث زبان و خصوصيات جسمانى ايرانى هستند و به عنوان شعبه اى از نژاد ايرانى از حيث زبان، اخلاق، عادت و شيوه معيشت با ساير ايرانيان داراى جهات اشتراك هستند.»
دانيلو هم مى نويسد: «كردهاى تركيه هم از حيث زبان و خصوصيات جسمانى ايرانى هستند.»
لرد كرزن هم نوشته است: «زبان كردها، لرها و بختيارى ها شبيه زبان فارسى است و چندان تفاوتى با هم ندارند.»
مراد اورنگ نيز گفته است: «سرچشمه هاى نژادى كرد و پيوند ريشه هاى آنان با فارس ها و ديگر شاخه هاى ايرانى روشن است. كردان از فرزندان پاك سرشت ايران بزرگ هستند و از روزگاران دور و دراز پاسدار فر و شكوه اين سرزمين كهنسال آريايى و پروراننده آيين و فرهنگ و زبان ايرانى بوده اند.»
استرابون جغرافيدان و مورخ يونان باستان (چند قرن پيش از ميلاد) درباره چگونگى تربيت و پرورش بدنى جوانان كرد مى گويد: «جوانان پارسى را چنان تربيت مى كنند كه در سرما و گرما و بارندگى ها تاب و توان داشته، ورزيده باشند و شب ها بتوانند از گله ها و رمه ها نگهبانى كنند. اينها را كردك (Kardak) گويند.»
يكى ديگر از قديم ترين اخبارى كه درباره كردها در دست است، كتاب Anabasis يا سفرنامه جنگى گزنفون (Xenephon) سردار لشكر و جغرافيدان و مورخ يونان باستان است، كه رويارويى كردهاى ايرانى را در قالب سپاه اردشير دوم هخامنشى (۴۰۱-۴۰۰ پيش از ميلاد) با يونانيان، كه منجر به شكست ارتش ده هزار نفره يونان شد، شرح مى دهد.
رشيد ياسمى هم مى نويسد: «در حصول پيشرفت هاى دول ايران در زمان مادها، در فتح نينوا و در زمان هخامنشيان در غلبه بر يونان و در دوران اشكانيان و ساسانيان در دفع روميان و در بعد از اسلام در جلوگيرى از مهاجمان و هزاران موقع سخت ديگر بعد از آن، افواج كردان را در صف مقدم سپاه ايران مى بينيم كه براى حفظ استقلال ايران مى جنگند.»
كردها همراه به عنوان يكى از اقوام اصيل ايرانى و زبان كردى نيز به عنوان يكى از كهن ترين گويش هاى فارس باستان شناخته شده است. هويت اين قوم به صورت پيوسته با قوميت و مليت ايرانى عجين شده است و از آغاز استقرار به همراه ساير آرياييان در فلات ايران در طول هزاران سال تا قرن ۱۶ ميلادى، هميشه تمامى كردها در سرزمين ايران زندگى مى كردند.
نخستين جدايى كردها از سرزمين ايران پس از نبرد چالدران بين شاه اسماعيل صفوى و سلطان سليم پادشاه عثمانى صورت گرفت كه طى آن ارتش ايران در نبردى غافلگيرانه با كمتر از ۳۰ هزار نفر در مقابل ارتش ۱۲۰ هزار نفره عثمانى كه به سلاح توپخانه و سلاح هاى آتشين مجهز بودند، شكست خورد و بخش هاى وسيعى از ۲۰ امارت نشين كرد كه دوسوم مناطق كردنشين ايران را تشكيل مى دادند به تصرف عثمانى درآمد. البته بعدها، شاه عباس كبير طى نبردى عثمانى ها را شكست داد و آن سرزمين ها را پس گرفت و مجدداً بعد از ۱۵۰ سال عثمانى ها با سوءاستفاده از هرج و مرج افغانيان، مناطق كردنشين را از ايران جدا كرد كه مجدداً نادرشاه افشار توانست اين مناطق را بازپس گيرد.
در زمان فتحعلى شاه قاجار جنگى بين ايران و عثمان درگرفت كه فرماندهى قشون ايران با عباس ميرزا بود. در اين جنگ سپاه ايران، شهرهاى بايزيد (دوغوبايزيد فعلى)، ملازگرد، بدليس و اخلاط وارجيس را بازپس گرفت. در جنگ ديگر كه بين سپاهيان دو كشور درگرفت، سپاه ايران، عثمانى ها را در موصل و بغداد شكست سختى داد. در سال ۱۲۶۰ هجرى قمرى هم در زمان محمدشاه، سربازان عثمانى به كربلا هجوم بردند و مردم اين ديار را قتل عام كردند كه نبرد دو كشور با دخالت روسيه و انگليس پايان يافت.
پس از اين دوره هم بى كفايتى شاهان قاجار سبب شد، بخش هاى وسيعى از كردستان و عتبات عاليات از ايران جدا شده و به روسيه و عثمانى ملحق گردد.
پس از جنگ جهانى اول و شكست عثمانى، استعمار انگليس، كردستان را به پنج بخش تقسيم كرد كه بيشترين بخش اين سرزمين از ايران جدا شد، همان گونه كه پيش از آن قفقاز و افغانستان و بعدها بلوچستان و بحرين و ورارود را از پيكره ايران بزرگ جدا ساختند.
• پيشينه مقاومت كردها در برابر اشغالگران غيرايرانى
كردها كه از ديرباز همانند ساير ايرانيان از مذهب زرتشتى پيروى مى كردند، هنوز هم آثارى از اعتقادات كهن ايرانى نظير احترام به پاكيزگى آب و خاك، احترام به آتش و بسيارى ديگر از رسوم كهن ايرانى را زنده نگاه داشته اند.
در پوست پاره اى كه به خط پهلوى در سليمانيه كردستان به دست آمده، سوگنامه اى به زبان كردى نوشته شده است كه ترجمه بخشى از آن عبارت است از: معبد ها ويران شد، آتش ها خاموش/ بزرگ بزرگان خود را نهان كرد/ زنان و دختران به اسيرى رفتند/ دليران در خون غلتيدند. كرد ها در دوره عثمانى هم با ظلم بى حد تركان مواجه بودند به گونه اى كه با اعتراف صريح بسيارى از مورخان ترك، عثمانيان بيش از ۴۰ هزار نفر از كرد هاى تكلو را به قتل رساندند.
رويارويى كرد ها در سرزمين عثمانى عليه مظالمى كه بر آنها رفته است از آغاز جدايى از ايران و الحاق به عثمانى شروع شد و نزديك به ده جنگ بين آنها به وقوع پيوست. علاوه بر كرد هاى تركيه، كرد هاى عراق هم در طول استيلاى استعمار انگليس بر عراق و بعد ها، پس از استقرار نظام سلطنتى و رژيم جمهورى همواره جهت احقاق حقوق پايمال شده تاريخى خود، قيام هاى متعدد و دامنه دارى را تدارك ديده اند. قيام شيخ محمود مفيد زاده در سال هاى ۱۹۲۵ تا ۱۹۳۹ از نخستين قيام هاى كرد هاى عراقى بوده است كه طى آن كرد ها با نيرو هاى انگليسى و قواى عراق به سختى جنگيدند و در نهايت، اين قيام به شكست انجاميد و شيخ محمود مفيد زاده هم به ايران پناهنده شد. علاوه بر آن نبرد هايى نيز توسط شيخ احمد بارزانى از سال هاى ۱۹۳۳ و ۱۹۳۴ در شمال عراق آغاز شد، كه بعد ها توسط برادرش ملا مصطفى بارزانى ادامه يافت. در نبرد هايى كه بين كرد ها و ارتش عراق در طول سال هاى ،۱۹۴۳ ،۱۹۴۵ ۱۹۴۶ و ۱۹۴۷ در گرفت، ضربات سختى به رژيم عراق وارد آمد ولى اوج اين درگيرى ها در سال ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۱ بود كه قيام ملا مصطفى به اوج خود رسيد. سرانجام اين قيام نيز در سال ۱۹۷۵ با پناهنده شدن ملا مصطفى بارزانى به ايران خاتمه يافت. كرد هاى ايرانى تبار همواره مورد ظلم و تعدى حاكمان عراق قرار گرفته اند. به طور مثال در حلبچه ۵۰۰۰ زن و كودك بى گناه عراقى قربانى حمله ناجوانمردانه شيميايى رژيم عراق شدند و يا پس از جنگ ۱۹۹۱ پس از خيزش كرد ها در شمال و شيعيان در جنوب، كشتار عظيمى توسط ارتش عراق در اين دو منطقه صورت گرفت كه تنها ۱۸۰ هزار مفقودالاثر از ميان كرد ها يكى از فجايع آن بوده است. بارى از سال ۱۹۹۱ ميلادى كرد هاى شمال عراق به يك خود مختارى نسبى دست يافتند كه طى آن دست ارتش و حكومت بعثى عراق از آن منطقه كوتاه شد.

روزنامه شرق

بهرام



زندگى در ميان اعداد

نماى مهر

امروز دوم آذر ماه سالروز تولد استاد پرويز شهريارى رياضيدان برجسته ايران است.


Example


بيش از نيم قرن تدريس رياضى در دبيرستان ها و تاليف و ترجمه انبوهى از كتاب هاى رياضى از او چهره اى مهم و باارزش ساخته است.
پرويز شهريارى. متولد ۱۳۰۵ «دولت خانه» كرمان.
۱۳۲۱ آغاز تحصيل در دانشسراى مقدماتى كرمان. ۱۳۲۵ عضويت درهيأت تحريريه روزنامه «قيام ايران» . اين عضويت تا سال ۱۳۲۷ ادامه داشت. ۱۳۲۶ آغاز تدريس در آموزشگاهها و نيز دبيرستان ها. يك ماه براى تأمين هزينه هاى زندگى به كار در راه آهن پرداخت. همچنين در انتشار ماهنامه «انديشه ما» شركت جست ودوازده شماره از آن منتشر گرديد. ۱۳۲۷ نخستين كتابش را نوشت «جنبش مزدك و مزدكيان» . ۱۳۲۸ دوبار به زندان افتاد. يكبار براى مدت ۳ ماه و دومين بار به مدت سه سال.
۱۳۳۲ اخذ مدرك ليسانس در رشته رياضى دانشكده علوم ودانشسراى عالى .
۱۳۳۹ پايه گذارى دبيرستان خوارزمى . ۴۳ـ ۱۳۴۲ رئيس هيأت مديره «انتشارات خوارزمى و سردبيرى مجله «سخن علمى و فن» ۱۳۴۶ سرپرست دفتر ترويج علوم وزارت آموزش عالى كه تا سال ۵۴ ادامه داشت. ۱۳۸۱ ، تقديم دكتراى افتخارى دانشگاه كرمان.
از پرويز شهريارى تاكنون بيش از ۲۰۰ عنوان كتاب در زمينه هاى رياضيات، ادبيات، فلسفه وتاريخ به چاپ رسيده است. برخى از آنها عبارتند از:
خوارزمى و انفورماتيك . خلاقيت رياضى، فلسفه و اخلاق در رياضيات . در پى فيثاغورث اخلاق وانسان، كتابى درباره كتاب، ارشميدس كوچك، دانشمندان و هنرمندان، حقيقت هايى درباره افغانستان . علم، جامعه ، انسان و...
از استاد پرويز شهريارى بيش از هزار مقاله تاكنون در روزنامه ها ومجلات مختلف به چاپ رسيده است. «مهرداد شهشهانى» يكى از بزرگترين رياضيدانان جهان از شاگردان او بوده و نقش بسزايى در كشف استعداد رياضى اوداشته است. وى هم اكنون سردبير مجله هاى چيستا وعلم ودانش است.

احمد جلالى فرهانى : از رياضى لذت بردم.نه به زور تركه و كتك. كه به صبر و حوصله مردى ۷۸ ساله كه براى تو از اعداد چنان مى گويد كه شيفته شان مى شوى. «پرويز شهريارى» از اعماق فقر برخاسته و برقله علم نشسته است. آن هم علمى كه همه از آن گريزانيم: رياضى. «برخلاف خيلى ها زندگى غيرطبيعى نداشتم. در يكى از محرومترين روستاهاى كرمان در سال ۱۳۰۵ به دنيا آمدم. آنقدر فقير بودم كه با تمام جان كندن هاى پدرم باز هم خرج مان بيش از دخل مان بود. به طورى كه مجبور بوديم ما هم به اتفاق مادر كار كنيم.» دوره اى كه استاد شهريارى طى آن به دنيا آمده است جزو تاريك ترين دوران كرمان و تاريخ معاصر است. فقر و فلاكت چنان بيداد مى كرده كه آن را دوران «بچه ميرو» مى ناميدند. يعنى با به دنيا آمدن بچه ها كسى اميدى به ادامه زندگى شان نداشته!« پيش از من چند فرزند ديگر هم به دنيا آمده بودند كه همگى مرده بودند…» تمام درآمد پدرش مقدارى جو و گندم بوده است كه در طول يكسال كار كشاورزى به دست مى آورده كه تا چندماه ابتداى سال بعد كفاف زندگى شان را مى داده است. با اين حال عشق مادر به تحصيل فرزندان و ادامه آن باعث مى شود تا استاد شهريارى تا كلاس ششم ابتدايى آن دوران به هر ترتيبى كه بود درس را ادامه دهد.» پنجم دبستان بودم كه پدرم با مالك ده درگير شد و از كار دهقانى كنار كشيد و مجبور شد به استخدام كارخانه نساجى خورشيد درآيد و پس از يك سال كار در محيطى ناراحت كننده و پرگردوغبار، در سال ۱۳۱۷ وقتى كه من دوازده سالم بود، پزشك هم كرمان نبود و در نتيجه مداواى اشتباه «پزشك مجاز» كارخانه ومصرف داروى اشتباه درگذشت.» و اين تراژدى روى استاد تأثيرى ژرف مى گذارد و ديپلم ششم ابتدايى را درحالى دريافت مى كند كه غم دورى پدر او را دچار مشكلات شديدروحى مى كند. درگذشت پدر وضعيت معيشتى آنها را دچار بحران شديدى مى كند به طورى كه تصميم به ترك تحصيل و پرداختن به كار مى گيرد اما با مخالفت شديد مادرش روبرو مى شود.
«مادرم گفت بچه هاى من بايد ديپلمشان را بگيرند والا اجازه اينكه وارد كار ديگرى بشوند رابه آنها نمى دهم. مرحوم مادرم آن شش سال را روز و شب كار مى كرد تا ما بتوانيم درس بخوانيم. البته ما هم ضمن خواندن كار هم مى كرديم.»
به اين ترتيب استاد تا سوم دبيرستان را در مدرسه اى به نام ايرانشهر به پايان مى رساند و درپايان همان سال مدير مدرسه از او درخواست مى كند تا حساب و هندسه ششم دبستان را تدريس كند و من گفتم امتحانش ضرر ندارد. بنابراين زنگهايى كه ورزش داشتيم، درسهاى كم اهميت داشتيم كلاس حساب و هندسه ششم رابراى من گذاشتند كه از آن زمان تا پنج، شش سال پيش مرتب تدريس مى كردم و معلمى كه بسيار دوستش دارم، يكى از كارهايى است كه با عشق و علاقه به آن پرداختم.»
او پس از اتمام دانشسراى مقدماتى در كرمان، به عنوان شاگرد ممتاز، براى ادامه تحصيل به تهران مى آيد و در دانشكده ادبيات تهران كلاسهاى مربوط به سال آخر دبيرستان را تمام مى كند. «آن زمان سه رشته تحصيلى در دانشگاه و جود داشت. رياضى، تجربى (طبيعى) و ادبى. ابتدا در رشته ادبى ثبت نام كردم، چون خيال داشتم فلسفه بخوانم منتهى رشته ادبى در حدود سيصد و پنجاه نفر شاگرد داشت. كمتر از يك ماه آنجا ماندم و با وجود استادان خيلى برجسته اى چون دكتر معين و دكتر هوشيار، احساس كردم نمى توانم ادامه تحصيل بدهم و تصميم گرفتم به رشته كم تعدادترى بروم كلاسهاى طبيعى چهارده نفر و كلاس رياضى شش نفر بودند كه يك نفر هم وسط كار رفت و من اضافه شدم. در مجموع شش نفر فارغ التحصيل شدند.»
زمانى كه استاد شهريارى از دانشگاه تهران فارغ التحصيل مى شود تنها دانشگاه ايران، دانشگاه تهران بود وتنها دانشكده فنى در تمام ايران، دانشكده علوم دانشگاه تهران بود كه فقط يك كلاس رياضى داشت. در تمام تابستان دانشكده علوم تبليغ مى كرد كه شصت دانشجوى رياضى مى پذيرد ولى «از مهرماه كه سركلاس رفتيم، ديديم سيزده نفر از سراسر ايران ثبت نام كرده بودند وخبرى از كنكور هم نبود. دانشكده علوم وهمراه آن دانشسراى عالى را تمام كردم.» استاد به دليل تعهد معلمى بعد از اتمام تحصيلاتش در دانشگاه تهران عازم شيراز مى شود و چندصباحى را در آنجا تدريس مى كند و سپس به تهران باز مى گردد. «علتش اختلافى بود كه با آموزش و پرورش داشتم. آموزش و پرورش را كنار گذاشتم و به صورت حق التدريسى در دانشكده فنى، مدرسه عالى علوم اراك، دانشسراى عالى و دبيرستانها درس دادم.»
پرويز شهريارى تمام افتخاراتش در تأليف و نويسندگى و تحقيق در حوزه هاى مختلف رياضى و فلسفه و ادبيات را يك طرف مى داند و معلمى را يك طرف.
مى گويد: «اگر كسى از من بپرسد كه در مجموع تمام سالهاى عمرت چه كرده اى و چه كاره بوده اى مى گويم من از پانزده سالگى ـ ازسال سوم دبيرستان ـ معلم بوده ام. گرچه تمام عشق و علاقه ام فلسفه بوده است و فلسفه. استاد شهريارى علاوه بر رياضيات، دستى هم بر ترجمه دارد و جالب اينجاست كه تخصص او زبان روسى است. او در جواب اين سؤال كه چطور شد به سراغ زبان روسى رفتيد مى گويد: «زبان تحصيلى من، زبان فرانسه بود، سه، چهار كتابى هم كه از همان ابتدا ترجمه كردم ـ كه اولين اش درسال۱۳۳۱ با نام «تاريخ حساب» چاپ شد ـ از زبان فرانسوى بود ولى از اواخر سال۱۳۳۵ در زندان قزل قلعه فرصتى پيش آمد و فكر كردم كه زبان ياد بگيرم. اول زبان انگليسى را با دوستانى كه آنجا بودند و انگليسى مى دانستند شروع كردم. بعد تصميم گرفتم كه روسى را ياد بگيرم. بنابراين به برادرم سفارش كردم كه يك كتاب خودآموز روسى برايم پيدا كند. او كتابى به نام «لوروس» برايم آوردكه براى فرانسوى زبانها در ۸۰۰صفحه نوشته شده بود. آن را گرفتم. يك ديكسيونر فرانسوى هم گرفتم كه اگر اشكالى داشتم به آن مراجعه كنم.»
و اين چنين مى شود كه استاد شهريارى در مدت نه ماه زندان قزل قلعه تا روزى هجده ساعت كار مى كرد «دقيق تر بگويم بين پانزده تا هجده ساعت» بعد از نه ماه اين كتاب را تمام مى كند و بعد شروع به خواندن و ترجمه چندكتاب روسى مى كند. «علت انتخاب كتابهاى روسى اين بود كه كتابهاى علمى به زبان روسى منتشر مى شد و تقريباً مى توان گفت اين زبان نياز علمى مرا پاسخ مى گفت».

Example




استاد شهريارى در مدت زندگى اش، هفت بار زندان را تجربه كرده است. مى گويد: «هربار غبطه زندان قبلى را خورده ام. شايد خيلى از كتابها را هم در همانجا خواندم. آنجا كتابخانه اى داشتيم كه نگهبانى از آن با من بود.
پرويز شهريارى مهمترين عامل عقب ماندگى علمى ما را پديده اى به نام كنكور مى داند. او به سختى با كنكور مخالف است وعلت رهاكردن تدريس را هم همين مسأله مى داند. كنكور تستى دانش مملكت را ويران مى كند و ما خودمان را به نديدن و نشنيدن زده ايم». او معتقد است تنها راه نجات ما از اين عقب ماندگى علمى رهايى از كنكور است. مى گويد : «بعداز جنگ جهانى دوم، دولت آلمان كه صدر اعظمش « آورنهاير » بود و ويرانه اى به دستش رسيده بود، در مجلس اعلام كرد كه يك سنت از دلارهاى آمريكايى را خرج رفاه مردم نمى كنم. من تمام اين پولها را صرف آموزش و پرورش مى كنم».
او معتقد است براى برون رفت از بحرانى به نام كنكور بايد قبل از هرچيز كنكور را حذف كنيم و دوره تحصيلى تا ديپلم را ده ساله كنيم. ۵ سال دوره ابتدايى و ۵ سال دوره دبيرستان .
مى گويد: «انبوهى از درس هايى كه بچه ها ما در دبيرستان مى خوانند اصلاً به دردشان نمى خورد. نه نجوم، نه ادبيات ، نه علوم. هيچ كدام ازاينها با اين شيوه تدريس فعلى اصلاً به درد ما نمى خورد. » او معتقد است بايد كلاسهاى ۵ ساله دبيرستان از صبح تا ظهر باشد و پس از آن دانش آموزان در انجمن هاى مورد علاقه خود كه شامل رشته هاى متعددى از جمله موسيقى و رياضى و فيزيك وشيمى مى شود، شركت كنند وهركسى در انجمن موردعلاقه خود ۵ سال فعاليت كند وهركتابى كه مى خواهد در اختيارش بگذارند وسپس چنانچه خواست ادامه تحصيل بدهد وارد دانشگاه شود و در آنجا هم همان رشته اى را كه در ۵سال دبيرستان دنبال مى كرده، دنبال كند.
او درباره تاريخ رياضى هم تحقيقات گسترده اى داشته است و رياضى را مديون ايرانى ها ويونانى ها مى داند. « در رياضيات يونانيان توجه ويژه اى به نظريه يا تئورى داشتند و بعد نوبت به ايرانيان رسيد كه بايد گفت ازپايان قرن دوم هجرى ايرانيان توانستند جان تازه اى به اين علم بدهند». او معتقد است برخلاف ادعاهاى موجود سرچشمه ابتكارهاى ايرانيان در رياضيات واخترشناسى، كتابهاى اصيل يونانى نبوده است چرا كه ايرانى ها از قرن چهارم به كتابهاى يونانى دسترسى پيدا كردند آن هم از طريق كسانى كه يونانى مى دانستند. مى گويد : «در اوايل كسى يونانى نمى دانست واين كتابها را از پهلوى و سريانى به عربى ترجمه مى كردند. به اين ترتيب يونانيان دنباله علم وتحقيق ايرانى ها را گرفتند وادامه دادند. «ويژگى اصلى رياضيات ايرانى ها، رياضيات كاربردى بود. ابوريحان بيرونى مى گويد در بعضى جاها به اشكال برمى خوريم ونمى توانيم مسأله را حل كنيم . مثلاً در مورد تقسيم زاويه به سه قسمت برابر كه بعدها ثابت شد جز در حالتهاى خاص با خط كش و پرگار عملى نيست. ابوريحان مى گويد با حيله مسأله را حل مى كنيم. منظورش از حيله ، محاسبات تقريبى است. يعنى به تقريب، زاويه را به سه قسمت تقسيم مى كرده. در بسيارى از مسائل، مثلاً در رسم هفت ضلعى در يك دايره (محاط كردن) هم با دقت و به كمك خط كش و پرگار انجام پذير نيست. آنجا هم به حيله متوسل مى شويم». او معتقد است كار اساسى ايرانيان درعلم رياضى عبارت بوداز حساب، جبر ومثلثات و تقريباً تمام اين موارد در ايران زاده شده و از قرن سوم تانهم هجرى ادامه داشته و آخرين آنها «جمشيد كاشانى» بوده كه در قرن نهم هجرى يا قرن پانزدهم ميلادى ميزيست. مى خواهم از اوخداحافظى كنم كه هنوزغصه «جمشيد كاشانى» را مى خورد. مى گويد: «حتماً بنويس كنكور باعث نابودى ماست.
ما وارثان كسانى مثل جمشيد كاشانى هستيم. اوكاشف عدد اعشارى است كه در سالهاى ۱۴۰۰ ميلادى مى زيسته وحالا در كتابهاى تاريخ رياضى به اسم «استون» هلندى كه ۱۵۰ سال بعد از او تازه به دنيا آمده ثبت شده».
هنگام خداحافظى است. عكسى ميان كتابها و كتابخانه اش توجهم را جلب مى كند. كودكى در خيابان بارى از چوب به دوش مى كشد و به دوربين مى خندد. گوشه عكس بيتى از سعدى نوشته شده است: «سعيدا گر بكند سيل فنا خانه عمر، دل قوى دار كه بنياد بقا محكم از اوست».

روزنامه ایران

بهرام





Sunday, November 21, 2004

نگاهى به تاريخچه تفكر فازى



Example



سايه هاى خاكسترى

يعقوب به آئين

دو حادثه در اوايل قرن بيستم منجر به شكل گيرى «منطق فازى» يا «منطق مبهم» شد (منطق فازى يعنى توان استدلال با مجموعه هاى فازى). اولين حادثه پارادوكس هاى مطرح شده توسط برتراند راسل در ارتباط با منطق ارسطويى بود. برتراند راسل بنيادهاى منطقى براى منطق فازى (منطق مبهم) را طرح نمود، اما هرگز موضوع را تعقيب نكرد. برتراند راسل در ارتباط با منطق ارسطويى چنين بيان مى دارد:
«تمام منطق سنتى بنا به عادت، فرض را بر آن مى گذارد كه نمادهاى دقيقى به كار گرفته شده است. به اين دليل موضوع در مورد اين زندگى خاكى قابل به كارگيرى نيست، بلكه فقط براى يك زندگى ماوراء الطبيعه معتبر است.»
دومين حادثه، كشف «اصل عدم قطعيت» توسط هايزنبرگ در فيزيك كوانتوم بود. اصل عدم قطعيت كوانتومى هايزنبرگ به باور كوركورانه ما به قطعيت در علوم و حقايق علمى خاتمه داد و يا دست كم آن را دچار تزلزل ساخت. هايزنبرگ نشان داد كه حتى اتم هاى مغز نيز نامطمئن هستند. حتى با اطلاعات كامل نمى توانيد چيزى بگوييد كه صددرصد مطمئن باشيد. هايزنبرگ نشان داد كه حتى در فيزيك، حقيقت گزاره ها تابع درجات است.
در اين ميان منطقيون براى گريز از خشكى و جزميت منطق دو ارزشى، منطق هاى چندارزشى را به عنوان تعميم منطق دو ارزشى پايه گذارى كردند. اولين منطق سه ارزشى در سال ۱۹۳۰ توسط لوكاسيه ويچ منطق دان لهستانى پايه گذارى شد. سپس منطق دانان ديگرى نظير بوخوار (Bochvar)، كلين(Klieene) و هى تينگ(Heyting) نيز منطق هاى سه ارزشى ديگرى ارائه كردند. در منطق سه ارزشى گزاره ها بر حسب سه ارزش (۱ ۱، -۲ ، ۰) مقدار دهى مى شوند، لذا اين منطق ها واقعيت ها را بهتر از منطق ارسطويى (۱ و ۰ ) نشان مى دهند. ولى روشن است كه منطق سه ارزشى نيز با واقعيت فاصله دارد. لذا منطق هاى nمقداره توسط منطقيون از جمله لوكاسيه ويچ ارائه شد. در منطق n مقداره، هرگزاره مى تواند يكى از ارزش هاى درستى مجموعه زير را اختيار كند:
Tn={0, 1/n, 2/n,...1}
روشن است كه هر چه n عدد صحيح مثبت بزرگترى انتخاب شود، دسته بندى ارزش گزاره ها (گرد كردن آنها به يكى از اعداد مجموعه Tn به واقعيت نزديكتر خواهد بود و اگر n به سمت بى نهايت ميل كند (n)، يك منطق بى نهايت مقداره تعريف مى شود كه درجه درستى هر گزاره مى تواند يك عدد گويا بين صفر و يك باشد. منطق كاملتر آن است كه هر گزاره بتواند هر عدد حقيقى بين صفر و يك را اختيار كند كه آن را منطق استاندارد لوكاسيه ويچ مى نامند. در واقع ارزش گزاره ها در اين منطق طيفى بين درستى و نادرستى يا بين صفر و يك است. منطق فازى نيز يك منطق چند ارزشى است. در اين منطق به جاى درست يا نادرست، سياه يا سفيد، صفر يا يك، سايه هاى نامحدودى از خاكسترى بين سياه و سفيد وجود دارد. تمايز عمده منطق فازى با منطق چند ارزشى آن است كه در منطق فازى، حقيقت و حتى ذات مطالب هم مى تواند نادقيق باشد. در منطق فازى، مجاز به بيان جملاتى از قبيل «كاملاً درست است» يا «كم و بيش درست است» هستيم. حتى مى توان از احتمال نادقيق مثل «تقريباً غيرممكن»، «نه چندان» و «به ندرت» نيز استفاده كرد. بديهى است منطق فازى نظام كاملاً انعطاف پذيرى را در خدمت زبان طبيعى قرار مى دهد.
منطق فازى عبارت است از «استدلال با مجموعه هاى فازى». مجموعه هاى فازى توسط ماكس بلك و لطفى زاده ارائه گرديد.
ابتدا در سال ۱۹۷۳ ماكس بلك فيلسوف كوانتوم مقاله اى راجع به آناليز منطق به نام «ابهام» را منتشر كرد. البته جهان علم و فلسفه مقاله بلك را ناديده گرفت، اگر اين چنين نمى شد ما هم اكنون بايد منطق گنگ را به جاى منطق فازى مورد بررسى قرار مى داديم. سپس در سال ۱۹۶۵ لطفى زاده مقاله اى تحت عنوان «مجموعه هاى فازى» منتشر ساخت. در اين مقاله او از منطق چند مقدارى لوكاسيه ويچ براى مجموعه ها استفاده كرد. او نام فازى را براى اين مجموعه ها در نظر گرفت تا مفهوم فازى را از منطق دودويى دور سازد. او لغت فازى را انتخاب كرد تا همچون خارى در چشم علم مدرن فرو رود.
ماكس بلك عبارت «مبهم» را به اين دليل استفاده كرد كه برتراند راسل و ديگر منطق دانان آن را براى چيزى كه ما اكنون آن را «فازى» مى ناميم، استفاده كرده بودند. نظريه بلك مورد قبول واقع نشد و در مجله اى اختصاصى كه تنها گروه اندكى آن را مطالعه مى كردند در سكوت به فراموشى سپرده شد. ماكس بلك كه در سال ۱۹۰۹ در شهر باكو در كناره درياى خزر به دنيا آمده بود، در سال ۱۹۸۹ در گذشت. پس از ماكس بلك، لطفى زاده با يك تغيير جديد (تغيير نام «ابهام» به «فازى») راه تازه اى را براى قبولاندن اين ايده باز كرد.
لطفى زاده در سال ۱۹۲۱ در باكو چشم به جهان گشود. لطفى زاده يك شهروند ايرانى بوده و پدرش تاجر و خبرنگار روزنامه بود. لطفى زاده از ۱۰ تا ۲۰ سالگى در ايران زندگى كرد و به مدرسه مذهبى رفت. در سال ۱۹۴۲ با درجه ليسانس مهندسى برق از دانشكده فنى دانشگاه تهران فارغ التحصيل شد. او در سال ۱۹۴۴ به آمريكا و به انستيتو فنى ماساچوست (MIT) رفت و در سال ۱۹۴۶ درجه فوق ليسانس را در مهندسى برق دريافت كرد. در آن موقع بود كه والدينش از ايران به آمريكا (نيويورك) رفتند. لطفى زاده MIT را ترك كرد و به والدينش در نيويورك پيوست و وارد دانشگاه كلمبيا شد. در سال ۱۹۵۱ او درجه دكتراى خود را در رشته مهندسى برق دريافت كرد و به استادان دانشگاه كلمبيا ملحق شد و تا زمانى كه به دانشگاه بركلى رفت، در آنجا اقامت داشت.
در سال ۱۹۶۳ رياست بخش برق دانشگاه بركلى را كه بالاترين عنوان در رشته مهندسى بود، برعهده داشت.
در سال ۱۹۶۵ پروفسور لطفى زاده مقاله «مجموعه فازى» را منتشر ساخت. در اين مقاله، لطفى زاده چيزى را كه برتراند راسل، جان لوكاسيه ويچ، ماكس بلك و ديگران آن را «ابهام» يا «چند ارزشى» ناميده بودند، «فازى» ناميد.
در سال ،۱۹۷۳ لطفى زاده مقاله ديگرى منتشر كرد و در آن جزئيات بيشترى در مورد منطق و رياضيات فازى و به كارگيرى آن در سيستم هاى كنترل مورد بحث قرار داد. در سال ،۱۹۷۴ اولين سيستم كنترلى كه مربوط به تنظيم يك موتور بخار بود و براساس منطق فازى كنترل مى شد، پياده سازى گرديد. در سال ،۱۹۸۵ در آزمايشگاه بل اولين تراشه نادقيق ساخته شد و بعد از آن تراشه هايى با قدرت بيشتر توليد شد. تراشه اى به نام F310 كه در سال ۱۹۸۹ ساخته شد، قادر بود بالغ بر ۵۰ هزار استنتاج فازى را در يك ثانيه انجام دهد. بديهى است كه روند توسعه و استفاده از تراشه هاى فازى، راه را براى استفاده از رايانه هايى كه از اين سخت افزار استفاده مى كنند، باز خواهد كرد.

Example


نظريه فازى با پشتكار لطفى زاده گسترش يافت. همراه با گسترش اين نظريه، انتقاداتى بر آن وارد شد كه عمده ترين آنها را مى توان در سه گروه تقسيم بندى كرد:
الف: اولين گروه منتقدين سئوال مى كردند كه كاربرد منطق فازى چيست؟ چه چيزى شما مى توانيد با مجموعه فازى انجام دهيد؟ در مقابل اين سئوال، لطفى زاده و پيروانش براى سال ها نتوانستند هيچ كاربردى را نشان دهند. در دهه ۱۹۷۰ اولين كاربردهاى منطق فازى ظاهر شده اما اينها اغلب اسباب بازى هاى رايانه اى بر گرفته از ايده هاى ساده رياضى بود. اولين سيستم فازى توسط ابراهيم ممدانى (Ebrahim mamdani) در انگلستان ارائه شد. در دهه ۱۹۸۰ ژاپنى ها از اين سيستم ها براى كنترل استفاده كردند و تا سال ۱۹۹۰ ژاپنى ها بيش از ۱۰۰ محصول با كاربردهاى كنترل فازى ارائه دادند.
• قوانين منطق فازى
براى تعداد ظروف و نوع و تعداد غذاهاى روى ظروف، سيكل كارى و استراتژى شست وشو را تغيير مى دهد.
براى عبور و مرور مسافران، زمان انتظار را كاهش مى دهد.
استراتژى و توان مناسب را براى پخت انتخاب مى كند.
زمان خنك شدن را برحسب مورد تنظيم مى كند. يك شبكه عصبى براساس عادات استفاده كننده، قوانين مربوطه را تغيير مى دهد.
براساس موضوع موجود در كادر، عمل تنظيم كانون را انجام مى دهد.
- براساس داده هاى اقتصاد خرد و كلان، بازار بورس را مديريت مى كند.
ب: دومين گروه منتقدين از مراكز علمى و پژوهشى احتمالات بودند. لطفى زاده از اعداد بين صفر و يك براى توصيف ابهام استفاده مى كرد. متخصصين احتمالات نيز احساس مى كردند كه آنها نيز همين كار را انجام مى دهند. وقوع درگيرى غيرقابل اجتناب بود. بيشتر اين انتقادات فازى را همان احتمال با لباس مبدل مى دانست. آنها احساس مى كردند كه لطفى زاده چيز جديدى ارائه نكرده است و واقعاً كار خاصى انجام نداده است. آنها بيان مى كردند كه لطفى زاده توان خود را روى قدرت بيان مجموعه هاى فازى و قدرت تطابق آنها با كلمات معطوف كرده است. در پاسخ به اين سئوال، لطفى زاده بيان مى دارد كه «اصولاً چنين چارچوبى راهى براى مواجهه با مسائلى است كه در آنها نادقيق بودن به خاطر عدم وجود معيار صريح عضويت در گروه است، نه حضور متغيرهاى تصادفى.»
پ: سومين انتقاد از همه مهمتر بود و آن قهر آشكار منطق دوارزشى بود. براى لطفى زاده درست بودن يا حتى داشتن ظاهرى درست در آن بود كه منطق ارسطو ناديده انگاشته شود. اين بدان معناست كه چيز ها مجبور نيستند، سياه يا سفيد باشند. انتقادات دوارزشى دو نوع بودند:
نوع اول مى گويد كه منطق دو ارزشى كارايى دارد، منطق دوارزشى هزاران سال است كه به ما خدمت كرده و رايانه ها را به كار انداخته است. ممكن است مقدارى هزينه داشته باشد، اما ساده است و كار مى كند.
نوع دوم انتقاد، فريادى از خشم است. اين مورد ردپاى علم جديد در رد (A و نقيض A) و اصرار به درستى (A يا نقيض A) است. اما در اين مورد نيز مى توان گفت كه منطق چندارزشى مى تواند مشكل دوارزشى را نيز حل كند.

روزنامه شرق
بهرام



Saturday, November 20, 2004

گوش هايى در پا




فيل ها با پاهايشان نيز مى شنوند

لارى هانلون

ترجمه: زينب همتى



Example


آيا مى دانيد فيل ها قادرند با پاهايشان به خوبى گوش هايشان بشنوند. پژوهشگران معتقدند صداهاى با فركانس بسيار پائين فيل ها از طريق زمين انتقال يافته و همين مسئله به فيل ها در دريافت صداها از طريق پاهايشان كمك شايانى مى كند. نزديك به ۲۰ سال است كه دانشمندان دريافته اند كه فيل هاى آفريقايى قادر به توليد و پاسخ به صداهايى با فركانس بسيار پائين _ گوش انسان قادر به شنيدن اين صداها نيست _ هستند. تا به امروز هيچ كس نمى دانست كه نعره هاى يك فيل نيز همانند امواج لرزه اى از طريق زمين جابه جا شده و درواقع همين مسئله است كه به فيل ها كمك مى كند تا در محيط هاى بسيار شلوغ با يكديگر ارتباط برقرار كنند.
كتى پاين ( Payne .K) متخصص فيل ها از دانشگاه كرنل ضمن اشاره به مطالعه صورت گرفته توسط پژوهشگران دانشگاه استنفورد بيان مى كند كه آنها سعى دارند ثابت كنند كه چنين چيزى در طبيعت ممكن است. كاتلين اوكانل (Connell , O. K ) از دانشگاه استنفورد كه در حال حاضر مشغول مطالعه بر روى فيل هاى ناميبياست مى گويد: «ما در تلاشيم كه مشخص كنيم آيا فيل ها امواج لرزه اى را از طريق ناخن هاى انگشت پا يا استخوان هاى پايشان دريافت و به استخوان هاى گوش ميانى خود منتقل مى كنند يا اينكه اين امواج را از طريق سلول هاى دريافت كننده لرزه موجود در كف پايشان دريافت مى كنند.»
آنچه از مطالعات اوليه تيم مطالعاتى دانشگاه استنفورد به دست آمده اين است كه صداهاى مادون صورت فيل ها به امواج لرزه اى تبديل مى شوند كه قادرند تا شعاع يك مايل و نيم (۲ كيلومتر) منتقل شوند. به اعتقاد اوكانل، سيگنال هاى لرزه اى دقيقاً عين صداهاى فيل ها در هوا هستند. اما سئوال اساسى اين است كه آيا فيل ها واقعاً صداهاى لرزه اى توليد شده در فواصل دور را از طريق پايشان دريافت مى كنند؟ به گفته اوكانل، اين مسئله نيز از روى رفتار فيل ها كاملاً قابل درك است.
رفتارهايى كه نشان مى دهند يك فيل به صداهاى توليد شده در اطرافش گوش مى كند شامل ساكت و بى صدا ايستادن و تيز كردن گوش هايش است. اما از زمانى كه معلوم شده اصوات مادون صوت تا مسافت يك مايل و نيم (حدوداً ۲ كيلومتر) انتشار مى يابند بسيار سخت است كه بخش لرزه اى صداى فيل ها را مورد توجه قرار داده يا اينكه بپذيريم كه آنها از اين امواج لرزه اى به عنوان يك خط پشتيبان در روزهايى كه محيط اطراف بسيار شلوغ است استفاده مى كنند.
پژوهشگران دانشگاه استنفورد براى حل اين معما آزمايشى را ترتيب دادند. آزمايش مربوطه به قرار زير بود: صداهاى از قبل ضبط شده فيل ها به صورت امواج لرزه اى از طريق زمين فرستاده شده و در ادامه واكنش فيل ها زيرنظر گرفته شد تا مشخص شود كه آيا اين صداهاى لرزه اى توجه فيل ها را به خود جلب مى كنند يا خير؟
به گفته اوكانل: «ما قصد داريم آزمايش مربوط به فرستادن امواج لرزه اى را در مورد فيل هاى پارك ملى اتوشاى ناميبيا امتحان كنيم. مسلماً نتايج حاصل از اين آزمايش به ما خواهند گفت كه آيا آنها قادر به تشخيص سيگنال ها هستند يا خير؟»
اما نكته اى كه بسيار حائز اهميت است و مى بايست مورد توجه قرار گيرد اين است كه شلوغ بودن محيط تنها در مورد صداهاى عادى ايجاد شده توسط فيل ها مشكل ساز نبوده و در مورد امواج لرزه اى نيز مى تواند مشكلات مربوط به خود را داشته باشد. ژنراتورها، اتومبيل ها و هواپيماها همگى مقدار زيادى امواج لرزه اى توليد كرده و مى توانند به آسانى صداى توليد شده توسط فيل ها را خفه كنند.


Discovery.com.Jun.28.2004

روزنامه شرق

بهرام


reminder: Saturday Event

"Dear friends,

Technical and Cultural (T&C) Committee of Association of Iranian
Engineers of Ottawa is proud to
invite you and your family to its first gathering, on
Saturday November 20th at 2:30 p.m. at National
Library and Archives of Canada.

The program of the session is open discussion and
networking, reciting, poem and traditional music
followed by some short lectures and at the
end question and discussion about CSIEA.

Your presence will be highly appreciated. The
gathering is free for all."

Sara


Friday, November 19, 2004

کدام کشور بهترين جا برای زندگی است؟


بنا به بررسی که هفته نامه بريتانيايی اکونوميست در مورد "کيفيت زندگی" در کشورهای مختلف انجام داده، جمهوری ايرلند بهترين جا برای زندگی معرفی شده است.
طبق اين تحقيقات، افزايش ثروت و حفظ ارزشهای سنتی در جمهوری ايرلند بهترين شرايط را برای خوشبختی مردم اين کشور فراهم آورده است.

بعد از جمهوری ايرلند کشورهای سوئيس، نروژ و لوگزامبورگ قرار دارند. همه بجز يکی از ده کشور صدر فهرست، کشورهای اروپايی هستند.

ايالات متحده آمريکا در مکان سيزدهم و بريتانيا در مکان بيست و نهم قرار گرفته اند. بدين ترتيب بريتانيا در ميان کشورهايی که از قديم عضو اتحاديه اروپا بوده اند پايين ترين رتبه را آورده است.

اين تحقيقات برای کتاب "جهان در سال 2005" با عنوان "بهترين جا برای زندگی در سال 2005 کجا خواهد بود" انجام شده است.

تهيه کنندگان اين تحقيقات نه تنها درآمد بلکه عوامل ديگری را که برای رفاه و رضايت مردم مهم است در نظر گرفته اند.

اين عوامل شامل وضعيت بهداشت، آزادی ها، ميزان بيکاری، زندگی خانوادگی، وضعيت آب و هوا، ثبات سياسی و امنيت، برابری زن و مرد و زندگی اجتماعی هستند.

ده کشور صدر فهرست
1- جمهوری ايرلند
2- سوئيس
3- نروژ
4- لوکزامبورگ
5- سوئد
6- استراليا
7- ايسلند
8- ايتاليا
9- دانمارک
10- اسپانيا

اکونوميست می نويسد: "ايرلند از آنجايی که توانسته است مطلوب ترين عناصر زندگی جديد از جمله ميزان پايين بيکاری و وجود آزاديهای سياسی با حفظ عناصری از زندگی قديم از جمله ثبات در زندگی خانوادگی و اجتماعی را با موفقيت ترکيب کند در صدر فهرست قرار گرفته است."

اين هفته نامه اذعان می کند که اندازه گيری کيفيت زندگی کار سر راستی نيست و نتيجه اين تحقيقات - "البته بجز در جمهوری ايرلند" - با انتقاداتی همراه خواهد بود.

جمهوری ايرلند از عضويت در اتحاديه اروپا فوائد عمده ای برده است. تحليلگران می گويند اعضای جديد اتحاديه اروپا جمهوری ايرلند را بسيار تحسين می کنند و آنرا الگويی برای آينده خود می بينند.

گرچه کشورهای اروپايی مکانهای بالای فهرست اکونوميست را اشغال کرده اند، کشورهای عمده صنعتی اين قاره يعنی فرانسه، آلمان و بريتانيا به ترتيب در مکان بيست و پنجم، بيست و ششم و بيست و نهم قرار گرفته اند.

تحقيق کنندگان گفته اند گرچه بريتانيا درآمد سرانه بالايی دارد، اما ميزان از هم پاشی خانواده ها در اين کشور هم بالاست.

در اين فهرست، بدترين کشور برای زندگی زيمبابوه است که به گفته اين تحقيقات "اوضاع، تحت حکومت رابرت موگابه از بد به بدتر تغيير يافته است."


Thursday, November 18, 2004

CNNچهار زن ايرانى در


چهار زن ايرانى درCNN

حسين امامي
شايد برايتان جالب باشد كه بدانيد چهار زن ايرانى بخش بزرگى از گزارش هاى خبرى شبكه CNN را بر عهده دارند.
•پريسا خسروى: مشاور ارشد مديريت و سردبير سى ان ان
پريسا خسروى، با ۱۷ سال سابقه در سى ان ان مديريت يكى از بزرگ ترين بخش هاى خبرى در اين شبكه را به عهده دارد. او مشاور ارشد مديريت و سردبير سى ان ان و يكى از گردانندگان اصلى آن شبكه تلويزيونى است.او كه از دوران دبيرستان علاقه مند به كار خبرنگارى بود، كمى قبل از پيروزى انقلاب اسلامى، ايران را ترك كرد و در سال ۱۹۸۷ به سى ان ان پيوست.او دوره ۷ ساله كالج كلمبيا را در شيكاگو گذراند و مدرك ليسانس روزنامه نگارى گرفت. در اين ايام بود كه در سى ان ان كارش را با گزارشگرى ويديويى Video Journalist آغاز كرد و مدتى در اتاق خبر با دستگاه هاى تله پرومتر TELE PROMTER (زيرنويس خبر دوربين تلويزيونى) و تجهيزات ديگر خبرى سروكار داشت. او مى گويد به تجربه كارى اش بيشتر از دستمزدى كه دريافت مى كند نيازمند است چرا كه خبر جزيى از زندگى اوست.گزارش هاى ماندگارى از او به جاى مانده كه جوايز متعددى را برايش به ارمغان آورد. از جمله جنگ خليج فارس، كودتاى اتحاد جماهير شوروى در آستانه فروپاشى كمونيسم، جنگ سومالى، زئير و رواندا. او در سال ۱۳۶۵ مصاحبه اى با رئيس جمهور وقت ايران، آقاى هاشمى رفسنجانى انجام داد. همچنين انتخابات سال ۱۳۷۶ در ايران را به طور مستقيم از تهران براى شبكه سى ان ان گزارش كرد.او مى گويد: دنبال كردن حرفه روزنامه نگارى در آمريكا مشكلات خاص خود را در شروع كار دارد. برخى از اساتيد روزنامه نگارى به من مى گفتند: براى تو كه انگليسى زبان دوم تو است روزنامه نگارى مانند مزرعه سفت يا زمين ناهموارى است كه كار كردن روى آن سخت است ولى اگر من مى خواستم حرف آنها را گوش بدهم اكنون اينجا نبودم. او در حال حاضر براى تلويزيون و سايت اينترنتى سى ان ان مطلب و گزارش تهيه مى كند. او داراى يك فرزند دختر است.
•آسيه نامدار: پژوهشگر نامدار سى ان ان
آسيه نامدار پژوهشگر، تهيه كننده و خبرنگار سى ان ان هم اكنون برنامه پربيننده (The Global Minute) يا رويدادهاى جهان را كه در سطح جهان ميليون ها مخاطب دارد تهيه و اجرا مى كند.او فارغ التحصيل دانشگاه بركلى كاليفرنيا در رشته ارتباطات است و كار خود را با عنوان گزارشگر ويديويى در سى ان ان و در سال ۱۹۸۹ در آتلانتا آغاز كرد. نامدار كار پژوهش و نوشتن تحليل از گزارش هاى مهم بين المللى را نيز شخصاً انجام مى دهد.برنامه هاى تلويزيونى او در زمينه رويدادهاى خاورميانه، پناهندگان افغان، برخوردهاى اعراب و اسرائيل، رابطه ايران و آمريكا جوايزى را برايش به ارمغان آورده است. مصاحبه او با جيمى كارتر رئيس جمهور وقت آمريكا و خانم بى نظير بوتو (نخست وزير پاكستان) از توانايى او در اين زمينه خبر مى دهد.او با همسر و دو دختر خود ليلا و رويا در آتلانتا، شهر بزرگ جورجيا و مركز سى ان ان زندگى مى كند.
•امان پور: گران ترين خبرنگار جهان و خبرنگار خطرها
كريستين امان پور به عنوان گران ترين خبرنگار جهان از پدرى ايرانى و مادرى انگليسى در لندن زاده شد. پدرش از مديران هواپيمايى ملى ايران بود. كريستين چند سال از دوران كودكى خود را در تهران گذراند و تهيه چندين گزارش خبرى او از ايران در سال هاى پيش، دليلى بر دلبستگى هاى او بر سرزمين پدرى اش است.او مى گويد: خواهرم در رشته روزنامه نگارى در دانشگاه Rhode Island پذيرفته شده بود ولى من جاى او نام نوشتم و به دانشگاه رفتم. نتيجه كار اينكه وى با عنوان دانشجوى ممتاز در مقطع كارشناسى فارغ التحصيل شد.او كار خبرى خود را ابتدا با سمت طراح گرافيك الكترونيك آغاز كرد و در سال ۱۹۸۳ به سى ان ان پيوست.نخستين سمت او در اين شبكه، دستيارى ميزهاى خبرهاى جهان بود ولى در مدتى كوتاه توانست پله هاى ترقى را بپيمايد.كريستين امان پور را خبرنگار خطرها خوانده اند چرا كه در بيشتر جنگ هاى كوچك و بزرگ در جهان حاضر بوده است. فلسطين اشغالى، افغانستان، عراق، سومالى، رواندا و ساير پوشش هاى خبرى مفصل او در بالكان. او اكنون به عنوان دليرترين و نام آورترين خبرنگار زن در جهان مطرح است.او موفق شده است در طول مدت خدمت خود در سى ان ان جوايز بزرگى را در زمينه روزنامه نگارى كسب كند. مصاحبه او با آقاى خاتمى در اولين سال رياست جمهورى اش، كه به طور مستقيم از سى ان ان و تلويزيون ايران پخش مى شد از گفت وگوهاى به ياد ماندنى نه براى امان پور بلكه براى آقاى خاتمى بوده است. مصاحبه اى كه مردم ايران را در اوايل صبح يكى از روزهاى زمستان سال ۱۹۹۷ از خواب بيدار كرد و به پاى تلويزيون ها كشاند.او ديگر در سى ان ان كار نمى كند.
•بختيار: گوينده مهمترين خبرها
رودى (رودابه) بختيار، خبرنگار ديگر ايرانى است كه در شبكه خبرى سى ان ان در آتلانتا به كار تهيه و گزارشگرى خبر فعاليت دارد. او گوينده خبرى سرتيتر اخبار سى ان ان است.آمريكايى ها و ساير بينندگان شبكه سى ان ان در سراسر جهان، چند خبر مهم به ياد ماندنى را از او شنيدند. اولى كه يك خبر فوق العاده تلخ بود: حادثه يازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ آمريكا كه به طور مستقيم از اين شبكه پخش مى شد و خانم بختيار وظيفه گزارش خبرى آن را در طول روز بر عهده داشت و ديگرى نيز پوشش خبرى عمليات آزادسازى عراق و سقوط صدام در بهار سال ۲۰۰۳ ميلادى بود.
منبع: روزنامه شرق
http://www.sharghnewspaper.com/830828/html/mediahtm#s136305
Quoted By Prince Ali





ريشه‌هاي زار در ايران و تارانتیسم در جنوب ایتالیا



رقصی چنین میانه میدانم آرزوست!



گروه فرهنگ، كيان مهر احمدي _ معمولا روز 8 تیرماه، روز مقدس سن پائولو و سن پيتر، زنان را می آورند. اغلب بیهوش یا در حالتی چون خلسه. جمعیت کنجکاو کم کم جمع می شوند و میدان اصلی شهر پر می شود از آدم های بیکار و مشتاقی که می خواهند روند درمان را نظاره کنند. نوازندگان کم کم شروع می کنند. اول ماندولين، سپس گيتار و آنگاه طبل. موسیقی گام به گام اوج می گیرد و با اوج گرفتن آن، گویی روح در جان زنان بیمار دمیده می شود. اول به آهستگی بدنشان را تکان می دهند ولی هر لحظه که می گذرد رقص آنها اوج می گیرد. رقصی که با جنون، شور و شیدایی همراه است.ناگهان از جا برمی خیزند، برخی می دوند و دیده شده است که برخی چون عنکبوت از در و دیوار آویزان می شوند. موسیقی و رقص جنون آمیز آن قدر ادامه می یابد تا بیمار از خستگی مفرط بیهوش می شود. محلی ها می گویند بیماری از بدنش خارج شده است و تارانتیسم اینگونه درمان می شود.
تارانتیسم بیماری مبهمی است. مرضی کشنده که از نیش عنکبوتی به نام «تارانتولا» پدید می آید. این بیماری در قرون شانزدهم و هفدهم در جنوب ایتالیا شیوعی گسترده داشت و تا دهه 1970 همچنان در سالنتو، شهري در جنوب ايتاليا رایج بود. بیمار، که به او «تارانتاتا» می گفتند، در شور و جذبه ای فرو می رفت که که فقط رقصی جنون آمیز او را از آن حال به در می آورد.«تارانتاتا»، خواب یا بیدار ناگهان از جا می پرید و دردی شدید چون نیش زنبور عسل در بدن احساس می کرد. بعضی از آنها عنکبوت را می دیدند و بعضی دیگر نه، اما همه آنها می دانستند که این درد حاصل نیش «تارانتولا» است. از خانه بیرون می دویدند و در میدان و بازار با شور و هیجان مشغول رقص می شدند. چندین روز بی وقفه می رقصیدند تا از پای در می آمدند. به نظر می رسد که این عمل بر اصل انرژی حیاتی استوار بوده است. فشار جسمانی عدم تعادل روانی_ جسمی ایجاد می کند و نوع خاصی از موسیقی با ریتمی تند و دیوانه وار آن را آرام می کند. دیگر کسانی که به تازگی دچار نیش عنکبوت شده بودند و نیز افرادی که سال ها پیش به این درد مبتلا بودند به تارانتاتاها می پیوستند. سم در بدن می ماند و هر سال با گرمای تابستان فعال می شد. روایت ها حاکی از آن است که بیماران فقط در اوج گرما و در ماه های خشک تابستان یعنی ژوئیه و اوت به این حال دچار می شدند. علاج این درد فقط موسیقی و رقص بود و گفته اند که بعضی از بیماران به سبب در دسترس نبودن نوازندگان، پس از چند روز یا حتی چند ساعت جان می سپردند. از زماني كه راه درمان اين بيماري شناخته شده بود، در روزهاي مقدس سن پائولو و سن پيتر مثلي ميان مردم جنوب ايتاليا رواج يافته بود. آنها خطاب به نوازندگان مي گفتند:«احتياج است، بيا و بزن» و به اين شكل نياز اين زنان به درمان را نشان مي داند.
دکتر «تیزیانا چیاوردینی»، انسان شناس ایتالیایی كه به ايران سفر كرده است روز سه شنبه در كتابخانه تخصصي مركز گفت و گوي تمدنها درباره تارانتيسم صحبت كرد. او به دعوت گروه انسان شناسي معاصر دفتر پژوهشهاي فرهنگي در اين سخنراني شركت كرده بود. دكتر سهيلا شهشهاني انسان شناس ايراني و مدير گروه انسان شناسي معاصر كه به شكل همزمان هم امر ترجمه را انجام ميداد و هم توضيحات لازم را ارائه مي كرد، باني برگزاري اين جلسه بود.
«چياورديني» از نخستين علائم ظهور اين بيماري در قرن سيزدهم خبر داد. عده اي از مردم روي پلي كه بر رودخانه اي قرار داشت، جمع شده بودند و به شكلي ديوانه وار به پايكوبي مشغول بودند. ناگهان پل تخريب مي شود و همه به رودخانه مي ريزند. شوريده رقصيدن از آن زمان باب شده است.
او اين بيماري را بيشتر زاييده نابساماني‌هاي اجتماعي دانست، نه بيماري‌اي با منشاء واقعي. انسان‌شناسان اجتماعي اين بيماري را نتيجه تضادهاي اجتماعي مي‌دانند كه اين زنان با آنها درگير هستند. به اعتقاد آنها زنان با انتخاب اين بيماري، داستان زندگي دردناك خود را باز مي‌گويند و از آنجا كه اين رقص در روز مقدس سن پائولو بر پا مي شود، بيماران خود را در پناه چتر محافظتي يك قديس مي‌يابند و به بيان دردهاي ناگفته خود مي پردازند.
مبتلايان به تارانتيسم تقريبا هميشه زن بوده اند. هرچند كه در بعضي از منابع از مردان بيمار نيز ياد شده است. اين بيمارن، زناني بودند كه از موقعيت اجتماعي خود رنج مي بردند. «ارنستو دمارتينو» مردم شناس ايتاليايي در كتاب «سرزمين پشيماني»، پديده تارانتيسم را عميقا مطالعه و بررسي كرده و به اين نتيجه رسيده است كه زناني بيشتر به اين درد مبتلا مي شدند كه يا تعادل رواني نداشتند يا دچار افسردگي بودند يا در جواني تصميمي نادرست گرفته بودند. براي زنان عادي و خاموش «سالنتو» كه هيچ وسيله فرهنگي ديگري براي بيان درد خود نداشتند، تارانتيسم هم ساز و كاري نمادين براي بيان درد بود و هم در نهايت وسيله اي براي درمان آن. زن به عنوان مادر نخستين نقش را در سلسله مراتب درك درد تجربه مي كند و از زاويه انسان شناسي عواطف، اين حيطه در انحصار جنسيتي اوست.كارشناسان مي گويند كه شوريده رقصي راهي براي درمان اين زنان است و موسيقي باعث پالايش آنها مي شود.
به اعتقاد «دمارتينو» بيشتر موارد ابتلا به تارانتيسم تخيلي بود. نيش عنكبوت بهانه اي بود براي برگزاري «جشن پرشور و حرارتي» كه آنها به شركت در آن دعوت مي شدند. از مدت ها پيش روشن شده است كه نيش عنكبوت كاملا بي ضرر است و پژوهشهاي جديد در روانشناسي ناخودآگاه نشان مي دهد كه اين بيماري فقط جنبه هيستريك دارد. در هر بيماري اگر بيمار قويا به قدرت شفابخش موسيقي يا رقص يا هرچيز ديگر اعتقاد داشته باشد، بر اساس تلقين به نفس ممكن است از آن طريق درمان شود.
در جنوب ايران نيز پديده مشابه تارانتيسم رواج دارد. مراسم «زار» و نحوه درمان شخصي كه به اعتقاد بومي ها باد يا جن در روح او حلول كرده است به وسيله موسيقي و رقص انجام مي شود. نكته جالب توجه اين است كه اكثر محققاني كه درباره زار تحقيق كرده‌اند، معتقدند ريشه هاي اين نوع مداوا به كشورهاي آفريقايي باز مي‌گردد، اما بنا به گفته‌هاي انسان‌شناس ايتاليايي، ريشه هاي تارانتيسم را بايد در يونان و روم قديم جستجو كرد. او معتقد است كه درمان با رقص و موسيقي، از اين كشورها به ايتاليا سفر كرده است.
امروزه ديگر تارانتيسم به شكل قديمي آن وجود ندارد. از دهه 1990 شكل تازه اي از آن به نام «نوتارانتيسم» رواج پيدا كرده است. اين روزها رقصي با عنوان «پيتزكيا» رواج يافته كه از تارانتيسم نشات گرفته است. نسل هاي جديد با اين موسيقي مي رقصند. در واقع جوانان جنوب ايتاليا با انتخاب اين رقص‌ها به نوعي هويت منطقه‌اي خود را احراز مي‌كنند. اجراي اين رقص عملي آگاهانه و اختياري به قصد تفريح و سرگرمي است و همچنان كه «تارانتاتا»ها در گذشته چنين مي كردند، جستجويي است براي دستيابي به حالت هاي ديگر آگاهي.
در سال هاي اخير در سراسر ايتاليا مردم با نواي موسيقي «پيتزيكا» در كوچه و خيابان مي رقصند. اين موسيقي و رقص آن، هنوز قدرت دارد با ضرباهنگ زندگي هماهنگ شود و مردم را به يكديگر پيوند دهد و گرد هم جمع كند. پديده تارانتيسم به شكل قديمي آن ديگر وجود ندارد، اما اين موسيقي كه به همت گروه هاي مختلف دوباره زنده شده و رواج يافته است، مثال جالبي است از بقاياي آوازهاي عاميانه «سالنتو» و زنده ماندن ياد و خاطره «تارانتيسم».

بهرام


Wednesday, November 17, 2004

صعود تيم ملي به دور دوم مقدماتي جام جهاني



تيم ملي ايران با كسب پيروزي 7 بر صفر برابر لائوس به مرحله‌ي دوم رقابت‌هاي مقدماتي جام جهاني 2006 آلمان در منطقه آسيا صعود كرد.

Example


به گزارش خبرنگار ورزشي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در آخرين روز از مسابقات دور نخست مقدماتي جام جهاني، بعد از ظهر امروز تيم ملي ايران در ورزشگاه 100 هزار نفري آزادي به مصاف تيم لائوس رفت.

در نيمه‌ي نخست تيم ايران با توجه به درخشش علي دايي كاپيتان تيم ملي كه پس از رهايي از بند مصدوميت بار ديگر در تركيب تيم ملي ايران قرار گرفته بود، با سه گل حريف خود را مغلوب ساخت.

نيمه‌ي دوم اين ديدار نيز با گل‌زني علي دايي آغاز شد. جواد كاظميان كه در نيمه‌ي دوم جايگزين ستار زارع شده بود، با ارسالي زيبا دايي را در موقعيت گل قرار داد تا وي با ضربه سر گل چهارم خود و تيم ملي ايران را به ثمر برساند.

جواد كاظميان كه با حضور خود رنگ هجومي‌تري به حركات تيم ملي ايران داد، در دقيقه 63 نيز با سانتر دقيق جواد نكونام را در موقعيت گل‌زني قرار داد تا وي گل پنجم ايران را به ثمر برساند.

برهاني و نكونام زننده‌ي گل‌هاي ششم و هفتم تيم ايران در اين ديدار بودند تا تيم ملي كشورمان همانند ديدار رفت با نتيجه‌ي 7 بر صفر لائوس را مغلوب سازد.

گفتني است علي دايي با به ثمر رساندن 4 گل در اين ديدار به عنوان اولين بازيكن تاريخ فوتبال جهان به ركورد 102 گل ملي دست يافت.

در ديگر ديدار اين گروه نيز تيم قطر با نتيجه‌ي 2 بر صفر تا دقايق پاياني از تيم اردن پيش بود.

بدين ترتيب تيم ملي فوتبال كشورمان به عنوان تيم صعود كننده از گروه اول مسابقات راهي دور دوم مرحله‌ي مقدماتي جام جهاني 2006 آلمان شد.


Tuesday, November 16, 2004

نمايش كنسرت سال گذشته پريسا با گروه دستان در اتاوا


مكان:سالن اجتماعات ساختمان سايت دانشگاه اتاوا
آدرس:دانشگاه اتاوا،ساختمان سايت،طبقه زير زمين ، اتاقG0103
زمان :جمعه۱۹ نوامبر ، ساعت۷ بعد از ظهر



ExampleExample




[Persian] داستان بهرام و آزاده

داستان بهرام و آزاده و نقش آن بر سينه ظروف موزه اي
نويسنده :حسن فتاحي

بسياري از نقوش روي بدنه ظرف ها و ديگر اشيا تاريخي _ فرهنگي درون موزه ها را نمي توان تنها يك نقش ساده و تزييني دانست. بلكه بسياري از آنها داراي ادبيات و تاريخي سرشار از جذابيت و حادثه اند. دانستن اين ادبيات، براي همه علاقه مندان به موزه ها و ميراث فرهنگي گذشتگان به ويژه براي كارشناسان و موزه داران شاغل در موزه ها اهميت بسياري دارد. بي شك انتخاب بعضي از نقش ها و تكرار آنها بر روي اشيا گوناگون، توسط هنرمندان دوره هاي مختلف، هيچگاه نمي تواند براساس اتفاق و يا تنها يك تقليد صرف باشد. بلكه لازمه تداوم يك نقش داشتن پشتوانه فرهنگي غني است تا بتواند بيرون از كش و قوس هاي سياسي و بدور از دامنه تحولات فرهنگي _ اجتماعي ادامه حيات تصويري خود تضمين كرده و تا قرن ها و گاه هزاره ها ادامه يابد.
شناخت ادبيات و ويژگي هاي تاريخي _ فرهنگي اين نقوش و آگاهي از چرايي وجود آنها براي ايجاد ارتباط بيشتر ميان شي و بيننده يك ضرورت است. اين شناخت ما را از شكل و فرم ظاهري اثر فراتر برده و امكان برقراري رابطه احساسي ميان‍ اثر و بيننده را فراهم مي سازد. براي رسيدن به چنين مرحله اي بهره برداري از آثار شاعران و نويسندگان بزرگ ايران، تاريخ، مردم شناسي، هنر، اسطوره شناسي و تاريخ اديان در كنار آگاهي هاي باستان شناسي به منزله يك دستور كاري براي كارشناسان شاغل در موزه ها به شمار مي رود. چرا كه طرح روايت هاي تاريخي، داستان ها و اشعاري كه درباره يك نقش مطرح است. و يا درآميختن تصاوير با موضوعات مردم شناسي و اساطيري و نيز نحوه استفاده از يك شي و يا شيوه ساخت و تكنيك مورد استفاده صنعتگران از جمله مواردي هستند كه در اشتياق و جذب بازديدكنندگان موثر مي باشد. توجه به اين آگاهي ها موزه ها را در راه رسيدن به اهداف فرهنگي شان كه همانا آشنا ساختن مردم با فرهنگ و تاريخ گذشته از طريق معرفي اشيا موزه اي است ياري مي رساند.
در ميان آثار ايراني موجود در موزه هاي ايران و جهان، آثار دوره ساساني به لحاظ نقش و تنوع موضوعي از اهميت زيادي برخوردارند، اين تنوع به گونه اي است كه پژوهشگران نقش هاي اين دوره را به گروه هاي نقشي مختلفي چون، نقش هاي بزمي، رزمي، درباري، گياهي، حيواني، اساطيري، مناظر، تزييني صرف و شكارگاهي طبقه بندي مي كنند. در ميان نقوش گفته شده، نقش هاي شكارگاهي تعداد بيشتري را به خود اختصاص مي دهد، چرا كه شكار يكي از تفريحات هميشگي شاهان ساساني بود و شكارگاه ها ميداني براي نمايش قدرت آنها به شمار مي رفت.
در ميان حوادث مربوط به شاهان ساساني، افسانه ها و ماجراهايي كه به بهرام پنجم پانزدهمين شاه ساساني نسبت داده مي شود داراي كشش و جاذبه خاصي است. و مورخان و شاعران هر گاه كه فرصتي يافتند از آن ياد كرده و صورتگران و هنرمندان آن را به تصوير كشيده اند. زندگي بهرام پنجم به گونه اي در تاريخ ورق مي خورد كه گويا سرنوشت او را براي قهرماني داستان هاي عاشقانه و تفريحات شاهانه آفريده است. از تصميم يزدگرد مبني بر فرستادن بهرام به ميان اعراب و تربيت وي زير نظر منذر تا ساختن كاخ خورنق و سپس بازگشت به وطن و ربودن تاج از ميان دو شير، تا افسانه سفر به سرزمين هاي دور و حكايت هايش با دختران هفت قلعه تا مرگ افسانه وارش همه و همه به بهرام پنجم شخصيتي فراتاريخي و افسانه اي داده است.
از جمله داستان هايي كه به بهرام پنجم نسبت مي دهند داستان دلدادگي او به دختري رومي به نام آزاده است. اين داستان براي هنرمندان چنان جذاب بود كه حتي در عصر ساساني نيز نقش بهرام و آزاده بر بشقاب هاي نقره ثبت و در قاب هاي گچي زينت بخش كوشك هاي شاهي شد. و بي شك در عصر فردوسي يعني قرن چهارم هجري كه قرن سرودن شاهنامه و طرح داستان بهرام و آزاده است،‍ ايران شرقي از داستان هاي عصر ساساني لبريز بود و لوليان نغمه خوان و مطربان گرم پنجه اين داستان ها، از جمله داستان بهرام و آزاده را مي خواندند و مي نواختند.
به روايت شاهنامه آزاده را كه يك كنيز رومي بود منذر بن نعمان امير حيره به بهرام پيشكش كرد. مهارت آزاده در نواختن چنگ و زيبايي اش موجب شد تا در ميان زنان حرم شاه از موقعيتي خاص برخوردار شده و هميشه همراه و در كنار شاه باشد. در يكي از روزها بهرام به همراه آزاده سوار بر شتري براي شكار از كاخ خارج مي شوند. در دشت به تعدادي آهو برمي خورند. آزاده چنگ مي نوازد و بهرام سرمست از نغمه چنگ، آهوان گريزپاي را يكايك با تير از پاي در مي آورد. آنگاه مغرورانه از آزاده مي پرسد كدام آهو را شكار كنم؟ آزاده كه از غرور و خودخواهي بهرام ناخرسند است، آزموني سخت را به شاه پيشنهاد مي دهد و به بهرام مي گويد اگر مي تواند گوش آهو را نشان رود.


كمان مُهره انداز تا گوش خويش نهد همچنان خوار بر دوش خويش
«فردوسي»

آزاده با اين پيشنهاد قصد در هم شكستن غرور كاذب بهرام را دارد اما از مهارت شاه در تيراندازي غافل است.
بهرام مي پذيرد تير بر كمان گذاشته به سوي آهو پرتاب مي كند. تير بر گوش آهو مي نشيند. اما بهرام اين را براي نشان دادن مهارت خود در تيراندازي كافي نمي داند، و زماني كه آهو پايش را براي خاراندن به گوش نزديك مي كند، بهرام تيري ديگر در كمان كرده و آهو را نشانه مي رود و پا را به گوش و سر مي دوزد.
بخاريد گوش آهو اندر زمان به تير اندران راند چاچي كمان
سر و گوش و پايش به يكجا بدوخت بر آن آهوان آزاده را دل بسوخت
«فردوسي»

آزاده از ديدن چنين صحنه اي سخت متاثر شده و در مقابل رجزخواني شاه كه مي گويد: هزاران شكار را با چنين مهارتي از پاي در خواهد آورد، تاب نمي آورد، بر شاه مي آشوبد و چنين سخت دلي را نشان از خوي اهريمني مي خواند و نه مهارت و شجاعت.
كنيزك بدو گفت اهريمني وگر ني بدينسان كجا افكني
شاه كه تاب شنيدن چنين گستاخي را ندارد علي رغم علاقه اش به آزاده او را از پشت شتر بر زمين مي اندازد و در زير پاي حيوان لگدكوب مي كند.
بزد دست بهرام و او را ز زين نگون ساز برزد بروي زمين
هيون از بر ماه چهره براند برو دست و چنگش بخون برفشاند
«فردوسي»

و يك بار ديگر اين واقعيت تاريخي را يادآور مي شود كه نزد شاهان مقام فرمانروايي و خدشه ناپذير بودن آن از مقام احساس و دوست داشتن بسي والاتر است. و هيچكس نبايد خود را از قهر شاهان در امان بداند.
آزاده جان مي بازد. بهرام بر پيكر به خون نشسته معشوق نگاه مي كند و از اين كه به ننگ كشتن يك زن بي دفاع آلوده شده چنان آزرده و شرمگين مي شود كه ديگر هيچ گاه زني را با خود به شكار نبرد.
چو او زير پاي هيون جان سپرد به نخجير ازينش كنيزك نبرد
«فردوسي»

فردوسي در بازگويه اين داستان به نشانه هايي اشاره مي كند كه كاملا با نقش هاي روي ظروف ساساني مطابقت دارد و اين احتمال وجود دارد كه فردوسي علاوه بر بهره برداري از ادبيات، به تصاوير باقي مانده از عصر ساساني دسترسي داشته است.
بر روي يك بشقاب نقره ساساني موزه آرميتاژ بهرام را به همراه آزاده سوار بر شتر نشان مي دهد. آزاده چنگ مي نوازد و بهرام تير در كمان كرده غزالان را نشانه مي رود. دو غزال كشته شده و دو غزال ديگر از مقابل بهرام مي گريزند.
بر بشقابي ديگر بهرام و آزاده سوار بر شتر در دشت به دنبال غزالان مي تازند، آزاده چنگ مي نوازد و بهرام تير در كمان غزالان را بنا بر پيشنهاد آزاده شكار مي كند. غزالي از پاي در آمده و شاخ غزال ديگر با تير بهرام از سر جدا شده است دو غزال ديگر نيز مي كوشند از صحنه بگريزند. (Sasania Silver)
بر روي يك كاسه مينايي متعلق به قرن ششم هجري نقش بهرام و آزاده تكرار شده. اين ظرف كه در موزه رضا عباسي تهران نگهداري مي شود نمونه اي از ده ها نمونه منقوش به تصوير بهرام و آزاده در دوره اسلامي است.


منابع:
* تاريخ مردم ايران _ دكتر عبدالحسين زرين كوب، انتشارات امير كبير
* شاهنامه فردوسي _ چاپ بمبئي _ ۱۲۷۲ ه.ش.
* Sasania silver university museum of art – august September 1967
http://www.chn.ir/showarticle.asp?no=248
Quoted by Prince Ali