Tuesday, August 31, 2004

[Persian] سه دزد

اينهم داستاني از گنجينه ادبيات فولکلور ايران بمناسبت سرقت منزل بنده!

روزي, روزگاري سه تا برادر بودند به اسم جمعه, شنبه و يك شنبه كه هر سه دزدهاي تر و فرزي بودند و هيچ وقت دم به تله نمي دادند.

يك روز, جمعه گوسفندي دزديد؛ برد خانه سرش را بريد و گوشتش را آويزان كرد به تاق ايوان و به زنش گفت «اگر من خانه نبودم و شنبه يا يك شنبه آمد اينجا و آب خواست, آب را تو كاسه بريز و بده دستشان؛ چون اگر با كوزه آب بخورند, سرشان را بالا مي گيرند و لاشة گوسفند را مي بينند.»

زن گفت «به روي چشم!»

تازه جمعه از خانه رفته بود بيرون كه سر و كلة شنبه پيدا شد و سراغ جمعه را گرفت.

زن گفت «پيش پات رفت بيرون.»

شنبه گفت «يك كم آب بده بخورم.»

زن گفت «صبر كن كاسه بيارم.»

شنبه گفت «به خودت زحمت نده!»

و تا زن برادرش آمد به خودش بجنبد, دست برد كوزه را از گوشة ايوان ورداشت سركشيد و گفت «دستت درد نكند! ديگر زحمت را كم مي كنم.»

و از خانه بيرون زد.

تنگ غروب, جمعه برگشت خانه و از زنش پرسيد «چه خبر؟»

زن جواب داد «امن و امان! فقط شنبه يك نوك پا آمد اينجا آب خورد و رفت.»

جمعه گفت «با كاسه آب خورد يا با كوزه؟»

زن گفت «تا خواستم كاسه بيارم, كوزه را ورداشت سر كشيد و خداحافظي كرد و رفت.»

جمعه با دست زد رو پيشاني خودش و گفت «اي داد بي داد كه گوشت از دست رفت.»

زن گفت «بد به دلت راه نده.»

جمعه گفت «مگر نمي گويي با كوزه آب خورد؟»

زن گفت «چرا!»

جمعه گفت «خدا مي داند كه گوشت از دست رفت! اين خط و اين نشان. اگر روز روشن نبرد, شب تاريك مي برد.»

بعد نشستند با هم به مشورت كه چه كنند, چه نكنند و آخر سر نتيجه گرفتند شب كه مي خواهند بخوابند, گوشت را بيارند زير لحاف بگذارند بين خودشان.

نصفه هاي شب, شنبه رفت خانة جمعه و وقتي ديد لاشة‍گوسفند سر جاش نيست, تا ته ماجرا را خواند و بي سر و صدا رفت بالا سر برادر و زن برادرش نشست و همين كه خر و پفشان رفت هوا دست برد زير لحاف, لاشة گوسفند را يك كم غلتاند طرف برادرش, يك كم چرخاند طرف زن برادرش و خوب كه جا باز شد, لاشه را آهسته از بين شان درآورد و با خود برد.

كمي بعد, جمعه بيدار شد؛ ديد از گوشت خبري نيست و مثل برق و باد, بام به بام خودش را رساند به خانة شنبه و رفت پشت در حياط ايستاد.

شنبه به خانه كه رسد, آهسته زد به در. جمعه در را باز كرد و شنبه به خيال اينكه زنش در را باز كرده, در تاريكي شب گوشت را داد به دست جمعه. جمعه هم گوشت را ورداشت و يواشكي زد بيرون و برگشت به خانة خودش.

كلة سحر, شنبه زنش را بيدار كرد و گفت «پاشو يك آبگوشت پرگوشت بار بگذار براي نهار.»

زن گفت «با كدام گوشت؟»

شنبه گفت «با همان گوشتي كه ديشب آوردم خانه تحويلت دادم.»

زن گفت «خواب ديدي خير باشد!»

شنبه از همين يكي دو كلام همه چيز دستگيرش شد و دو بامبي زد تو سر خودش و گفت «اي داد بي داد كه گوشت از دست رفت! جمعه گوشت را زد و برد و ديگر رنگش را نمي بينيم.»

بعد, پاشد رفت سروقت يك شنبه و صلات ظهر با هم رفتند خانة جمعه كه هم نهار چرب و نرمي بخورند و هم با او صحبت كنند و قرار و مداري بگذارند.

نهار را كه خوردند, شنبه و يك شنبه صحبت را كشاندند به اصل مطلب و گفتند «اي برادر! از انصاف به دور است كه سور و سات تو اين قدر جور باشد و ما آه در بساط نداشته باشيم؛ اخر برادري گفته اند, برابري گفته اند؛ بيا از اين به بعد با هم بريم دزدي و هر چه گير آورديم تقسيم كنيم.»

جمعه گفت «به شرطي كه هر چه من گفتم گوش كنيد.»

شنبه و يك شنبه قبول كردند. برادر بودند, دست برادري هم با هم دادند.

غروب همان روز, جمعه به بهانة ديدن آشنايي كه در دربار شاه داشت, رفت به دربار, اين ور آن ور سرك كشيد؛ راه خزانة شاه را ياد گرفت و برگشت و نصفه هاي شب با شنبه و يك شنبه يكي يك كولبارچه ورداشتند و رفتند به دربار.

شنبه و يك شنبه نزديك خزانه قايم شدند؛ اوضاع را زير نظر گرفتند و جمعه رفت به خزانه؛ كولبارچه هاشان را يكي يكي از جواهر پر كرد و داد بالا و آخر سر هم خودش آمد بالا و با هم برگشتند خانه.

فرداي آن شب, سه تايي از خانه رفتند بيرون كه در كوچه و بازار سر و گوشي آب بدهند و ببينند مردم از دزدي ديشب شان چه مي گويند. اما, هر چه گشتند و به اين و آن سر زدند, ديدند خبري نيست.

تو نگو وقتي شاه خبردار شده بود دزد زده به خزانه, گفته «نگذاريد اين خبر جايي درز كند كه تاج و تخت مان بر باد مي رود.»

و دستور داده بود زير دريچه اي كه دزد از آن جا به خزانه رفته يك خمره پر از قير بگذارند كه اگر دزد دوباره خواست بزند به خزانه, يكراست بيفتد تو قير و اسير بشود.

برادرها وقتي ديدند به خزانة شاه دستبرد زده اند و آب از آب تكان نخورده, نيمه هاي شب, كولبارچه هاشان را ورداشتند و باز به طرف دربار راه افتادند.

اين دفعه نوبت شنبه بود كه از دريچه به خزانه برود. جمعه و يك شنبه دور و برشان را زير نظر گرفتند و شنبه از دريچه پايين پريد و يكراست افتاد تو خمرة قير و گير افتاد.

شنبه, جمعه را صدا زد و گفت «اي برادر! من افتادم تو قير و كارم تمام است. شماها زودتر در برويد و جانتان را نجات بدهيد.»

جمعه تا آخر قضيه را خواند و ديد اگر دير بجنبد كار همه شان تمام است و چاره اي غير از اين نديد كه سر شنبه را ببرد و با خود ببرد. اين بود كه خم شد, چنگ انداخت موي سر شنبه را گرفت, سرش را بريد و با خود برد.

فردا صبح, جمعه و يك شنبه رفتند بيرون ببينند چه خبر است. ديدند همه جا صحبت از اين است كه دزد زده به خزانة شاه و افتاده به تله؛ اما سر ندارد و شاه دستور داده دزد بي سر را آويزان كنند به دروازة شهر كه هر كس آمد جلو جنازه گريه زاري كرد, او را بگيرند و دزد را شناسايي كنند.

جمعه و يك شنبه برگشتند خانه و هر چه شنيده بودند به زن شنبه گفتند. زن شنبه شيون و زاري راه انداخت كه «من طاقت ندارم تن بي سر شوهرم به دروازة شهر آويزان باشد و خودم اينجا راحت بگيرم و بنشينم. الان مي روم جنازة شوهرم را ور مي دارم و مي آورم.»

جمعه گفت «اگر اين كار را بكني سر همة مان را به باد مي دهي. تو از خانه پا بيرونت نگذار؛ من قول مي دهم كه با يك شنبه برم و هر طور كه شده جنازة شنبه را از چنگشان در بيارم.»

جمعه و يك شنبه, مطربي هم بلد بودند و الاغي داشتند كه هر جا ولش مي كردند, يكراست بر مي گشت خانه و اگر در خانه بسته بود, با سر به در مي زد.

سر شب, جمعه و يك شنبه ساز و كمانچه دست گرفتند؛ سوار الاغ شدند؛ از خانه زدند بيرون و شروع كردند در شهر گشتن و زدن و خواندن.

نزديك دروازة شهر كه رسيدند, يكي از نگهبان ها جلوشان را گرفت و گفت «پياده شويد و براي ما ساز بزنيد.»

جمعه گفت «ديگر از نفس افتاده ايم و حال ساز زدن نداريم.»

نگهبان ها گفتند «حالا كه به ما رسيد از نفس افتاديد؟ د يالله بياييد پايين و بهانه نياريد كه پاك حوصله مان سر رفته.»

يك شنبه گفت «راستش را بخواهيد مي ترسيم اگر پياده شويم دزد خرمان را ببرد و از نان خوردن بيفتيم.»

يكي از نگهبان ها گفت «دهنت را آب بكش! كي جرئت دارد به خرتان نگاه چپ بكند. ما داريم از جنازة به اين مهمي نگهباني مي كنيم, آن وقت شما مي گوييد دزد بيايد و جلو چشم ما خرتان را بدزدد.»

جمعه گفت «خلاصه گفته باشم كليد رزق و روزي ما در اين دنيا همين يك دانه الاغ است.»

و از الاغ پياده شدند؛ نشستند كنار نگهبان ها و شروع كردند به ساز زدن و آن قدر زدند كه نگهبان ها چرتشان برد و كم كم خر و پفشان رفت به هوا.

جمعه و يك شنبه پا شدند, جنازه را از بالاي دروازه آوردند پايين و بستند رو الاغ و الاغ را راهي كردند طرف خانه و تند برگشتند دراز كشيدند كنار نگهبان ها و خودشان را زدند به خواب.

كلة سحر, يكي از نگهبان ها از خواب پريد و ديد نه از جنازه خبري هست و نه از الاغ و بناي داد و فرياد را گذاشت و همه را از خواب پراند.

جمعه و يك شنبه كش و قوسي به خود دادند و خواب آلود پرسيدند «چي شده؟»

نگهبان ها گفتند «گاومان دوقلو زاييده!»

و با عجله شروع كردند به اين ور آن ور دويدن و وقتي چيزي پيدا نكردند, برگشتند پيش جمعه و يك شنبه كه زارزار گريه مي كردند و به سر و كلة خودشان مي زدند. جمعه مي گفت «ديدي چطور نانمان را آجر كردند؟» و يك شنبه دنبال حرف برادرش را مي گرفت كه «حالا چه كنيم با هفت هشت تا نان خور ريز و درشت؟»

نگهبان ها افتادند به از و جز كه «صداش را در نياريد و جرم ما را سنگين تر نكنيد؛ بياييد پول الاغتان را بگيريد و برويد دنبال كارتان.»

جمعه در لا به لاي گريه گفت «از كجا الاغي به آن خوبي پيدا كنم؟»

نگهبان ها شروع كردند به دلداري آن ها و گفتند «پيدا مي كنيد ان شاءالله. باز حال و روز شما بدك نيست. ما را بگو كه معلوم نيست پادشاه به دارمان بزند يا به زندانمان بندازد.»

جمعه گفت «حالا كه اين طور است قبول مي كنيم. چون دلمان نمي آيد سرتان برود بالاي دار.»

و پول الاغ را گرفتند و برگشتند خانه.

طولي نكشيد كه خبر به پادشاه رسيد «جنازه را هم دزديدند.»

پادشاه وزير دست راستش را خواست و نشستند به گفت و گو كه چه كنند, چه نكنند و آخر سر به اين نتيجه رسيدند كه تو كوچه و خيابان سكة نقره و طلا بريزند و نگهبان ها دورا دور مراقب باشند و هر كه دولا شد سكه ورداشت او را بگيرند به دار بزنند و قال قضيه را بكنند.

جمعه كه از اين ماجرا بو برده بود, به يك شنبه گفت «پاشو قير بزن كفت پات و برو تو كوچه و خيابان. هر جا سكه ديدي رو آن پا بگذار. بعد, برو تو خرابه؛ سكه را از كف پات بكن و باز راه بيفت و از نو همين كار را بكن؛ اما مبادا دولا شوي و چيزي از زمين ورداري كه سرت به باد مي رود.»

يك شنبه گفت «هر چه تو بگويي!»

و همان طور كه جمعه گفته بود رفت خيابان ها و كوچه پس كوچه هاي شهر را زير پا گذاشت و همة سكه ها را جمع كرد.

براي پادشاه خبر بردند كه «اي پادشاه چه نشسته اي كه روز روشن همة سكه ها ناپديد شد و احدالناسي هم دولا نشد كه از زمين چيزي بردارد.»

پادشاه دستور داد يك شتر با بار جواهر در شهر بگردانند و هر كه نگاه چپ به شتر كرد, او را بگيرند از دروازة شهر آويزان كنند.

جمعه كه هميشه دور و بر دربار مي پلكيد, از اين خبر هم اطلاع پيدا كرد و رفت چپق سر و ته نقره اش را آماده كرد و دم در خانه شان ايستاد. همين كه ساربان رسيد جلو خانه, چپق را آتش زد و گفت «يا علي! يا حق! خسته نباشي ساربان!»

و چپق را داد به دست او. ساربان تا يكي دو پك زد به چپق, يك شنبه افسار شتر را بريد و آن را برد تو خانه.

ساربان به پشت سرش كه نگاه كرد, هاج و واج ماند؛ چون ديد فقط افسار شتر مانده به دستش و از شتر و باش اثري نيست.

خلاصه! براي پادشاه خبر بردند كه «اي پادشاه! چه نشسته اي كه شتر با بارش ناپديد شد و دزد پيداش نشد.»

در اين ميان پادشاه كشور همسايه يك چرخ پنبه ريسي و مقداري پنبه براي پادشاه دزد زده هديه فرستاد و پيغام داد «پادشاهي كه نتواند دزد خزانه اش را پيدا كند, همان بهتر كه از تاج و تختش بيايد پايين, گوشه اي بنشيند و پنبه بريسد.»

اين موضوع به پادشاه گران آمد و گفت «جارچي در شهر بگردد و جار بزند هر كس بيايد و راه پيدا كردن دزد را نشان بدهد, پادشاه از مال و منال دنيا بي نيازش مي كند.»

پيرزني رفت پيش پادشاه و گفت «اي پادشاه! شتر به آن بزرگي را كه نمي شود قايم كرد؛ بالاخره يكي آن را مي بيند.»

پادشاه گفت «حرف آخر را بزن؛ مي خواهي چه بگويي؟»

پيرزن گفت «دزد تا حالا شتر را كشته و گوشتش را تيكه تيكه كرده. من كوچه به كوچه و خانه به خانه شهر را زير پا مي گذارم و مي گويم تو خانه مريضي دارم كه حكيم گفته دواي دردش گوشت شتر است. اين طور هر كه آن همه گوشت شتر در خانه داشته باشد دلش به رحم مي آيد و كمي هم به من مي دهد و دزد پيدا مي شود.»

پادشاه گفت «بد فكري نيست! برو ببينم چه كار مي كني.»

پيرزن راه افتاد در خانه ها كه «خدا خيرتان بدهد! جوان مريضي در خانه دارم كه حكيم گفته دواي دردش گوشت شتر است؛ اگر داريد كمي به من بدهيد و جانش را نجات دهيد. ان شاءالله خدا يك در دنيا و صد در آخرت عوضتان بدهد.»

پيرزن همين طور خانه به خانه گشت تا رسيد به خانة جمعه.

زن جمعه دلش به حال پيرزن سوخت و كمي گوشت شتر داد به او.

جمعه رفته بود حمام و هنوز رخت در نياورده بود كه خبر را شنيد و تند راه خانه اش را پيش گرفت كه به زن ها خبر بدهد اگر چنين پيرزني آمد در خانه و گوشت شتر خواست گولش را نخوريد؛ اما به سر كوچه كه رسيد, ديد پيرزني گوشت به دست از كوچه آمد بيرون.

جمعه از پيرزن پرسيد «ننه جان! كجا بودي اين طرف ها؟»

پيرزن جواب داد «ننه جان! جواني دارم كه مريض ايت و حكيم گفته دواي دردش گوشت شتر است. همة شهر را دنبال گوشت شتر گشتم تا كمي پيدا كردم.»

جمعه گفت «حكيم درست گفته, گوشت شتر خوب است؛ اما راستش را بخواهي شفاي بيمار تو در كلة شتر است. با من بيا تا كلة شتر هم به تو بدهم.»

پيرزن تا اين حرف را شنيد, گل از گلش شكفت؛ چون مطمئن شد كه دزد را پيدا كرده و شروع كرد به دعا كردن و به دنبال جمعه افتاد به راه.

جمعه پيرزن را برد خانه و گوش تا گوش سرش را بريد.

خبر به پادشاه رسيد كه «پيرزن گم شد و از دزد خبري به دست نيامد.»

پادشاه كه ديگر خسته شده بود, دستور داد جارچي جار بزند كه اگر دزد بيايد و خودش را معرفي كند, پادشاه برابر وزنش به او طلا و جواهر مي دهد.

طولي نكشيد كه عدة زيادي جلو دربار جمع شدند و همه ادعا كردند كه دزدند.

پادشاه گفت «به اين سادگي ها هم نيست. دزد ما نشاني هايي دارد.»

جمعه ديد وقتش رسيده خودش را آفتابي كند و سر شنبه و سر شتر و سر پيرزن و سكه ها را ورداشت و برد گذاشت پيش پادشاه و گفت «اين سر برادرم كه به خزانه زده بود؛ اين سر شتري كه با بار طلا و جواهر گم شد؛ اين سر پيرزني كه دنبال گوشت شتر مي گشت و اين هم سكه هايي كه ريخته بود تو كوچه و خيابان.»

پادشاه انگشت به دهان ماند و گفت «اگر تو همة دنيا يك دزد درست و حسابي پيدا شود, همين است!»

و دستور داد جمعه را گذاشتند تو ترازو و برابر وزنش طلا و جواهر كشيدند و دادند به او.





Sunday, August 29, 2004

نمایش فیلم

ظاهراً بعضی از دوستان متوجه اضافه شدن اسامی فیلمها به انتهای پیام قبلی نشده بودند به همین دلیل فیلها مجدداً اعلام می شن. فرصت انتخاب فقط تا ساعت 6 عصر دوشنبه 30 اگوست در نظر گرفته شده تا امکان رزرو آن وجود داشته باشه
برنامه بعدی نمایش فیلم دوم سپتامبر ساعت 18 تا 21 در مکان قبلی بر گزار میشه و ازدوستان خواهش می کنم نظرشون رو اعلام کنند
از دوستان خواهش می شود ازمیان فیلم های زیربه یکی برای نمایش رای دهند
يك:دنيا كارگردان منوچهر مسيري با بازي هديه تهراني ومحمد رضا
شريفي نيا (قابل ذكر است اين فيلم چندي پيش در تورنتو بر روي پرده رفت وبا استقبال بسيار خوبي مواجه شد)
دو:واكنش پنجم:كارگردان تهمينه ميلاني با بازي نيكي كريمي وجمشيد هاشم پور
سه:زندان زنان:كارگردان منيژه حكمت
چهار:سگ كشي:بهرام بيضائي با بازي مژده شمسائي،مجيدمظفري،داريوش ارجمند
پنج.باران:مجيد مجيدي
بهرام

1st set of pics from Gat. picnic (by Nastaran)

1st set of pics from Gat. picnic (by Nastaran):

http://www.sce.carleton.ca/~vahid/images/isauo/2004-8-28-gat-park-set1-by-nastaran/

You are so quick, Nastaran!

And also I found the RealAudio of the "Sekine day qizi lay-lay (Lay-lay dokhtar-dayi Sakineh)" song, which Sogol didn’t sing for us finally! Here it is:

Enjoy,

--Vahid

مراسم تشکر کنون

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت همه دوستان
سارا خانم و نسترن خانم گزارش کاملی نوشتند، من فقط خواستم اولا از خودشون که خیلی زحمت کشیدند تشکر کنم وهمچنین جا داره از مونا خانم ، آقا مسعود،سمیرا خانم وسمانه خانم که زحمت کشیدند ماشینشون رو در اختیار جمع قرار دادن کمال قدر دانی رو بکنم

از آقاوحید گروسی هم خیلی تشکر می کنم که در پی اون اتفاق غیر مترقبه (دزدی منزل آقای گازرانی) مسولیت کرایه ماشین رو متقبل شدن
از آقا رضا فتحی و آقای وحید آراسته که در طول پیکیک زحمات زیادی کشیدند هم تشکر می کنم
از آقا شهاب وپدر ومادر ایشون هم که زحمت کشیدند و این همه راه رو اومدن تا در کنار ما باشند هم بسیار تشکر می کنم و از ایشون معذرت خواهی می کنم چرا که اونجو ر که باید نتونستیم در خدمتشون باشیم

تشکر ویژه میکنم از آقای گازرانی و آقای بخشی ،در حالی که نتوانستند بیایند ولی زحمات زیادی کشیدند
از سوگل خانم و همسر آقا مسعود که قایق سوار نشدند ولی پاشون حساب شد هم می خوام اجازه بدن که در پیکنیک بعدی این مطلب رو در نظر بگیریم و ما رو ببخشند


از گلناز خانم هم به خاطر سر گردانی نیم ساعته در دریاچه بدلیل بی تجربگی اینجانب در قایق سواری واز آقا علیرضا واسه ریسه رفتن کنار ساحل معذرت می خوام. البته تجربه این احساس که ممکن آدم دیگه نتونه به ساحل بر گرده بد نبود

همیشه شاد و خندان باشید
بهرام

MANNY MANNY THANX!

Salam be Hameye Doostane ISAUO!!!!
Aval az hame inke, Khyli khosh gozasht...Daste tak take shoma dard nakone...Sara khanoom zahmat keshidan va kholasevar hameye jaryanat ra tozih dadan vali bazam ghabele zekr ast ke az zibaye-e khode Philipe Lake gerefte ta oon ghazahaye khoshmazeh ke dore ham khordim ta oon Ghayegh savarie tarikhie tak take doostan(ke do medal tala dade shod, yeki be aghaye Bahram khaan ke dar charkhesh be doore khod va hamchenin aghaye Vahid G. Senior dar PARESH BA JELIGHE dar omghe gheyre ghabele sanjesh) va oon zoghale Daaghe sare ghelyoon ta oon khandehaye shirine YASMIN JOONe Kochoolo va Arya khane koochak...va ...va ..va hamechiz besiar khosh o latif o por khatere be yade hameye maa khahad moond...
KHoshhal shodam vaghti dar jame doostanemoon afradi jadidi didam..be omide khoda rooz be rooz tedade in grooh bishtar khahad shod...ta inke tabdil beshe be goroohi rangin o ghashang..ghashangtar az ini ke hast dige va veyla mishe va Afrad e sherkat konande dar kasbe medale tala dar reshtehaye mokhtalef be goroohemoon ezafe khahad shod..!!!!
Shirinie in Jam va picnic be in bood ke doostan hame dar tadaroke oon zahmat keshidan...jalebie in picnic inke az lahazate akhareh picnic e ghabli ta hamin emrooz sobh saate 8:30 sobh doostan hame dar talash e faraham kardane roozi khosh boodand...
Dar Akhar:
1. elame hamdardi be Aghaye Gazerani dar morede etefaghe na khoshayande emrooz mishe....emrooz jaye ishoon ham sabz bood.
2. Elame hamdardie digar baraye mashine samira khanoom...hamoontor ke jade baraye aghaye Garusi cheragh nazad, oon sad e ahanie ham mashine samira khanoom ro nadid.... ( be del nagirin shookhiaye mano ye vaght...!!!)
3. Aghaye Ali Bakhshi (Khane bozorge TURK-Azarbayjan) va Aghaye Behnam ... =) Jaye shoma besiar SABZ bood!!!
4. Khosh Amad gooee be doostane Jadid va be omide didari digar!!!!!!!!!! BE ZOODI !!!




~*~*~Nastaran~*~*~


Saturday, August 28, 2004

it was really fun, thanx to all

Salam be hame,

emrooz baraye hameye onaye ke ba ma be philipe lake omadan be yadmandani
shood.

gom shodane mashine agha Vahid va agha masood, napichidane jade dar hengame
ranandegi agha vahid Senior*, nakhonak zadan aghayoone masool bbq be joje
kabab ha , ghayegh savari, dor charkhidane gahyeghe hamele agha bahram va
agha vahid Junior** va agah vahid Senior be modate 30 daghighe dar kenare
sahel, pareshe be yad mandaniye agha vahid Senior az kano be rodkhone
( ke baese kashfe estedade jadidi dar rehteye paresh ab dar tarikhe canada
shod), volley ball, vasati, ghelyoon, abtani, separe mashine samira,va
hamrahiye samimane dar jigh keshidane Yasmin va Arian 2 ozve kocholo ke taze
be jame ma peyvastan, akse yadegariye team meli hendevane khoran va....!!

kholase say kardim jaye hameye onaye ka naboodano khali konim.(alireza
gazerani, alireza bakhshi, behnam va...)
be khosos aghaye gazerani ke be elate in ke manzeleshoon morede dastborde
dozd gharar gerft az in pic nic mahroom mondan. (haminja ja dare ke az
tarafe hameye bacheha az zahamate ishoon baraye in barname tashakor konim).

kholase hamegi khaste nabashin va mamnoon az hameye kesani ke dar joor
kardane in picnic be nahvi sahim boodan.
omidvarim ke hamishe jame ironiya be hamin garmi bashe.

Sara

Pavaraghi:

* agha Hamid e Garosi
** onyeki agha Hamid


Thanx for today! and my email for the pics

 

Salam be hameye doostan-e khoob,

 

A BiG Thanx to all for today! and my email, for sending the pics to put on the web, is:

 

garusi A yahoo D com

(replace A with @ and D with .)

 

Take care guys ‘n girls,

 

--Vahid

 

نمايش فيلم دنیا با كيفيت خوب بر روي پرده

مكان:سالن اجتماعات ساختمان سايت دانشگاه اتاوا

آدرس:دانشگاه اتاوا،ساختمان سايت،طبقه زير زمين ، اتاق B0138

زمان :پنج شنبه دوم سپتامبر، ساعت 6 بعد از ظهر

نمايش فيلم رايگان بوده درعين حال صندوقي براي كمك دوستان در نظر گرفته شده است

با توجه به رای بالای فیلم سگ کشی فیلم بعدی سگ کشی خواهد بود

Example




Friday, August 27, 2004

تمديد مهلت ثبت نام پيكنيك گتينو

با توجه به اينكه با زحمت و تلاش نسترن خانم و ساراخانم يك ماشين ميني ون رزرو شد اين امكان پيش آمد
دوستاني كه تا كنون موفق به ثبت نام نشدن تا ساعت ۵ عصر امروز ثبت نام كنند
دوستان ميتوانند از طريق وبلاگ يا ايميل ثبت نام كنند.از دوستان خواهش مي شود چگونگي امكان تماس گرفتن با آنها را ذكر كنند

سالروز تولد جهان پهلوان تختي بر همه ايرانيان مبارك

امروز پنجم شهريور سالروز تولد جهان پهلوان تختي است
چه بسيار دولتمردان وقهرماناني كه در طول تاريخ تلاش كردند تا از خود نامي نيك بر جاي بگذارند ولي در برابر وسوسه هاي اين دنياي افسونگر تاب مقاومت نياوردند ودر برابر چشم تيزبين وبي رحم تاريخ در ورطه سياهي وتباهي غلطيدند
اما جهان پهلوان تختي تنها با اتكا به عشق بي حد خود به مردم، نام خود را با زيبائي هر چه تمامتر بر دفتر تاريخ به زر نوشت
تختي با آنكه با يك مدال طلاو دو نقره ي المپيك جداي از چندين مدال جهاني جزو نوادر تاريخ ورزش ايران به حساب مي آيد ولي تنها به دليل عشق به مردم نامش براي هميشه تاريخ بر سر زبانها باقي مانده است
ياد وخاطره اش گرامي باد
براي خواندن شرحي از زندگي تختي اينجا را كليك كنيد
گفتگو با تختی، شعري ازسيمين بهبهانی
تختي سحر شد، برخيز! صبح از كران سر برزد
باز اين فلك مي‍چرخد، باز اين زمين مي‍لرزد
در سكر رؤيا راهي، تا گور تو طي كردم
بر خوابگاهت دستم، انگشت غم بر در زد
برخيز و اين مردم را راهي به كارستان كن
وقت سفر شد آنك خورشيد غمگين سرزد
از اشك و از همدردي يك كاروان در پي كن
فرش و گليم و چادر چيزي اگر مي‍ارزد
- من، خفته‍ي ‍سي‍ساله؟ سنگم بسي سنگين است
برجاي مغزم اينك ماري سيه چنبر زد
آيا به يادم داري؟ آن روز؟ آري، آري
روزي كه مهرت مهري بر صفحه‍ي دفتر زد
مي‍رفتي و دنبالت يك كاروان همدردي
مرغ دعا از لب‍ها، تا آسمان‍ها پرزد
دستان مرد از ياري، جوينده در هميان شد
زن آتش بيزاري، در طوق و انگشتر زد
بر دردها درمان‍ها، از سوي ياران آمد
بر زخم‍ها مرهم‍ها، دستان ياريگر زد
اي خفته سي‍ساله ، برخاستن نتواني
بايد دم از اين معنا، با تختي ديگر زد
اي تختيان برخيزيد، با روح تختي همدل
وقتي هزاران كودك، درخون خود پرپرزد
خوشخبر

Thursday, August 26, 2004

[Persian] گزارش مبسوط نشست امروز

با سلام خدمت بينندگان عزيز!!!
نشست سر ساعت ۳:۳۰ دقيقه با نيم ساعت تاخير شروع شد وطبق معمول نسترن خانم رکورد سر وقت اومدن رو مثل هميشه بهبود بخشيد، تا رضا زاده تنها رکورد دار ايراني نباشه.نشست با حظوريک سوم اعضاي شرکت کننده در پيکنيک رسميت پيدا کرد

صورت جلسه به اين شرح بود

۱.گزارش از کارهاي انجام شده توسط دوستان
۲.تعيين مکان دقيق پيکنيک
۳.تعيين مکان وزمان حرکت
۴.تعيين نحوه خريد خوراکيهاي مورد علاقه عموم و تخمين مخارج پيکنيک وسهم هر نفر
۵.بر رسي همه جانبه محيط پيکنيک ازجمله پشه هاي فرنچ پارک گتينو
۶.شناسايي استعدادهاي خروشان

نتايج نشست بعد از تو سروکله همديگر زدن به مدت ۹۰ دقيقه به شرح زير اعلام ميگردد

۱.مکان وزمان و مقصد حرکت همانطور که قبلااعلام شد، تعيين گشت براي اطلاع اينجا را کليک کنید

۲. با توجه به اينکه خواهر سمانه خانم (احتمالا سميرا خانم) و مونا خانم وآقاي اصغري فرد ماشِن ميآورند و يک ماشين اس يووي يا ون هم اجاره مي شود مشکلي در حمل ونقل وجود ندارد
۳.خوراکيهايي که در نظر گرفته شده اند عبارتند از ۱.مرغ (سينه و ران) تهيه شده بوسيله سارا،۲.هندوانه تهيه رشيد ۳.نان پيتا تهيه مريم ۴.خيارشور تهيه بهرام ۵.چيپس تهيه مريم ۶.نوشابه تهيه علي رضا گازراني ۷. ظروف يکبار مصرف تهيه نسترن

۳.با تخميني که زده شد هر نفر حدود ۱۰ دلار بايد بپردازد تا کسي ورشکسته نشود

توصيه هاي ايمني

۱.از آنجا که آب آشاميدني در دسترس نخواهد بو اکيدا تاکيد ميشود هر کس نوشيدني دلخوا ه خود را فراموش نکند.در غير اينصورت عوقب آن که احيانا نوش جان کردن آب درياچه است با خود فرد ميباشد
۲.به علت خطر پشه گزيدگي اسپري ضد گزيدگي پشه به همراه داشته باشيد
۳.در صورت تمايل به شنالوازم شنا به همرا داشته باشيد
۴. در صورت تمايل به قايق سواري جهت جلو گيري از خيس شدن و احيانا آب رفتن ،لباس مناسب به همراه داشته باشيد

خوشخبر





(Lac Philippe Lake )برنامه درياچه گتينو

زمان حرکت:شنبه ۲۸ آگوست ساعت ۸:۳۰ صبح
مکان حرکت :درب اصلي ساختمان سايت دانشگاه اتاوا ( ۸۰۰ King Edwards)
مقصد: درياچه لک فليپ
نتايج نشست امروز متعاقبا اعلام مي شود





Wednesday, August 25, 2004

Gatinue lake (Lac Philippe Lake)

سلام دوستان
از دوستان خواهش مي شه ساعت ۳ بعد از ظهر امروز در ساختمان سايت طبقه همكف همونجائي كه قهوه ونهار ميخرن جمع بشن تا هم اومدنشون رو قطعي كنند وهم برنامه ريزي نهائي رو واسه پيكنيك انجام بديم دوستاني كه به هر دليلي نمي تونن بيان حتما ما رو از طريق همين وبلاگ يا ايميل در جريان بذارن
zarggar@yahoo.com
ازاونجا كه ايميل بعضي از دوستان مثل مونا خانم وآقاي رضا فتحي وآقاي اصغري فرد رو نداريم خواهش مي كنم در صورتي كه بعد از ظهر نمي تونن بيان حتما از طريق همين ايميل با ما تماس بگيرن
ضمنا ما رو ماشين مونا خانم حساب بكنيم يا نه؟
از اونجا كه داريم واسه روز شنبه ماشين كرايه ميكنيم از دوستان خواهش ميكنم اگر كسي هست كه دوست داره بياد يا اگر كسي منصرف شده حتما تا امشب اعلام كنه
با توجه به پرس و جويي كه از دوستاني كه قبلا به درياچه گتينو رفتن كردم متوجه شدم ميچ ليك سنگ و لاخ زياد داره ولي فيليپ ليك بسيار زيبا تر وقشنگ تر از ميچ ليك هست و درعين حال ۱۰ تا ۱۵ دقيقه بيشتر با ميچ ليك فاصله نداره.به نظرم اومد حالا كه ماشين كرايه كرديم و واسه اينكه كسي مشكل دوچرخه سواري و تخمين مسافت نداشته باشه بهتره بريم فيليپ ليك كه قشنگتر هم هست.ضمنا دوستاني كه ماشين اوردنشون قطعي است اعلام كنند.احتمالا ماشيني كه كرايه ميكنيم در دو نوبت بايد بچه ها روبرسونه
ضمنا دوستاني كه اين مسير ها را با ماشين رفته اند لطف كنند بنويسند چه مسيري بهتر و و تا اونجا با ماشين چقدر طول مي كشه
1.Ali reza Bakhshi 2.Alireza Farhaadi (2 nafar) 4.Behnam Bani hashemi 5.Sogol Kafi 6.Samaneh Salari 7.Sara Alavi 8.Rashid Nikzad 9. Vahid Garoosi (2 nafar)11.Reza Fathi (2 nafar) 13. Vahid Garoosi 14. Bahram Zargar 15. Maryam Kamkar 16.Masood Asghari fard(2 nafar)18.Hamid 19.Mona.20Nastaran21.?

Cool Ottawa Air Map

Hey peeps:

Check out this cool Ottawa Air Map:

http://atlas.city.ottawa.on.ca/mapping/atlas/AirPhotos/level1/map1.htm

I found my home and also Carleton U on it so easily.

--Vahid

Gatineau park's Map and Bike Route + ~Distance

Salam doostan,

For the convenience of you guys, I put the Gatineau park's map here:

http://www.sce.carleton.ca/~vahid/images/isauo/gatineau-map.pdf

Search for ‘meech” to find the Meech lake’s position.

Also for our bikers, I used my geek! inside to calculate the approximate distance to the Meech lake from Ottawa downtown, as shown here:

http://www.sce.carleton.ca/~vahid/images/isauo/2004/gatineau-tour-sept2004.jpg

The Meech lake is about 5km x 4 = 20km. Depending on your avg. biking speed, it may take up to 2-3 hours to get there from Ottawa downtown.

Happy biking for the bikers! And see you all at the Meech lake soon.

--Vahid

[Persian]

سوم شهريور سالروز وفات شاعر بزرگ معاصر ايران ، مهدي اخوان ثالث است.بد نديدم براي زنده نگه داشتن نام شاعرشعرهاي حماسي ايران يکي از اشعارش را که بوسيله استاد شجريان نيز خوانده شده است با هم بخوانيم .
براي شنيدن اينجا را كليك كنيد.

فرياد

خانه ام آتش گرفته ست ، آتشي جانسوز

هر طرف مي سوزد اين آتش

پرده ها و فرشها را ، تارشان با پود

من به هر سو مي دوم گريان

در لهيب آتش پر دود

وز ميان خنده هايم تلخ

و خروش گريه ام ناشاد

از دورن خسته ي سوزان

مي كنم فرياد ، اي فرياد ! ي فرياد

خانه ام آتش گرفته ست ، آتشي بي رحم

همچنان مي سوزد اين آتش

نقشهايي را كه من بستم به خون دل

بر سر و چشم در و ديوار

در شب رسواي بي ساحل

واي بر من ، سوزد و سوزد

غنچه هايي را كه پروردم به دشواري

در دهان گود گلدانها

روزهاي سخت بيماري

از فراز بامهاشان ، شاد

دشمنانم موذيانه خنده هاي فتحشان بر لب

بر من آتش به جان ناظر

در پناه اين مشبك شب

من به هر سو مي دوم ،

گريان ازين بيداد

مي كنم فرياد ، اي فرياد ! اي فرياد

واي بر من ، همچنان مي سوزد اين آتش

آنچه دارم يادگار و دفتر و ديوان

و آنچه دارد منظر و ايوان

من به دستان پر از تاول

اين طرف را مي كنم خاموش

وز لهيب آن روم از هوش

ز آندگر سو شعله برخيزد ، به گردش دود

تا سحرگاهان ، كه مي داند كه بود من شود نابود

خفته اند اين مهربان همسايگانم شاد در بستر

صبح از من مانده بر جا مشت خاكستر

واي ، آيا هيچ سر بر مي كنند از خواب

مهربان همسايگانم از پي امداد ؟

سوزدم اين آتش بيدادگر بنياد

مي كنم فرياد ، اي فرياد ! اي فرياد








Friday, August 20, 2004

مژده مژده

نمايش فيلم مارمولك با كيفيت خوب بر روي پرده
مكان:
سالن اجتماعات ساختمان سايت دانشگاه اتاوا
آدرس:دانشگاه اتاوا،ساختمان سايت،طبقه زير زمين ، اتاق B0138
زمان :جمعه ۲۰ آگوست ، ساعت ۶ بعد از ظهر

نمايش فيلم رايگان بوده درعين حال صندوقي براي كمك دوستان در نظر گرفته شده است

Example



Thursday, August 19, 2004

گزارش شب نمایش فیلم مارمولک

خوشبختانه نمایش فیلم مارمولک با استقبال نسبتا خوبی مواجه شدوبه خوبی برگزار شد. و ما فهمیدیم که اینسر دنیا هم کسانی پیدا می شن که چشم دیدن کار فرهنگی رو ندارن .ولی من بهشون پیشنهاد می کنم بجای زنگ زدن اینور و اونور باخودمون تماس بگیرن تا شاید بتونیم قانشون کنیم که نمایش فیلمی که در ایران مجوزپخش گرفته وازطریق اینترنت در دسترس تمامی ساکنان کره خاکی قرار داره اونم در یک مجلس خصوصی دانشجوئی مشکلی نداره.
خوب بگذریم، برنامه بادو تصنیف ازشهرام ناظری (اندک اندک)وپریسا (همچو فرهاد ) و پخش بخشهائی از کنسزت سیما بینا در آلمان آغازشد(قول میدیم که سری بعد با موسیقی پاپ شروع کنیم که عدالت رعایت بشه) تا دوستانی که به سبک ایرانی می آن برسن،باید اعتراف کنم که اینکار بد آموزی دارشت ولی ما از اول قصدمون این بود که که دوستان چند دقیقه ای به خوش و بش بپردازن.
به هر صورت نمایش فیلم راس ساعت 6:15 شروع شد.و حدود ساعت 8:20 تمام شد.وجالب اینکه صندوق هدیه ما هم بی نصیب نموند و35 دلارتوش پیدا شد وجالبتر اینکه هیچ سکه ای توش نبود وهمه اسکناس بود یک 20 دلاری و سه تا 5 دلاری وهمینجا اعلام میکنم که مبالغ دریافتی خرج کارهای فرهنگی خواهد شد و نحوه خرج شدن آن هم ازطریق همین وبلاگ اعلام میشه. برنامه بعدی نمایش فیلم دوم سپتامبر ساعت 18 تا 21 در همین مکان بر گذار میشه و ازدوستان خواهش می کنم نظرشون رو اعلام کنند

فاصله ها



باز من آمده ام

آ مدم تا كه گشايئ گره از عقده دل

آخر اين دل چه كند تنگ شدست

چهره ام از غم دوري تو بي رنگ شدست

به تو اي خوب پناه آوردم

باز هم عطر تنت رقص كنان

با گل دامن باد آويزد

تا كه در حجم فضا صد بهار انگيزد

باز هم رشته اميد زمان

واصل بين همه فاصله هاست

واصل بين همه فاصله هاست ..

آزاده يزداني نيك (مرداد ۸۳) آزاده يزداني نيك (مرداد ۸۳)







Wednesday, August 18, 2004

خورگشت درياچه گتينو

سلام دوستان


از خورگشت گذشته تا حالا دارم به اين فكر مي كنم كه يه خورگشت ديگه بر گذاركنيم.ولي ذهنم به جايي نرسيد تا اينكه يه روزاتفاقي آقا وحيد گروسي رو ديدم، ايشون در اومد كه درياچه گتينوجاي خوبي هست ، ميتونيم تا يه جائي با اتوبوس بريم بعدشم پياده بريم تا لب درياچه ،كه هم ورزشي كرده باشيم هم كبابي كنار درياچه بخوريم . من هم بهش گفتم پيشنهاد خوبي هست ،فقط زحمت بكش به ما بگو با كدوم اتوبوس بريم ومشخص كن چقدر پياده روي طول مي كشه .از اون تاريخ تا حالا ايشون مفقود شدند وهيچ اثري از ايشون نيست.
من هم كه ديگه نا اميد شدم خودم دست به كار شدم .با توجه به اطلا عاتي كه به دست اوردم دوراه وجود داره

۱.بايكي از خطهاي ۳۵،۳۳،۳۹ ،۴۲،۳۳ تا دم پارك بريم، بعدش تا دريچه مسافت حدود ۲۵ كيلومتر را پياده روي كنيم ، افرادي كه نمي تونن پياده روي كنند به همراه وسايل با ماشين دوستان برن (با توجه به مسافت زياد به نظر من خيلي سخت هست)

۲. يه اتوبوس كه ظرفيت ۴۸ نفر رو داره كرايه كنيم كه ساعت ۹صبح از دانشگاه حركت كنه وما رو تا لب درياچه ببره و غروب هم ساعت ۷ ما رو برگردونه.قيمتش ۲۱۹ دلار (با ماليات هست) كه مثلا اگه ۴۰ نفر باشيم (كه بعيد هست) نفري ۵.۵ دلار ميشه و اگر ۲۰ نفر باشيم (كه محتمل هست) نفري ۱۱ دلار ميشه

زمانش هم شنبه ۲۸ آگوست در نظر گرفته شده


من با مريم و عليرضا بخشي و عليرضا فرهادي(كه وكيل خواهرشم هست) حرف زدم ونظرشون رو پرسيدم ، همه با پيشنهاد دوم موافق بودند


لطفا شما هم نظرتون رو در زير اعلام كنيد
ضمنا بعد از ديدن
فيلم مارمولك مي تونيم بيشتر با هم صحبت كنيم

بهرام





[Persian] اين نيز بگذرد

هم مرگ بر جهان شما نيزبگذرد
هم رونق زمان شما نيز بگذرد
وين بوم محنت از پي آن تا کند خراب
بر دولت آشيان شما نيز بگذرد
باد خزان نکبت ايام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نيز بگذرد
آب اجل که هست گلو گير خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نيز بگذرد
اي تيغتان چو نيزه براي ستم دراز
اين تيزي سنان شما نيز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در، بقا نکرد
بيداد ظالمان شما نيز بگذرد
در مملکت چو غرش شيران نماند و رفت
اين عو عو سگان شما نيز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نيز بگذرد
بادي که در زمانه بسي شمعها بکشت
هم بر چراغدان شما نيز بگذرد
زين کاروانسراي بسي کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نيز بگذرد
اي مفتخر به طالع مسعود خويشتن
تاثير اختران شما نيز بگذرد
اين نوبت ، از کسان به شما ناکسان رسيد
نوبت ز ناکسان شما نيز بگذرد
پيش از دو روز بود از آن دگر کسان
بعد از دو روز ازان شما نيز بگذرد
بر تير جورتان زتحمل سپر کنيم
تا سختي کمان شما نيز بگذرد
در باغ دولت دگران بود مدتي
اين گل زگلستان شما نيز بگذرد
آبيست ايستاده در اين خانه مال و جاه
اين آب ناروان شما نيز بگذرد
اي تو رمه سپرده به چوپان گرگ طيع
اين گرگي شبان شما نيز بگذرد
پيل فنا که شاه بقا مات حکم اوست
هم بر پيادگان شما نيز بگذرد
اي دوستان خوهم که به نيکي دعاي سيف
يک روز بر زبان شما نيز بگذرد

شعر از سيف فرغاني





Sunday, August 15, 2004

[Persian] Azerbijan

ديشب با "وحيد گروسي" داشتيم يك فيلم رومانتيك كمدي "آذري" نگاه ميكرديم و از سرزمين مادري ياد ميكرديم كه يك دفعه بياد شعرهاي عاشقانه نوشته شده روي وبلاك افتادم... بي تو مهتاب شبي .... آسمان غمگين است....و ... ديد مجنون را...(اين آخريا هنوز نوشته نشده اند :-) )
به اين فكر افتادم كه به اون دسته از دوستاني كه علاقمند هستند بدانند كه در آذربايجان عاشقانه فكر كردن يعني چي؟ لطفا به كليپ زير از خواننده مشهور "ناميك" مراجعه فرمايند... كمي غمگين است Be Prepared

mmst://stream80.packdeal.com:1755/video_clips/ShahreMaTV/Music-&-Clips/Music-2003-12-14-110.wmv

البته ميدانم كه بعضي از مراجعين به وبلاك از ندانستن زبان آذري رنج ميبرند. بعضي اعضا هم كه خود را Already ترك ميدانند (منظورم تركان شيراز ميباشند :)) شايد هم مشكل فني Technical Difficulties درUnderstanding داشته باشند. بهر حال Enjoy It

Yashasin Azerbijan

عليرضا بخشي





Saturday, August 14, 2004

Anybody Bowling?

Hey everybody,

I was wondering if anybody wants to go Bowling.
I was thinking of going for bowling but it wont be fun to go by myself.
so here i want to know if anybody else would like to join me.
So far i found the name and numbers for the bowling centers in Ottawa but i
don't know the prices yet.

1-Walkley Bowl
2092 Walkley rd, Ottawa, ON K1G3V3
(613)521-0132
http://www.walkleybowl.com

2-Bowls Canada Boulingrin
720 Belfast Road, Ottawa, ON K1G0Z5
(613)244-0021

3-Kent Bowling Lanes
270 Catherine Street, Ottawa, ON K1R5T3
(613)232-0379

4-Orleans Bowling Centre Inc
885 Taylor Creek Boulevard, Orleans, ON K1C1T1
(613)837-7000
(613)837-6835 Fax

5-West Park Bowling
1205 Wellington Street, Ottawa, ON K1Y2Z8
(613)728-0933


I'm still searching to figure out the prices and the best time to go.

please let me know if anybody is interested.

cheers,

Sara

Hubble-bubble pics (Aug 8, 2004)

src="http://www.sce.carleton.ca/~vahid/images/isauo/2004-8-8-hubble-bubb
le/thumbs/pic041.jpg">

http://www.sce.carleton.ca/~vahid/images/isauo/2004-8-8-hubble-bubble/

Jaay-e maa khaali boode!
--Vahid


Friday, August 13, 2004

[Persian] نتايج خورگشت


سلام دوستان
تجربه خورگشت روز يکشنبه واسه من خيلي با ارزش بود.واقعا اگر آقاي عليرضا بخشي وسارا خانم پا پيش نمي گذاشتن يه همچين اتفاقي مي افتاد؟ ويا اگر دوستان به صورت خودجوش کمک نمي کردن وهر کسي يه چيزي نمي آورد و يک گوشه کار رو نمي گرفت، خورگشتمون به اين خوبي بر گزار مي شد؟هر کدوم ازبچه ها به نوعي تو برگزاري اين برنامه همکاري داشتن. هم شرکت کننده بودن وهم مجري. واسه ما ايرانيا که تو انجام کار گروهي مشکل داريم يا حد اقل ضعف داريم توجه به اينجور تجربيات مغتنم هست. سعي کردم نقاط قوت وضعف ونتایج اين برنامه کوچک رو بنويسم خواهش مي کنم شما هم نظرتون رو اعلام کنيد.


۱. يک دست صدا نداره و هر چه تعداد دستها بيشتر بشه ، صداي دستمون بلند ترميشه فقط بايد هارمونيش حفظ بشه ، اينم گردن هر کدوم از دستاست که مواظب هارمونيش باشن.


۲. واسه هرکاري اگر هم همه خواهان انجامش با شن ، يک يا چند نفر بايد جرقه شروع کاررو بزنن وگر نه اتفاقي نمي افته.


۳. هر چه تعداد اونائي که جرقه مي زنن بيشتر باشه امکان سوختن اوليشون کمتره.
۴. هميشه يه آدم عادل وکاردان بايد باشه که تو تقسيم کار و بودجه به کسي اجهاف نشه ويا همه به يک اندازه منصف باشن


۵. ساعت ما ايرانيا (بجز نسترن خانم) يه ساعت عقب هست (خدا کنه که به اندازه همين يه ساعت از دنيا عقب باشيم)


۶. انسانها با عقايد متفاوت هم مي تونن با هم همکاري کنند واز حضور هم لذت ببرن


۷. آتش بيار معرکه بودن هميشه بد نيست


۸. واسه لذت بردن از زندگي بايد فقط نيمه پرليوان رو ديد ولي واسه تجربه آيندمون نبايد از نيمه خاليش غافل بود


۹. هميشه توپ رو به تور زدن امتياز نمي آره بلکه نوع بازي هم مهمه


منتظر نظرات شما هستم
بهرام






[Persian] Over Demanding

با سلام خد مت دوست گرامي و استاد بزرگ: حضرت " پرنس علي"

يكي از شاعران بنام (البته نه به خوشنامي استاد شيخ الشعرا حاج "بهرام خوشخبر" كه وجودش در بين ما حقا بركتي است) چنين ميگويند:

وصف تورا گر كنند ور نكنند اهل فضل nnnnnnn
حاجت مشاته نيست روي دل آرام را

بنده هم مثل شما در مكتب "خاك مهربانان" چند صباهي را سر كرده ام. هم اينك نيز بسيار مستفيض از لطف دوستان از چشمه "خروشان محبت" سيراب شده ام.

چند روز پيش "مريم خانم" در تالار بحث و گفتگو سوالي مطرح كرده اند با مضمونه " همكاري در بين ايرانيان". البته "من و شما" از غايبان اين تبادله نظر بوده ايم. ولي در اينجا بنده چند سطري به نظرات دوستان اضافه ميكنم.

يكي از دلايله عدم همكاري "Over Demanding" هست. يه اين معني كه بيش از حدي كه لازم هست "بيوكراسي" و "مسئوليت" وارد يك گردهمائي ساده كردن كه باعث "دلسردي" اعضا و در نتيجه باعث عدم همكاري ميشود ( البته فرمايش شما در مورده "برنامه ريزي" كاملا مطين و درست است) .
وقتي "موشكي" به هوا فرستاده ميشود به دست اندر كاران "جايزه نوبل" هم داده ميشود...ولي انصافا مهارت لازم براي برگذاري يك "پيك نيك" از حد يك "منقل گرداني" بيشتر نيست..... و بودجه لازم بسيار ناچيز ميباشد.....

خواهشمندم كه همه دوستان صبر را پيشه كنند و در فرمايشاتشان كمي تامل فرمايند تا بقول قوه الاهي جمع ايرانيان نيز عاقبت بخير شود....

همه تان را دوست دارم......
عليرضا بخشی



Thursday, August 12, 2004

Convert Fenglish 2 Farsi

فينگيليش به فارسی:

 

http://www.en2fa.net

 

-- وحيد

 

Wednesday, August 11, 2004

Get the latest Farsi-Turkish MP3s

 

http://www.persianhub.com

 

--Vahid

 

and BBQ pics, set III (by Ali)

The meeting of the Ottawa Iranian Engineers Association

Hi,
This massage is for Iranian Engineers in Ottawa

It is my pleasure to invite you to the next meeting of the association.

Please invite other Iranian Engineers to join us for this very important meeting.

i. Please forward this massage to other Iranian Engineers.
ii. Please find the draft constitution and suggestions of Mr. Khodabandeh (From Toronto Mohandes association) in files section of egroup before the meeting
iii. Please send your comments to the e-group.
iv. If you have not joined egroup yet, please ask Mr. Vahid Garusi (vahid@sce.carleton.ca).

Meeting Schedule
Subject: Constitution and Future Programs
Place: room 5084 SITE. This is theconference room in the School of Information and TechnologyEngineering (SITE), University of Ottawa. For a map click here

Time: Tuesday August 17th, at 6:00 p.m. Announced for: Interested Iranian engineers in Ottawa
Schedule:
1.Discussion about Moandes Association suggestions;
2.Constitution;

3.Preparing Schedule for the Associations Future Programs.
Kind regards,

Behnam Shadravan
On Behalf of the Ottawa Iranian Engineers Association (Mohandesan)

Tuesday, August 10, 2004

اندر فضايل پيکنيک


با تشکرات بي کران اززحمات بي دريغ خورندگان وآورندگان و دوندگان و خريدندگان و ...
ما که در آستانه بازنشستگي از چرند نويسي قرار داريم آنچنان از اين پيکنيک بر سر وجد آمديم که چرندياتي در دستگاه دست انداز وگوشه خمپاره انداز سروديم که تقديم دوستان مي کنيم.
عجب لطف وصفائي داره پيکنيک
دست مشگل گشائي داره پيکنيک
اگر خواهي فراموشت شود هر درد ومشکل
بيا با هم بريم پارکهاي خوشگل
مخور غم گر نداري فاميل اينجا
پسر خاله که داري ، خوب وآقا
اگر خواهي بيابي دوست در چين
پيش پسر خاله يک آن بنشين
بود جدش زچين و جده اش از ناف يو اس
عموش ملبورني ودائيش زشهر بوينس آيرس
نمي خواد هيچ بياري واسه پيکنيک
بجز يک پنج دلاري،نوو هم شيک
علي لوطي مياره گوشت ومنقل
سميرا سينه مرغ معطر

سارا، سوسيس وتوپ وراكت وتور
يكي ميوه مياره موزو انگور

اگر مرغاي لوطي خوشگل هستند
واسه مرغ سميرا سر شکستند
بيا لوطي بخر گوشت زبيها
همه کس مي خورن بي نازو دعوا
تشکر از همه دوستان يکدل
که کردند روز ما راخوب و خوشگل
نه بوستينگ و نه باستينگ کرده ايم ما
که هر چه بوده است کرديد شماها
پساپس از کمبود قافيه که باعث بيان پاره اي جفنگيات ومانع ازآوردن نام بقيه دوستان شد معذرت مي خواهم

خوشخبر






[Persian]

فيلمهاي کانديد براي نمايش در برنامه بعدي سه شنبه شب در همين صفحه اعلام خواهد شد.از دوستان خواهش مي شود اگر نظر خواستي دارند همينجا اعلام کنند





BBQ pics, set II (By Vahid's camera)

داشتم شعرپيكنيك رودوباره ميخوندم كه متوجه شدم بيت مربوط به سارا رو كه از قضا خيلي هم زحمت كشيده بود جا انداختم (باور نداريد از مريم بپرسيد)حالا درستش كردم و واسه اينكه جبران كنم عكسشو اين زير كشيدم


سارا







Salam doostan

Salam be hamegy
Hope you are all doing fine .First  : I would like to thank all for having the wonderful BBQ on Sunday , especially the organizers : Ali Bakhshi , Ali Gazerani, Mr bahram and his nice wife Maryam, and dear Sara Alavi .
Hope we can have more and more events together to make this community warmer and warmer .
Here are some beautiful links , you will like them
Enjoy .
Again : thank you all
samira
 

http://www.mrsignandprint.com/movies/movies.mv?moviename=footprints

 

http://www.mrsignandprint.com/movies/movies.mv?moviename=mysteryoflife

 

http://www.mrsignandprint.com/movies/movies.mv?moviename=3men

 

 
 
 
 
Good luck every body
samira
 
   



Post your free ad now! Yahoo! Canada Personals

Monday, August 09, 2004

بدرود حسين پناهي

حسين پناهي

سلام
دوستان
حسين پناهي رو كه ميشناسيد؟
حسين پاكدل رو چي؟
شرح زندگي پناهي رو از همكارش پاكدل اينجا بخونيد.
اينم شعري ازشاعر وبازيگرعصر " واليوم
و فلسفه و ساندويچ دل و جگر"

خدايش بيامرزاد


بي راهه رفته بودم
ان شب
دستم را گرفته بود و مي کشيد
زين بعد همه ي عمرم را
بي راهه خواهم رفت .

من همش چهار روز فرصت دارم که ببينم ، بشنوم ، لمس کنم ، صدا کنم ،
حرف بزنم ، بو کنم ، نفس بکشم و اون چه بايد رو نشون بدم .
بديش اينه که من هميشه ان چنان محو تماشا مي شم
که همه چيز رو از ياد مي برم . حتا نفس کشيدن رو

ما بدهکاريم
به کساني که صميمانه ز ما پرسيدند
معذرت مي خواهم چندم مرداد است ؟
و نگفتيم
چون که مرداد
گور عشق گل خون رنگ دل ما بود .






[Persian] کوچه

کوچه

بي تو مهتاب شبي باز از آن کوچه گذشتم...

همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم...

شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم...

شدم آن عاشق ديوانه که بودم

در نهانخانه جانم گل ياد تو درخشيد ... عطر صد خاطره پيچيد

ياد صد خاطره خنديد



يادم آيد که شبي با هم از آن کوچه گذشتيم

پرگشودبم و در آن خلوت دل خواسته گشتيم

لحظه اي چند بر آن جوي نشستيم

تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت ... من همه محو تماشاي نگاهت



آسمان صاف و شب آرام ...بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فرو ريخته در آب .... شاخه ها دست بر آورده به مهتاب

شب و صحرا و گل وسنگ .... همه دل داده به آواز شباهنگ

يادم آمد تو به من گفتي : از اين عشق حذرکن ... لحظه اي چند بر اين آب نظر کن

آب آيينه عشق گذران است

توکه امروز نگاهت به نگاهي نگران است .... باش فردا که دلت با دگران است

تا فراموش کني چندي از اين شهر سفر کن



با تو گفتم حذر از عشق !!! ندانم .. سفر از پيش تو!!! هرگز نتوانم نتوانم



روز اول که دل من به تمناي تو پر زد چون کبوتر لب بام تو نشستم....

تو به من سنگ زدي من نه رميدم نه گسستم

با تو گفتم که تو صيادي و من آهوي دشتم چون به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم...

اشکي از شاخه فروريخت...

مرغ شب ناله تلخي زد و بگريخت....

اشک در چشم تو لرزيد....

ماه بر عشق تو خنديد....

يادم آمد که دگر از تو جوابي نشنيدم....

پاي در دامن اندوه کشيدم نگسستم نرميدم

رفت در ظلمت شب آن شب و شبهاي دگر هم . .

نگرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم. . .

نکني ديگر از آن کوچه گذر هم . . .

بي تو اما به چه حال

من از آن کوچه گذشتم .



فريدون مشيري





مكتب عشق

مكتب عشق

سيه چشمي به كارعشق استاد

بمن درس محبت ياد مي داد

مرااز ياد برد آخر ولي من

بجز او عالمي را بردم از ياد

فريدون مشيري





مپرس

تازگي ها دل اميد شده است

نق نقو بچه ي خنگي كه مپرس

مي كند فكر محالي كه مگو

مي زند حرف جفنگي كه مپرس

قصه اين است كه او ديده به ده

از بتان ، شهر فرنگي كه مپرس

دارد اين مردك همسايه ي من

دختر مست و ملنگي كه مپرس

روستايي صنمي خوش پر و پا

آفت زبر و زرنگي كه مپرس

بينم از رخنه ي ديوار او را

روز و شب با دل تنگي كه مپرس

خفته در راه من بزدل و دل

به كمين ماده پلنگي كه مپرس

دارد اين طرفه غزال ددري

چشم و ابروي قشنگي كه مپرس

موي بر پشت نياراسته اش

به دل من زده چنگي كه مپرس

متصل مي شكند تخمه سياه

مي كند بو و برنگي كه مپرس

هوس انداخته در راه دلم

توري و دامي و سنگي كه مپرس

چشم من هم شده در خدمت دل

نوكر گوش به زنگي كه مپرس

دل به درياي هوس غرقه شده

رفته در كام نهنگي كه مپرس

متصل نق زند و داد كشد

به غريوي و غرنگي كه مپرس

مي زنم تا كه بر او توپ و تشر

مي كند مكث و درنگي كه مپرس

جگرم زان نگه حسرت بار

مي خورد تير خدنگي كه مپرس

*******

باز ديشب دل ديوانه ي من

داشت با من سر جنگي كه مپرس

گفتم اي دل به خدا مي دهمت

گوشمالي قشنگي كه مپرس

اهل ده گر كه بفهمند بد است

مي خورد نام به ننگي كه مپرس

شهد عشق من و تو خواهد شد

بعد از آن زهر و شرنگي كه مپرس

*******

دل من حرف به خرجش نرود

شده ديوانه ي منگي كه مپرس

مي كشد آه به قسمي كه مگو

مي كند گريه به رنگي كه مپرس


مهدي اخوان ثالث





شمع نيم مرده

شمع نيم مرده

چون بوم بر خرابه دنيا نشسته ايم

اهل زمانه را به تماشا نشسته ايم

بر اين سراي ماتم و در اين ديار رنج

بيخود اميد بسته و بيجا نشسته ايم

ما را غم خزان و نشاط بهار نيست

آسوده همچو خار به صحرا نشسته ايم

گر دست ما ز دامن مقصد كوته است

از پا فتاده ايم نه از پا نشسته ايم

تا هيچ منتظر نگذاريم مرگ را

ما رخت خويش بسته مهيا نشسته ايم

يكدم ز موج حادثه ايمن نبوده ايم

چون ساحليم و بر لب دريا نشسته ايم

از عمر جز ملال نديدم و همچنان

چشم اميد بسته به فردا نشسته ايم

آتش به جان و خنده به لب در بساط دهر

چون شمع نيم مرده چه زيبا نشسته ايم

اي گل بر اين نواي غم انگيز ما ببخش

كز عالمي بريده و تنها نشسته ايم

تا همچو ماهتاب بيايي به بام قصر

مانند سايه در دل شب ها نشسته ايم

تا با هزار ناز كني يك نظر به ما

ما يكدل و هزار تمنا نشسته ايم

چون مرغ پر شكسته فريدون به كنج غم

سر زير پر كشيده و شكيبا نشسته ايم

فريدون مشيري





قسم

بمهر تو اي ماه زيبا قسم
بچهر تو اي مهررخشا قسم
بآن شكرين خنده نوشبار
بآن ديدگان فريبا قسم
به آهي كه از سينه اي سوخته
كشد شعله تا عرش اعلا قسم
باشكي كه از ديده عاشقي
بدامن چكد ژاله آسا قسم
بآن دردمندي كه نوميدوار
فرو بسته چشم از مداوا قسم
به گم كرده راهي كه از كاروان
جدا مانده افتاده از پا قسم
بجانهاي از عاشقي بيقرار
بدلهاي عشاق شيدا قسم
بآن ناله هايي كه پر ميكشند
بسوي خدا نيمه شبها قسم
بعمري كه در آرزويت گذشت
بديروز و امروز و فردا قسم
بآيين طنازي و دلبري
بشيرين بعذرا به ليلا قسم
بآن آتشين پرتو ايزدي
كه تابيد بر طور سينا قسم
اگر ميشناسي خداوند را
بذات خداوند يكتا قسم
كه عشقت ز دل رفتني نيست نيست
بپروردگار توانا قسم
(علي اطهري كرماني)





HAVING A COW!

COW TRACKING:

Is it just me or does anyone else find it absolutely amazing

that the U.S. government can track a cow born in Canada almost

three years ago, right to the stall where she sleeps in the state of

Washington, and determine exactly what that cow ate. They can also

track her calves right to their stalls, and tell you what kind of

feed they ate. But they are unable to locate 11 million illegal

aliens wandering around in their country, including people that

are trying to blow up important structures in the U.S.

My solution is to give every illegal alien a cow as soon as

they enter the country.

 



~*~*~Nastaran~*~*~

__________________________________________________
Do You Yahoo!?
Tired of spam? Yahoo! Mail has the best spam protection around
http://mail.yahoo.com

Azerbaijani Music

-- For those interested in Azerbaijani Music --

As I promised to Ali, here I share some of the URLs you can get Azerbaijani music:

Some of my own collection:

http://www.cst.uwaterloo.ca/~garousi/azeri_music.html

Some of my own collection:

www.sce.carleton.ca/~vahid/downloads/music/azerbaycanca/

http://www.azer.com/aiweb/categories/music/musicindex.html

http://www.azerimp3.com/

http://www.azerimusic.net/

http://www.mp3.az

http://www.mp3-az.com/

Enjoy, Lazzat bebarid, Lezzet aparin...

--Vahid

BBQ pics (set I, thanks to Nastaran)

 

BBQ day pics (set I, thanks to Nastaran):

http://www.sce.carleton.ca/~vahid/images/2004/aug/8-bbq-isauo

 

More to come soon...

 

--Vahid